PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ماجراهای علی عزراییل



MaRs
2014/09/27, 23:42
روزی علی عزراییل از چت باکس می گذشت.
چو مهراد بدبخت را یافت بنش بنمود.
علتش را ازاین امر پرسیدند: پاسخ داد: کرم می دارم.
کاربران گریستند و بر سر خود کوبیدند و سر به بیابان گذاشتند

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

قسمت دوم: اوشگول

مهراد پس از چندماه و اندی به سایت بازگشت. در همان نخستین روز اروا بن بنمودند.
بر در خانه ی حانیه رفت و بانگ بر او بنمود. غافل از اینکه ماجرا زیر سر علی عزراییل بود.
آخر ما نفهمیدیم اوشگول بن شدن می دارد؟؟؟؟

Cyrus-The-Great
2014/09/27, 23:52
:troll::ExcitedTroll:


ایول کیف کردم :دی
البته این داستان کوتاه نبود. تو مطالب جالب مینوشتی بهتر بود.:دی

shayan23
2014/09/27, 23:58
در ان اول زمانه که مهراد بن شده بود
شایان همت زیادی برای ازاد شدن او بخرج داد
اما اثر نداشت
او باز هم تلاش کرد و باز هم اثر نداشت تا در اخر معلوم شد
.
.
.
.
.
.
.
علی عزرایل کرم دارد!!!
انگاه عزاریل شروع به اذیت نموده و بر در خانه های شایان و نرگس و اعظم رفته
و پیام های ان ها را تغیر داده
که باز هم نتیجه گرفتیم
او کرم دارد!!

BOOKBL
2014/09/28, 10:43
علی اسراییل از خاک است.
کرم داشتنش بس طبیعی می باشد ((200))

ThundeR
2014/09/28, 12:05
عجب!!!!
خخخخخ
ایول.. قشنگ بود! علی عزرائیل کار خوبی نمود! :دی =))=))=))

Cyrus-The-Great
2014/09/28, 15:13
علی اسراییل از خاک است.
کرم داشتنش بس طبیعی می باشد ((200))

اسراییلم خودتی...

مجید دادا لطف داری.

Prince-of-Persia
2014/09/28, 16:34
کاربران گریستند و بر سر خود کوبیدند و سر به بیابان گذاشتند..........دروغ محض . . علیرضا دمت گرم داداش.....بازم از این کارا بکن

shiny
2014/09/28, 16:53
((200))((200))((200))
اسم تاپیکت تو حلقم!!
فک کردم چی هس۰۰۰!!
خخخخخخخ

AVENJER
2014/09/28, 22:17
و کنون ما اطمینان داریم تکاتک پست گزاران بر علیه علی عزرائیل بن میشوند تا بفهمند نباید با دم عزرائیل بالا بلندی بازی کرد.

اینم نتیجه اخلاقیش بود

Prince-of-Persia
2014/09/28, 22:45
و کنون ما اطمینان داریم تکاتک پست گزاران بر علیه علی عزرائیل بن میشوند تا بفهمند نباید با دم عزرائیل بالا بلندی بازی کرد.

اینم نتیجه اخلاقیش بود
اورین رضا .................

MaRs
2014/09/28, 23:32
علی عزراییل را پرسیدند: بن کردن از که آموختی؟

لختی بیاندیشید و گفت:« حانیه.»

او را بگفتند چگونه؟

گفت:« هرچه او بن نکرد من تلافی هفت پشتش بن کرده ام.»

بار دیگر کاربران بر سر خود کوفته و سر به بیابان گذاشتند.

