the ship
2014/12/16, 01:55
اینم نرگس نوشته((200))
می خواهم بپرم، بپرم و اوج بگیرم بر فراز ابرهای سفید
در دل آبی اسمان به پرواز درآیم
می خواهم نسیم خنک پاییزی موهای سیاهم را پریشان کند
به پرواز درآیم بر فراز شهر زیبایی
که همه ی مردم می خندند و صلح صدای شهر باشد
درخت ها با غرور سرشان را بالا بگیرند
گل ها بشکفند، گنبد های طلایی زیر اشعه ی خورشید بدرخشند
و همه ی پرندگان آزاد باشند
می خواهم مثل آن ها باشم بال هایم را باز کنم،پرواز کنم، پرواز...
دور از هر قید و بندی دور و دورتر شوم...
خیلی دور،همراه پرستو ها کوچ کنم
از دنیای سیاهی که ساخته شده دور بشم
جایی که آب ها راکد هستند حیات ایستاده، قلب ها بی هیچ هدفی می تپند
شهر مرده تاریکی تمام شهر را در زیر سایه ی خود گرفته است
آسمان دیگر رنگ آبی ندارد هیچ ابری نیست خورشید کجاست؟روشنایی را جه کسی برده؟...
می خواهم به پرواز درآیم همراه پروانه ها
با بلبل ها اواز شادی سر دهم
در بین شاخه ها بپرم از چمن های سبز درس زنده بودن بیاموزم
با گل ها طعم شاداب بودن را بچشم
می خواهم زندگی کنم بالا بروم، بالا
آنقدر بالا که بتوانم ستاره ها را بچینم
روی ماه دراز بکشم و بازی ستاره ها را تماشا کنم
آسوده از هر مخاطره ای آسوده از همه چیز
می خواهم پرواز کنم با فرشته ها،با پروانه ها، با هر سنجاقکی که از روی این گل به آن گل می پرد
بنشینم و ساعت ها به صدای شیرین زندگی آب میان رود گوش دل فرا دهم
می خواهم بپرم، بالا بروم، پرواز کنم و با تمام وجودم زندگی را احساس کنم...،
می خواهم بپرم، بپرم و اوج بگیرم بر فراز ابرهای سفید
در دل آبی اسمان به پرواز درآیم
می خواهم نسیم خنک پاییزی موهای سیاهم را پریشان کند
به پرواز درآیم بر فراز شهر زیبایی
که همه ی مردم می خندند و صلح صدای شهر باشد
درخت ها با غرور سرشان را بالا بگیرند
گل ها بشکفند، گنبد های طلایی زیر اشعه ی خورشید بدرخشند
و همه ی پرندگان آزاد باشند
می خواهم مثل آن ها باشم بال هایم را باز کنم،پرواز کنم، پرواز...
دور از هر قید و بندی دور و دورتر شوم...
خیلی دور،همراه پرستو ها کوچ کنم
از دنیای سیاهی که ساخته شده دور بشم
جایی که آب ها راکد هستند حیات ایستاده، قلب ها بی هیچ هدفی می تپند
شهر مرده تاریکی تمام شهر را در زیر سایه ی خود گرفته است
آسمان دیگر رنگ آبی ندارد هیچ ابری نیست خورشید کجاست؟روشنایی را جه کسی برده؟...
می خواهم به پرواز درآیم همراه پروانه ها
با بلبل ها اواز شادی سر دهم
در بین شاخه ها بپرم از چمن های سبز درس زنده بودن بیاموزم
با گل ها طعم شاداب بودن را بچشم
می خواهم زندگی کنم بالا بروم، بالا
آنقدر بالا که بتوانم ستاره ها را بچینم
روی ماه دراز بکشم و بازی ستاره ها را تماشا کنم
آسوده از هر مخاطره ای آسوده از همه چیز
می خواهم پرواز کنم با فرشته ها،با پروانه ها، با هر سنجاقکی که از روی این گل به آن گل می پرد
بنشینم و ساعت ها به صدای شیرین زندگی آب میان رود گوش دل فرا دهم
می خواهم بپرم، بالا بروم، پرواز کنم و با تمام وجودم زندگی را احساس کنم...،