توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هیولا
خب خب خب!
اصلاحات برای بار آخر انجام شد!( دیگه هر چی بگین دستش نمی زنم)
با تشکر از همه بچه ها به خصوص
علی master
و شهرزاد shery عزیز بابت کاور( خیلی اذیتش کردم)
http://s4.picofile.com/file/8176822600/werewolf_by_tikantz_d6rv01z_۵.jpg
http://s6.picofile.com/file/8179488918/%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%84%D8%A7.pdf.html
خوب اسمشو درست کن کاری نداره میری قسمت ویرایش بعد ویرایش ویژه اسمشو تغیر میدی .
اما داستان رو کامل خوندم میدونستی اگه ادامه اش بدی کمی طولانی ترش بکنییی چه داستان جزابی خواهد بود ؟
خواهشا این حرکتو بزن ......
ممنون عالی بود
خوب اسمشو درست کن کاری نداره میری قسمت ویرایش بعد ویرایش ویژه اسمشو تغیر میدی .
اما داستان رو کامل خوندم میدونستی اگه ادامه اش بدی کمی طولانی ترش بکنییی چه داستان جزابی خواهد بود ؟
خواهشا این حرکتو بزن ......
ممنون عالی بود
مرسی! ولی الان که وقت ندارم کامل ترش کنم! اگه شد شد بعد از امتحانا!( هر چند چندان تو نوشتن داستان بلند خوب نیستم)
Araa M.C
2014/12/26, 09:55
دو تا نکته...
خداییش پایانش خیلی قوی بود ولی با نظر شهرزاد مخالفم چون یسری داستان ها برای اینکه جذاب شن فقط به پایانشون اتکا میکنن و اینم از اون داستاناس
در ضمن اگه اون یارو رو بکشه دیگه داستان تمومه و چی میخواد ادامش بنویسه؟
پن:حمزه جون تو از این استعدادام داشتیو رو نمیکردی؟
خداییش پایانش خیلی قوی بود ولی با نظر شهرزاد موافقم چون یسری داستان ها برای اینکه جذاب شن فقط به پایانشون اتکا میکنن و اینم از اون داستاناس
در ضمن اگه اون یارو رو بکشه دیگه داستان تمومه و چی میخواد ادامش بنویسه؟
پن:ممد جون تو از این استعدادام داشتیو رو نمیکردی؟
استعداد که زیاد دارم من البته تف به ریا!
دوما اگه قرار باشه این یه داستان بلند بشه( که فک نکنم بشه) از اول بازنویسی میشه کلا همین داستان تبدیل میشه یه داتسان بلند به علاوه اگه یه وقتی خواستم ادامش بدم ایده ای دارم که چه کارش کنم!
سوما کلا همه ی داستانام انکاشون روی پایانشونه! اگه سه تا داستان قبلیم رو هم بخونی همینجورن!
Araa M.C
2014/12/26, 10:02
استعداد که زیاد دارم من البته تف به ریا!
دوما اگه قرار باشه این یه داستان بلند بشه( که فک نکنم بشه) از اول بازنویسی میشه کلا همین داستان تبدیل میشه یه داتسان بلند به علاوه اگه یه وقتی خواستم ادامش بدم ایده ای دارم که چه کارش کنم!
سوما کلا همه ی داستانام انکاشون روی پایانشونه! اگه سه تا داستان قبلیم رو هم بخونی همینجورن!
اون که صد البته ولی این فٌطرٌب دقیقا چیه؟
شخصیت خودساختس؟
sir m.h.e
2014/12/26, 10:52
حمزه دادا پایانات تو حلقم
ولی جالب بود دمت گرم
خخخخخخ
Prince-of-Persia
2014/12/26, 11:07
ممد دمت گرم ...خیلی قشنگ بود
پایانشم که نگو و نپرس عالی بود
خخخخخخ پایانت تو حلق هادی
افرین فرزندم ولی تو خیلی خشنیا
اون که صد البته ولی این فٌطرٌب دقیقا چیه؟
شخصیت خودساختس؟
فطرب یه کلمه فارسی توی هزار و یک شب به جای گرگینه از فطرب استفاده شده! یعنی همون گرگ نمای خودمونه! ویکی پیدیا نوشته بود!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خخخخخخ پایانت تو حلق هادی
افرین فرزندم ولی تو خیلی خشنیا
من کجاام خشنه؟
داستانای قبلی رو نگاه کن، تو اولی که خرگوشه رو گرگ کشت تا بچه اش سیر بشه! بد کاری کردم نزاشتم توله گرگه بمیره؟
دومی که دختره اول داستان تمام خانواده اش نمی میرن! اخر داستانم انتقام نمی گیره! بد کاری کردم شخصیتی متعالی براش ساختم؟
سومی هم که اخر کار صخیت اصلی به خاطر وفا به عهدش در حالی که د راین راه تیر خورده و زخمی شده کشته میشه! بد کاری کردم نزاشتم درد بکشه؟
حالا این اخری اخرش طرف هیولا میشه!