ThundeR
2014/09/29, 08:25
و بسی دیده می شود که اینگونه اسپم گذاران سر بر می آورند! از نبود مسئولین استفاده کرده و چه بسا با تمام آگاهی اسپم می نهند!!!:)):)):))

Cyrus-The-Great
2014/09/29, 13:11
و بسی دیده می شود که اینگونه اسپم گذاران سر بر می آورند! از نبود مسئولین استفاده کرده و چه بسا با تمام آگاهی اسپم می نهند!!!:)):)):))

و چه بسا مسوولان هستند و با بن نمودن آنان، بن شدن را به آنها بیاموزند. که در این صورت آنان جامه خواهند درید و سر به بیابان خواهند گذاشت!
:troll:

Percy Jackson
2014/09/29, 15:56
میخواین شعرشم من بگم ؟؟؟:دی
ای تو بن بان جهان بن کن چرا اینگونه ای؟؟؟ چون کسان بن شده بن وا بنی؟؟
....
بقیشو بیخی کاربران در بیابان به سر میبرن باید بریم نجاتشون بدیم :))

M.A.S.K
2014/09/29, 19:53
خخخخ.مارس ...اری اوشگول بن میشدن دارد....خخخخخخخخخخخخخخ

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


اسراییلم خودتی...

مجید دادا لطف داری.


خخخخخخخخخخخ...علی دمت گرم...ایشالا همینطوری بری..یه کاربرم نزار بمونه نرسیده همه ببن..والاا...تازه وارد چیه؟؟؟خخخخخخخخخخخ...ای خدا جونم شکر..از زیر دست قدرت علی دررفتم...ولی باز دمت گرم دل منم خنکیدد..خخخخخخخخخخخخخ

MaRs
2014/10/02, 14:21
قسمت سوم: دماغ اعظم

اعظم آمد و بدو گفت سلام

مهرادم بدو گفت اعظم دماغ

چو حانی این پیکار دید

اورا بن کرد و خشم مهراد دید

مهرادم بدو گفت لطفا ای عقده ای

که از عقل و خرد بی بهره ای

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

قسمت سوم: دماغ اعظم

اعظم آمد و بدو گفت سلام

مهرادم بدو گفت اعظم دماغ

چو حانی این پیکار دید

اورا بن کرد و خشم مهراد دید

مهرادم بدو گفت لطفا ای عقده ای

که از عقل و خرد بی بهره ای

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

آنگاه که حانیه بن یاد گرفت
مهراد ماست کیسه کرد و آرام گرفت

مهراد که حال میگرفتی همه عمر.

دیدی که چگونه نیم وجبی حال گرفت؟

برخیز و نخور غم بن شدن تاپیک بزار

بنشین و محل به این هویج نزار

smhmma
2014/10/02, 14:38
روزی علی عزرائیل را پرسیدند در همه عمر چه کردی که بیش از همه به آن فخر ورزی؟؟؟
بدون اندکی تامل بفرمود:مهراد را بن نمودم ، بن می نامیم و بن خواهم نمود
کاربران جامه بدریدند و بر دستان وی بوسه همی زدند و تکبیرگویان سجده شکر به جا اوردند:troll::troll:

shayan23
2014/10/03, 04:02
روزی دگر عزرایل به مهراد رسید
مهراد بدو سلام گفت:
سلام.....................بن
خوبی....................بن
علی؟....................بن
چرا؟....................بن
واسه چی؟...............بن
نکن.....................بن

لامصب این بن برای خودش یه پا مدرسان شریفهههههه


و مهراد باز بن شد و کرم عزرایل خالی شد!!!
زین سبب باز کاربران جامعه دریدند و سر به بیابان گذاشتند!!!

_c_l_o_s_e_d
2014/10/03, 10:02
امممممم....
من فکر کنم اینا ماجراهای مهرادن بیشترشون:دی

MaRs
2014/10/03, 13:54
خب نمیخاستم واسه خودم تاپیک زیادی بزنن
پ.ن: واسه هرکی خواستید داستان بسازید اینجا بنویسید
اسمش به علیرضا متبرک شده بازدیدش زیاد شه

Paneer
2014/10/03, 14:18
روزی حکیمی را پرسیدند ک عزارئیل چرا به این رنگ در آمده است ؟؟؟

حکیم فرمود : ایشان بسیاری را بن نموده و اکنون رنگش به رنگ مدیر بن شده در آمده است ((72))

کاربران قانع نشده و پرسیدند چگونه است که هنوز او در سایت هست و بن کردن را ادامه می دهد ؟

حکیم فرمود : این همان نفرین بن شدگان است که عزرائیل را در بند ساخته . ایشان تا عمر دارد باید در سایت باشد و کاربران را بن بنمیاد ((72))

کاربران نیز مانند همیشه جامه دریدند و سر به بیابان بگذاشتند ((72))

BOOKBL
2014/10/03, 15:11
مهراد را گفتند: بن شدن از که آموختی؟

مهراد اندکی صبر نمود و گفت: من بن شدن نیاموختم!

