PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ساقی امشب باده در دف می کند



sir m.h.e
2015/01/05, 07:44
شعری در مدح چهارده معصوم از مرحوم محمد رضا اقاسی


ساقی امشب باده در دف میکند / مستی ما را مضاعف میکند
در حریم خلوت اسرار خود / باده نوشان را مشرف میکند
باده گفتم بادها جاری شدند / خام ریشان اسب اساری شدند
چند خواهی بافتن لاتاعلات / فاعلات فاعلات فاعلات
تا به کی میپرسی از بود و نبود / جز ملال انگیختن آخر چه سود
چند میپرسی زجبر و اختیار / اختیار آن به که باشد دست یار
ساقی ما اختیار تام داشت / چهارده آیینه در یک جام داشت
در عدم بودیم مسطور وجود / تا محبت پرده ی ما را گشود
بود تنها حضرت پروردگار / خواست تا خود را ببیند آشکار
آفرید آیینه ای در خورد خویش / داد او را سینه ای در خورد خویش
سینه ای سینا تر از تور کلیم / سینه ای سرشار از خلق عظیم
نام آن آیینه را احمد نهاد / گام او را بر خطی ممتد نهاد
کرد آن گه سینه اش را صیقلی / تا شود تور تجلین جلی
دید در آیینه ذات کبریا / فاش سر کنت کنز المخفیا
گفت این عین تجلای من است / جام او سرمست صحفای من است
چشم احمد باده گردان من است / رهنمای رهنوردان من است
خاک را با خون دل دل ساختم / خون دل خوردم زگل دل ساختم
زین سبب دل محرم راز من است / پرده ی عشاق دم ساز من است
عاشقان را بی خیالی خوشتر است / نغمه از نی های خالی خوشتر است
عشقبازان لا ابالی تر به پیش / تا جواب آید سوالی تر به پیش
زخمه ام در جستجوی تارهاست / زین سبب هر گوشه بر پا دارهاست
تار بینم شور بر پا میکنم / مو سیاید تور بر پا میکنم
آب آتشناک دارم در سبو / جرعه ای جوشان ولی بی رنگ وبو
هر کسی نوشد چونان آتش شود / اهل دل گردد ولی سرکش شود
هر کسی نوشد دگرگون میشود / لیلی اینجا همچو مجنون میشود
هر کسی نوشد سلیمانی کند / وانچه میدانیم و میدانی کند
میتراود اسم اعظم از لبش / میرسد با اذن ما بر مطلبش
باده ی ما باده ی انگور نیست / شهد ما در لانه ی زنبور نیست
باده ی ما شهد علم احمدیست / اولین شرط حضورت بی خودیست
بی خود از خود شو خداوندی مکن / با خداوند جهان رندی مکن
محرم ما را پریشانی مباد / مهر ما محتاج پیشانی مباد
ای نمازا دین پس از هفتاد سال / کو تحول کو طرب کو شور و حال؟
کی سزد خاموش و بی وجد و طلب / بر لب دریا بمیری تشنه لب
آستین شوق را بالا بزن دست / دل بر دامن دریا بزن
جرعه ای از جام آگاهی بزن / مست شو کوس انا اللهی بزن


دست ساقی چون سر خم را گشود / جز محمد هیچکس آنجا نبود
جام آن آیینه را سیراب کرد / وز جمالش خویش را بیتاب کرد
موج زلف مصطفی را تاب داد / ذوالفقار غیرتش را آب داد
در پی احمد علی آمد پدید / بر کف او بود میزان و حدید
بلعجب بین روح حق را در دو جسم / هر دو یک معنی ولی کن در دو اسم
در حقیقت هر دو یک آیینه اند / یک زبان و یک دل و یک سینه اند
یک نظر بر پرده ی نقاش کن / تاب گیسوی قلم را فاش کن
آفرین گو پنجه ی معمار را / تا نماید بر تو این اسرار را
فاش میگوید به ما لوح و قلم / از وجود چهارده بی بیش و کم
چهارده گیس به هم ریخته / چهارده هبل فلک آویخته
چهارده ماه فلک پر باز کن / چهارده خورشید هستی ساز کن
چهارده پرواز در هفت آسمان / هر یکی رنگین تر از رنگین کمان
چهارده الیاس در باد آمده / چهارده خضر به امداد آمده
چهارده کنعانی یوسف جمال / چهارده موسی به سینای کمال
چهارده نوح به دریا متصل / چهارده روح جدا از آب و گل
چهارده دریای مروارید جوش / چهارده سیل سرا پا در خروش
چهارده گنجینه ی علم لدن / چهارده شمشیر پولاد آب کن
چهارده سر چهارده سردار دین / چهارده تفسیر قرآن مبین
چهارده پروانه ی افروخته / چهارده شمع سراپا سوخته
چهارده رشک در آویخته / چهارده شهد به ساقر ریخته
چهارده سرمست بی جام و سبو / جرعه نوش از باده ی اسرار هو
چهارده میخانه ی ساقی شده / وجه ربک گشته و باقی شده
چهارده منصور منصور آمده / کلهم نور علی نور آمده
آفرینش بر مدار عشق بود / مصطفی آیینه دار عشق بود
میم او شد مرکز پرگار عشق / در تجلی بر سر بازار عشق
تا قلم بر حلقه ی صادش رسید / شد الم نشرح لک صدرک پدید
طا طریق عشقبازی را نوشت / فا فروغ سرفرازی را نوشت
یا یقین عشقبازان را نگاشت / خلق عالم بیش از این یارا نداشت
دست حق تا خشت آدم را نهاد / بر زبانش نام خاتم را نهاد
نام احمد نام جملی انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست
از مناره پنج نوبت پر خروش / نام احمد با عـلـی آید به گوش
روز و شب گویم به آوای جلی / اکفیانی یا مـحـمـد یـا عـــــلـــــی

eliya1400
2015/01/05, 20:18
ممنون خیلی قشنگ بود

M.A.S.K
2015/01/06, 12:03
خیلی زیبا بود ممنون