PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رنگ زندگی...



.AvA.
2015/03/11, 16:03
رنگ زندکی آدما

دنیای ادم ها از بالا به رنگ های مختلفی است. قرمز ،آبی ، زرد و مشکی...
اما به دنیای ادم ها که قدم می گذاری می بینی که رنگ آن جز رنگ خاکستری و سیاه و سفید چیز دیگری نیست...
درحالی که زندگی رنگ هایی هم دارد. باید با دیدی باز دید. باید رنگ بهش بدیم تا خسته کننده نباشد.

قطره ای هستم ، رنگ آبی، رنگ دریا، شفاف و براق. در آسمان بودم واز بالا رنگ های زندگی را می دیدم.ورنگ هایش را می شمردم.
روزی به ابر گفتم: ابر، مرا به پایین بفرست. پایین رنگ هایی دارد رنگ هایی زیبا . دوست دارم از نزدیک ببینم. ابر پاسخ داد:قطره، من تو را به پایین می فرستم ولی رنگ ها از نزدیک مردم کدر می شوند.
گفتم: اشکالی ندارد. من رنگ ها را می خواهم. دوست دارم ببینم ببینم چگونه این رنگ ها مردم زیبا می کنند که از بالا به این زیبایی است. ابر پاسخ مثبت داد.
فردایش ابر گفت: آماده باش ، کمکم باران شروع می شود.
زود خود را آماده کردم و همراه هزاران قطره دیگر روی شهر فرود آمدیم. من توی کوچه ای افتادم.
رنگ ها را می دیدم رنگ هایی زیبا . به یاد حرف ابر افتادم، آخر اینجا که کدر نبود . اینجا حتی زیبا تر از بالا بود! اما مردمش خسته،ناراحت و عصبانی بودندو به رنگ سیاه و سفید.
پس به سمت خانه ای رفتم. دوست داشتم کانون خانواده را ببینم.
از زیر در داخل شدم. خانواده ای را دیدم که در هوای تاریکی و ابری ظهر غذا می خوردند. ولی پدر با مادر بحث می کرد. کودکان با هم دعوا دارند، برای همین مدت طولانی خانه ساکت بود و ابرو ها به هم گره خورده. بعد مادر با کج خلقی بشقاب را در ظرف شویی گذاشت و از آشپز خانه بیرون رفت. پس از مدتی پدر با ناراحتی با چتری مشکی از خانه بیرون رفت و بچه ها در حالی که هنوز بهم نق می زدند به طرف اتاقشان می رفتند.
من ماندم و اتاقی پر از ظرف...
به شدت ناراحت شدم. خانه حتی رنگی کدر هم نداشت، همه جا خاکستری بود. همه جا..
ولی خانه ی خوب و بزرگی بود. خانه ای راحت پس چرا من اینطور محو می دیدم؟؟؟
روی لبه ی لیوانی نشستم و به فکر عمیقی فرو رفتم! پس از اندکی زمان دیدم خانه رنگ دارد، اما آنها خاکستری و سیاهش کرده اند.
باید جور دیگری زنگی را ببیند. باید قرمز و ابی و سبز را روی در و دیوار بریزند تا ناراحت کننده نباشد.
سپس با رد آبی که در زندگی ام داشتم روی سفره مشکی غذا نوشتم.:
دنیای شما ادم ها رنگا رنگ است، ولی به زندگیتان که پا بگذاری رنگی جز خاکستری دیده نمی شود.
. . . . باید با دیدی باز جهان را دید . باید به آن رنگ بدهیم تا...
. . . . . . خسته کننده نباشد...
با ناراحتی خانه را ترک کردم و بخار شدم پیش ابر رفتم.
پس از یک روز دیدم ابر خیره شده و می خندد.
رد نگاهش را دنبال کردم. دیدم خانه ای به رنگ قرمز شفافی در آمده. زیبا و دلنشین.
رنگی واقعی.از عمق خانه!
10200

wolf
2015/03/11, 16:14
آفرین.ترشی نخوری یه چیز می شی.

eliya1400
2015/03/11, 16:19
جالب بود !!!

Dokhtare Ashoob
2015/03/11, 16:56
هنوز جا واسه بهتر شدن خیلی داره....

.AvA.
2015/03/11, 17:02
هنوز جا واسه بهتر شدن خیلی داره....

متن جا واسه بهتر شدن داره یا زنگی مون جا واسه بهتر شدن داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ThundeR
2015/03/11, 17:08
اوا جان قشنگ بود آبجی
بنویس و بنویس تا زمانی که انگشتانت درد گرفت و در آن زمان؛‌بازهم بنویسhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28171%29.gif

Dokhtare Ashoob
2015/03/11, 17:12
متن جا واسه بهتر شدن داره یا زنگی مون جا واسه بهتر شدن داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
متنتووووووووون

.AvA.
2015/03/11, 17:17
متنتووووووووون

می شه بگی چه کار کنم که خوب بشه؟؟
می خوام اشکال های کارام بر طرف بشه!!!
ممنون

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


اوا جان قشنگ بود آبجی
بنویس و بنویس تا زمانی که انگشتانت درد گرفت و در آن زمان؛‌بازهم بنویسhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28171%29.gif

مرسی ولی من از نوشتن خسته نمی شماز تــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــایـــــــــ ــپ کردن خسته می شم...
((220))

Paneer
2015/03/12, 08:26
زیبا بود((13))

به نوشتن ادامه بده :دی

پریشانی
2015/03/15, 09:53
مرسی آواجان ولی قدیمی ننویس

shiny
2015/03/16, 11:14
قشنگ بود!
یاد کارتونایی که بچه بودم میدیدم افتادم!((200))
ادامه بده!

Percy Jackson
2015/03/16, 20:28
قشنگ بود!
یاد کارتونایی که بچه بودم میدیدم افتادم!((200))
ادامه بده!
قطره باران رو میگی؟؟؟:دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خیلی زیبا بود ... فقط ببینم قطره هه احیانا تو تهران فرود نیومده بود؟؟؟:| اخه دیدش یکم بد شد اممم تهران دوده هااا!!!!

shiny
2015/03/17, 10:42
قطره باران رو میگی؟؟؟:دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

خیلی زیبا بود ... فقط ببینم قطره هه احیانا تو تهران فرود نیومده بود؟؟؟:| اخه دیدش یکم بد شد اممم تهران دوده هااا!!!!

اسمشو یادم نیس! ولی برنامشو یادمه!((200))
بعله آوا بازم بنویس! جالبه داستانات!(اسپم نیس دیگه نع؟!((200)))

کساندرا
2015/03/30, 08:20
اوا دوستان تف به ریا البته ولی فک کنم اون خونه قرمزه مال ما بوده خخخخخخخخخخخخخخhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20(129).gif ممرسی آوا جون تخیل خیلی قشنگی بود!