He$tiA
2015/02/05, 16:12
نگاه خیره ام به قاب عکست روی دیوار گره خورده انگار به قاب حسودی میکند که چهره ی زیبایت را در آغوش گرفته
برگرد چشمانم بهانه ی قامت رعنایت را میگیرند
برگرد لبان خشک شده و بی رنگم منتظرند تا با صدای گرمت پنجره های خنده را به رویشان باز کنی
برگرد عطر بودنت چقدر زود زمین خاکی را ترک گفته
برگرد صفحات کتاب زندگی برایم سنگین شده اند رمقی برای ورق زدنشان ندارم
برگرد مدادهای رنگی سرنوشتم را فروختم شادی نهفته در قرمز، سبز و آبی آزارم میدهد سیاهی تنها رنگی است که همدرد خستگی هایم شده
برگرد ساعت قلبم بی وقفه زنگ می زند چرا بیدار نمی شوی؟
شانه هایم میلرزند میبینی حتی باران هم مهمان دیدگانم نمی شود
سنگینی جای خالی نگاهت روی چشمانم کمرم را در هم شکست
برگرد طاقت دوریت را ندارم
برگرد چشمانم بهانه ی قامت رعنایت را میگیرند
برگرد لبان خشک شده و بی رنگم منتظرند تا با صدای گرمت پنجره های خنده را به رویشان باز کنی
برگرد عطر بودنت چقدر زود زمین خاکی را ترک گفته
برگرد صفحات کتاب زندگی برایم سنگین شده اند رمقی برای ورق زدنشان ندارم
برگرد مدادهای رنگی سرنوشتم را فروختم شادی نهفته در قرمز، سبز و آبی آزارم میدهد سیاهی تنها رنگی است که همدرد خستگی هایم شده
برگرد ساعت قلبم بی وقفه زنگ می زند چرا بیدار نمی شوی؟
شانه هایم میلرزند میبینی حتی باران هم مهمان دیدگانم نمی شود
سنگینی جای خالی نگاهت روی چشمانم کمرم را در هم شکست
برگرد طاقت دوریت را ندارم