اورا گفتند: پس بگو چگونه بنی!

مهراد گفت: علیرضا بن کردن آموخت و نه من بن شدن!

و کاربران سر به بیابان گذاشتندی



the end

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اینجانب بازم توسط علیرضا بن شدم :|

M.Mahdi
2014/10/03, 15:46
عزرائیل را بپرسیدند این رنگ از چه درآمدندی ؟
گفتندی شامگاهی ژوپیتر در پنل مدیریت خفتندی و سر وی بر روی کیبورد فرو آمدندی . به سبب این تنظیمات سایت درهم ریختندی و جماعتی رنگ خود باختندی .
کاربران به عزرائیل بخندیدندی و فسون کردندی وانگهی بن شدندی و سر به بیابان گذاشتندی و در این سوگ بزرگ به عزا نشستندی !

BOOKBL
2014/10/03, 15:53
علیرضا را پرسیدند: جنیت را چگونه ساختی؟

او پاسخ دادندی: از بن کرن شروع کردمی و سپس جنیت را آموختمی

سپس چشمانشرا بستندی و همه مریدان را بن کردی


کاربرای بی هیچ سخنی با ده بیستا پای قرض گرفته شده ده بیست نعلی به سمت بیابان تاختند

Cyrus-The-Great
2014/10/03, 16:15
علی عزراییل را گفتند چگونه باعث شکوفایی خلاقیت عجم و پیشی گیری آنها از عرب شدی.

فرمود با بن کردن!

مریدان کتاب ها آتش زدند و سر به بیابان نهادند!

smhmma
2014/10/03, 16:39
خب نمیخاستم واسه خودم تاپیک زیادی بزنن
پ.ن: واسه هرکی خواستید داستان بسازید اینجا بنویسید
اسمش به علیرضا متبرک شده بازدیدش زیاد شه

اتفاقا نه
اگر برای کاربر دیگه ای می خوان بنویسید حتما تاپیک بزنید براش
اگر هم میخواید می تونید یه تاپیک بزنید برای داستان همه بچه های سایت

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

روزی مهراد همراه با پاچه خواران وی از کنار درختی رد می شدندی که ناگاه از دور علی عزرائیل را بدیدندی
سریع از جا بجهید و بر بالای درخت پناه بگرفتندی
علی عزرائیل که با چشمان تیزش او را بدیده بودندی به سرعت به پای درخت امدندی و چنان او را از همان بالای درخت بن بفرمودندی که درخت جامعه ی سبز خود بدردیدندی و تنه ی خود را بشکانید و چنان سر تعظیم فرود آوردندی که مهراد را نیز با خود به گور فرستادندی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

روزی علی عزرائیل را پرسیدند ان زمان که مغول ها به همراه مهراد حمله کرده بودند چه می کردی؟؟
بفرمود نزد فسیل بن کردند می آموختم:troll:
کاربران از ترس فسیل بلرزیدند و بدون فوت وقت سر به بیایان نهادند(خخخخخخ حال کردین اعتماد به سقفو؟؟؟خخخخ)

BOOKBL
2014/10/03, 20:17
علی اسرائیل دستش بر روی موس رفت و جماعتی از طرفدارانش بن شدندی

او گریه کردنی و گفتنی من هیچ وقت بن کرن نمی آموزم

فسیل روی به وی بگفتندی که بن نمودن جمعیتی با یک کلیلک کار هر کس نمی باشندی تنها کافیست این نیرو را کنترل کنندی

و این گونه شد که هنر بن کرن اسرائیلی به وجود آمدندی!