اونقدرا خشن نیستم!
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
بر و بچ! یه نکته گفتم نظر بدین ولی نگفتم هی بیاین بگین خوب بود! یه نقدی، نظری درباره بهتر کردنش و ...
مرسی!
محمد?! خیلییییی قشنگ بود!
عالی بود! اممم البته شاید اگه یکم توصیفات تو بیشتر میکردی خیلی بهتر میشد
مثلا اون قسمتی که با مرگ همسر و فرزندش روبه رو میشه یا زمانی که داره به یه فطرب تبدیل میشه!
ولی خیلییی عالی بود! پایانشو خیلی دوست داشتم!
به نظر خیلی خوب میاد برم بخونمش((10))
خوووووووووب من اومدم... (فرار کن! :دی)
چندتا نکته...
یک: خیلی عالی شروع کردی حمزه. خیلی...
دو: ولی وسطاش خراب کردی :|
قشنگ پا رو گذاشتی رو گاز و دِ برو...
عجیبه که برزو قبل از این که برای مرگش آماده بشه اصلا به بهمن یا خانوادهش فکر نمی کنه. تنها چیزی که تو ذهنشه اینه که خودش خانواده عزیزش رو کشته و لایق مرگه، اما به بعد مرگش فکر نمی کنه. به این که ممکنه چه کسانی رو ببینه...
یا چند خط بعدش که صدای بهمن رو می شنوه، شاید بهتر بود قبل از اینکه برزو سرشو برگردونه و بهمن رو ببینه یک توصیف کوتاه یک خطی درمورد خود صدا اضافه می کردی (مثلا صدایی آشنایی که انگار از خاطرات 20 سال پیش بیرون اومده). و همینطور چیزی که می بینه. این توصیفات می تونستند تعجب و ناباوری برزو رو بهتر نشون بدند. درست زمانی که یک مقدار کشش می تونه هیجان داستان رو بیشتر کنه خیلی سریع سر هم بندیش کردی.
ولی یه جاش دیگه به مرز گریه رسیدم :|
بهمن خیلی زود مرد... ((84))
سه: درمورد آخرش، همونطور که بقیه هم گفتن بهترین پایانی بود که می شد برای این داستان در نظر گرفت :)
آورین ((221))
همین دیگه...
the ship
2014/12/26, 16:51
سلام.
آفرین خوب بود. عجب پایان خوبی((200)) چیه اینا که آخرش همه به خوبی و خوشی زندگی میکنن.
ولی به نظرم جا داشت یه کم بیشتر به داستان پرداخته شه. خیلی سریع سر و تهشو هم اوردی. یه جورایی به داستان بلند موضوعش بیشتر می خوره تا کوتاه.
بازم ممنون.
خوووووووووب من اومدم... (فرار کن! :دی)
چندتا نکته...
یک: خیلی عالی شروع کردی حمزه. خیلی...
دو: ولی وسطاش خراب کردی :|
قشنگ پا رو گذاشتی رو گاز و دِ برو...
عجیبه که برزو قبل از این که برای مرگش آماده بشه اصلا به بهمن یا خانوادهش فکر نمی کنه. تنها چیزی که تو ذهنشه اینه که خودش خانواده عزیزش رو کشته و لایق مرگه، اما به بعد مرگش فکر نمی کنه. به این که ممکنه چه کسانی رو ببینه...
یا چند خط بعدش که صدای بهمن رو می شنوه، شاید بهتر بود قبل از اینکه برزو سرشو برگردونه و بهمن رو ببینه یک توصیف کوتاه یک خطی درمورد خود صدا اضافه می کردی (مثلا صدایی آشنایی که انگار از خاطرات 20 سال پیش بیرون اومده). و همینطور چیزی که می بینه. این توصیفات می تونستند تعجب و ناباوری برزو رو بهتر نشون بدند. درست زمانی که یک مقدار کشش می تونه هیجان داستان رو بیشتر کنه خیلی سریع سر هم بندیش کردی.
ولی یه جاش دیگه به مرز گریه رسیدم :|
بهمن خیلی زود مرد... ((84))
سه: درمورد آخرش، همونطور که بقیه هم گفتن بهترین پایانی بود که می شد برای این داستان در نظر گرفت :)
آورین ((221))
همین دیگه...
سلام.
آفرین خوب بود. عجب پایان خوبی((200)) چیه اینا که آخرش همه به خوبی و خوشی زندگی میکنن.
ولی به نظرم جا داشت یه کم بیشتر به داستان پرداخته شه. خیلی سریع سر و تهشو هم اوردی. یه جورایی به داستان بلند موضوعش بیشتر می خوره تا کوتاه.
