kianaz
2015/01/10, 16:51
شنبه روز اول:
مرگ از خواب بیدار شد،احساس خستگی میکرد.بلند شد و صورتش را شست
نگاهی گذرا به آیینه کرد،چهره اش سیاه تر از دیروز شده بود،دیروز؟دیروز کی بود ؟
شاید ۷ سال قبل درست یادش نمیاد دیروز کی بود ولی یادش می آید صدای فریاد لاستیک ماشین که می خواست به خط عابر نرسد هنوز در گوشش بود... خب دیروز یادش آمد ، آخرین مرگ...
چشمانش را از آیینه کند ، چه فرقی داشت دیروز کی بود؟چند ساعت پیش یا هزاران سال قبل
هیچ فرقی به حال مرگ نمی کرد،او فقط باید کارش را ادامه میداد تا توپ انسان ها پر نشود و از آن لبریز نشوند و...
ساعتش را نگاه کرد ، امروز فقط ۵۷ ساعت داشت. از همان روزی که فکرش را میکردکمتر بو،خب باز هم فرقی نداشت ،چشمش به عقربه ساعت افتاد باید میرفت چیزی به یک نمانده بود ، لیوان تقریبا سیاه شده اش را برداشت و آن را تا ته سرکشید چه درونش بود خود مرگ هم نمی دانست
ساعت یک بود و مرگ دیگر اینجا نبود...
خب بقیشم ایشالا اگه این مرگه سراغم نیومد تایپ میکنم میزارم اگه خوشتون بیاد...
مرگ از خواب بیدار شد،احساس خستگی میکرد.بلند شد و صورتش را شست
نگاهی گذرا به آیینه کرد،چهره اش سیاه تر از دیروز شده بود،دیروز؟دیروز کی بود ؟
شاید ۷ سال قبل درست یادش نمیاد دیروز کی بود ولی یادش می آید صدای فریاد لاستیک ماشین که می خواست به خط عابر نرسد هنوز در گوشش بود... خب دیروز یادش آمد ، آخرین مرگ...
چشمانش را از آیینه کند ، چه فرقی داشت دیروز کی بود؟چند ساعت پیش یا هزاران سال قبل
هیچ فرقی به حال مرگ نمی کرد،او فقط باید کارش را ادامه میداد تا توپ انسان ها پر نشود و از آن لبریز نشوند و...
ساعتش را نگاه کرد ، امروز فقط ۵۷ ساعت داشت. از همان روزی که فکرش را میکردکمتر بو،خب باز هم فرقی نداشت ،چشمش به عقربه ساعت افتاد باید میرفت چیزی به یک نمانده بود ، لیوان تقریبا سیاه شده اش را برداشت و آن را تا ته سرکشید چه درونش بود خود مرگ هم نمی دانست
ساعت یک بود و مرگ دیگر اینجا نبود...
خب بقیشم ایشالا اگه این مرگه سراغم نیومد تایپ میکنم میزارم اگه خوشتون بیاد...