پس از دیدن این ترفند توسط علی اسرائیل کاربرای سر به بیابان گذاشتندی!

smhmma
2014/10/03, 21:01
روزی نزاعی در چت باکس روی داده بود
علی عزرائیل از ان اطراف می گذشت
کاربران او را میان مهراد و وحید قاضی کردند
علی عزرائیل فورا مهراد را بن نمود
از این درایت جمله کاربران خشتک بدریدند و راه بیابان در پیش گرفتند

MaRs
2014/10/03, 21:18
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا

ژوپی بیا عزراییل بیچاره کرده مارا


.............................................


دلیری که جا نام او مهراد

همی به عزراییل بن یاد داد

بن شوری در نهاد ما نهاد
کرم ما در بوته ی سودا نهاد



((216)) خب فعلا همین بستونه

smhmma
2014/10/03, 21:28
روزی مریدان به همراه کاربران در فروم همی ول بگشتند
ناگاه مهراد را در چت باکس مشاهده کردند.علی عزرائیل با لبخندی گرم و دوستانه به وی سلام بفرمود
جمله مریدان از این امر اندر کف ماندند
علت این امر از علی عزرائیل بپرسیدند که وی به مهراد اشاره بکرد
وی(مهراد) از شدت تعجب کف و خون قاطی بکرد و جان به علی عزرائیل تشلیم کرد
آورده اند که کاربران بعد از این امر دو به دو سر های خویش را بر یکدیگر کوبیدند و خشتک بدریدند و گروه گروه عازم بایگانی سایت بشدند.

BOOKBL
2014/10/03, 22:09
روزی مریدان مهراد را در بایگانی دیدندی.

دلیل آنجا بودنش را پرسیدندی

او گفت همی از علی اسرائیل در می رفتم اینجارا دیدم زدم تو!

به ناگاها صدایی آمدندی و علی اسرائیل مهراد و مریدان و دیگران را بن نمود!

پس از آن بخش بایگانی را قفل نمودندی


کاربرانی که سر به بیابان و بایگانی نگذاته بودند راهی بیابان شدندی!

smhmma
2014/10/03, 22:12
روزی جمعی از کاربران از علی عزرائیل بپرسیدند ترس چیست؟؟
به سوی چت باکس رفت تا همی رسید به سوی مهراد رفت
مهراد که وی را بدید همان جا گور خود را بکند و به آن شیرجه زد
کاربران سخت براشفتند و خشتک بر سر کردند و در ماسه های ساحل به شنا پرداختند








نیازی نیست بگید خودمم هنوز تو کفم که اینو از کجام در اوردم؟؟؟((62)):Milk::ExcitedTroll:

Cyrus-The-Great
2014/10/03, 22:18
از علی عزراییل نقل است:


روزی در محضر مریدان نشسته بودیم که ناگاه مهراد بر در رخ نمود. بی فوت وقت او را بن نمودیم.
شایان نامی از میان مریدان برخاست و بی اجازه لب به اعتراض گشود. او را نیز بن نمودیم.

مریدان بپرسیدند: استاد چرا با مهراد اینگونه اید؟؟

پاسخ بداد: در این کار حکمتی عظیم نحفته است که تا ارتقای درجه روحانیتان آن را درک نخواهید کرد.

مریدان جامه دریدند و با سر به میاد دیوار دویدند.


با این نقل قول مریدان خشتک ها به دریدند و جامه به سر کردند و با سر در چاه پریدند.

BOOKBL
2014/10/03, 22:21
مهراد در خانه اش نشسته بود که در کوبیده بشدش

مهراد به سوی در رفتنی و آنرا باز کردش.

فردی را دید بیگانه اما از نگاهش معلوم بود که کیست

مهراد گفتندی آدرس خانه مرا از کجا داری؟

علی اسرائیل درجا دهان اورا بستندی و اورا از نوع فیزیکی هم بن کردندی!

همسایگان با دیدن این صحنه در کویر لوت شناور شدندی!