بازم ممنون.
این داستانو تو یه ساعت نوشتم! اول و اخرشو می دونستم ولی کلا با میانه داستان مشکل داشتم اصلا نمی دونستم قرار چی بشه! همین جوری نوشتم! دبگه ببخشید!
و سوال از همه:
میانه داستان، توصیفات و ... رو بازنویسی کنم؟ کامل تر بشه؟
the ship
2014/12/26, 16:59
این دوستانو تو یه ساعت نوشتم! اول و اخرشو می دونستم ولی کلا با میانه داستان مشکل داشتم اصلا نمی دونستم قرار چی بشه! همین جوری نوشتم! دگیه ببخشید!
و سوال از همه:
میانه داستان، توصیفات و ... رو بازنویسی کنم؟ کامل تر بشه؟
آره ببین گفتم به نظر من مدل موضوعت به داستان بلند میخوره تا کوتاه. پس اگه یه کم موضوعاتو جانبی بهش اضافه کنی و یه کم بیشتر هیجان بدی به داستانت خیلی بهتر میشه. البته نظر منه خیلی دقت نکن.((200))
راستی اون غذا چی داریم چی بود((231)) ((231))((42))
آره ببین گفتم به نظر من مدل موضوعت به داستان بلند میخوره تا کوتاه. پس اگه یه کم موضوعاتو جانبی بهش اضافه کنی و یه کم بیشتر هیجان بدی به داستانت خیلی بهتر میشه. البته نظر منه خیلی دقت نکن.((200))
راستی اون غذا چی داریم چی بود((231)) ((231))((42))
موضوعات جانبیش کم بود؟ یه اقسانه دیگه هم گذاشتم وسطش؟
اون غذا چی داریم..............پارازیت بود!
این داستانو تو یه ساعت نوشتم! اول و اخرشو می دونستم ولی کلا با میانه داستان مشکل داشتم اصلا نمی دونستم قرار چی بشه! همین جوری نوشتم! دبگه ببخشید!
و سوال از همه:
میانه داستان، توصیفات و ... رو بازنویسی کنم؟ کامل تر بشه؟
یه ساعت؟ کتک می خواهی عایا؟ :|
آره عالی می شه... رو مرگ بهمن مخصوص کار کن :|
آراستی اون غذا چی داریم چی بود((231)) ((231))((42))
غذا به این مهمییییی!! نصف بار داستان به همون غذاشه!! :دی:دی
خب!
انتقاد و تمجید رو یه جا می گم.
شروع خوبی داشت، به صورتی که خواننده رو تا آخر متن میخکوب کنه. همینطور که دوستان اشاره کردن، همون پاراگراف اول می تونه ایده یه داستان بلند باشه. کافیه بهش شاخ و برگ بدی، اول و اخرو معلوم کنی و کامل پرورشش بدی...
متنت کمی به یکدستی نیاز داره! نمی دونم چرا خودم که ایراد می گیرم مال خودمم همینطور میشه:|
توصیفات کمی خام اما عالی بود.
بعد به نظرم محتواش زیاد با داستان کوتاه سازگار نیست. خشونت داستان رو دوست داشتم.
در کل عالی بود. دمت گرم! بازم منور بفرما انجمن را:دی
این داستانو تو یه ساعت نوشتم! اول و اخرشو می دونستم ولی کلا با میانه داستان مشکل داشتم اصلا نمی دونستم قرار چی بشه! همین جوری نوشتم! دبگه ببخشید!
و سوال از همه:
میانه داستان، توصیفات و ... رو بازنویسی کنم؟ کامل تر بشه؟
حتما این کارو بکن! مخصوصا همین طوری که لیلا گفت رو مرگ بهمن کار کن! من تا نظر لیلا رو نخونده بودم هنو متوجه نشده بودم که بهمن آخرش کشته شد!:|
اما به نظر من دوباره کاری روی این داستان وقت تلف کردنه!
داستان رو گذاشته و همه خوندن! احتیاجی نیست که دوباره ویرایشش کنه اونم برای مرگ بهمن..
بهتره که وقتشو صرف یه داستان دیگه بکنه
Sepehr.Dejavou
2014/12/27, 11:30
محمد ادامه ندی فطرب میشم میام دنببالت
خیلی خوب بود
ولی سعی کن یکم طولانی ترش کنی
انگار داشتی گزارش میدادی
یکم طول بده داستانو
توصیف هاتم عالی بود
ترشی نخوری یه چیزی میشی((113))((206))((42))
خداییش قشنگ بود
هیولا بسیااااااااااار فکر جالبیه.....خیلی خوب و ملایم ممنون!!!!!!!!((200))((200))((200))((58))((58) )((58))((58))
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.