PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بازگشت



master
2014/12/21, 04:13
زمان چهره هامان را می شوید
همراه بارانی که خاک روی شیشه را با خود می برد
خاطراتمان روی هم رسوب می شوند
باورها هچمون ابر روی تپه ها
در بادی چابک شکل می گیرند، شکل عوض می کنند
گِل روحمان با هر دور نقش می گیرد، بالا می رود و باز می چرخد
سوار بر این قطار یک طرفه، با هزاران واگن، هزاران تقاطع
زنگ سوت بی انتهایش مدتهاست در گوش همه ی ما پیچیده
به عادتی از جنس نفس تبدیل شده
و من همچنان سروده ای که از قدیم به خاطرم مانده را در خواب زمزمه می کنم
لب هایم دیگر آن لبها نیست
لحنم دیگرآن لحن نیست
و من همچنان به دنبال آن لحظه ایم که در این چرخ و فلک به ابدیت پیوسته
اجازه می دهم وزن شعرش مرا تا اعماق زمان پایین بکشد
تا سروده ای از قدیم را در تاریکی نجوا کنم...

kianaz
2014/12/21, 20:04
فوق العاده بود واقعا ممنون

shiny
2014/12/21, 22:54
خیلی قشنگ بود!
احسنت!!( به قول خودت ((3)))

Leyla
2014/12/21, 23:14
فاطی راست می گه... احسنت :دی

Niko
2014/12/21, 23:57
..................................

the ship
2015/01/17, 02:28
خیلی قشنگ بود. ممنون. نثرش عاالیه.