Sepehr.Dejavou
2014/10/03, 22:22
اورنده اند که .................
سیخ ما گفت /قدس الله روحه/که وفتی عزرائیلی به مهرادی رسید اورا دید که هی به چت باکس میرود و باز میگردد و گفتندی چه کنم چه کنم بن شده ام وخشتک میدرید به ناگه عزرائیل متحول شد و او را از بن بودن دراورد و این گونه بود که مریدان خشتک بر سر خود کشیدندی و بر بیابان فرار نمودندی و زمانی که نقل تمام شد ما خشتک ها را دراوردندی و فرار نمودندی

smhmma
2014/10/03, 22:32
نقل است که علی عزرائیل در محضر فسیل به همراه کاربران نشسته بودندی
مهراد بی اذن دخول از در وارد شدندی
فسیل رو به علی عزرائیل بفرمود:می نگرم چگونه جواب این امر همی دهی
علی عزرائیل بی فوت وقت همانگونه که به فسیل می نگریست از پشت سر چنان مهراد را بن نمود که وی سر در خشتک خود نمود و به سوی دیوار شیرجه نمود
اورده اند این صحنه به قدری کاربران را منقلب کرد که شنا کنان به سوی بیایان سر شتافتند

Cyrus-The-Great
2014/10/03, 22:53
روزی علی عزراییل در محضر فسیل بود و آن دو در بازارگاه به بررسی مسائل روز پرداخته بودند.
در همان هنگام مهراد بر در بازارگاه گذر کرد.
اینگونه بود که عزراییل از محضر فسیل پوزش طلبید و به دنبال مهراد همچون پلنگی دوید.

مهراد که آگاه شد چون غزالی شروع بع دویدن نمود. در این هنگام بود که خواهر عزراییل، حانیراییل پادر میانی کرد و مهراد را به زمین چهار میخ کرد و عزراییل اورا چنان بن نمود که تا آسمان هفتم را سینه خیر پیمود.

مریدا با این خبر از خشتک های خویش بادبانی علم کردند و تا بیابان سر بخوردند.

:megusta:

smhmma
2014/10/03, 23:26
روزی علی عزراییل در محضر فسیل بود و آن دو در بازارگاه به بررسی مسائل روز پرداخته بودند.
در همان هنگام مهراد بر در بازارگاه گذر کرد.
اینگونه بود که عزراییل از محضر فسیل پوزش طلبید و به دنبال مهراد همچون پلنگی دوید.

مهراد که آگاه شد چون غزالی شروع بع دویدن نمود. در این هنگام بود که خواهر عزراییل، حانیراییل پادر میانی کرد و مهراد را به زمین چهار میخ کرد و عزراییل اورا چنان بن نمود که تا آسمان هفتم را سینه خیر پیمود.

مریدا با این خبر از خشتک های خویش بادبانی علم کردند و تا بیابان سر بخوردند.

:megusta:

بزززززززززززن لایکو بی اتلاف وقت


نقل است روزی از فسیل پرسیدند از داشتن کدام شاگرد مفتخرید
فرمود بخدا قسم هیچ شاگردی مستعد تر از علی عزرائیل ندیده بودم ، ندیده ام و نخواهم دید
و اینگونه ادامه داد:چون به محضرم ورود بفرمود مهراد را بن نمود
و چون بر محضرم بنشست بار دگر او را بن نمود
و چون از محضرم خروج کرد دگر بار او را بن نمود
و بار اخر چنان بنش بنمود که گریبان وی در خشتکش گیر نمود و تا بیابان قل بخورد

Ginny
2014/10/03, 23:48
حکایت است که روزی مریدان و شیخ در خیابان گشتندی و اندر احوال علی عزاییل غیبت کردندی!
چنان غرق در غیبت بودند که حانیراییل و عزراییل که در میانشان آمدند را ندیدند و چنان که فهمیدند با چنان سرعتی دویدند که در زمان سفر کردندی!
و بدین ترتیب بن نشدنددی!((27))

sir m.h.e
2014/10/04, 01:09
آورده اند که روزی عزرائیل مراد را بن نمودندی
و برای این که به همگان قدرت خود را ثابت نمودندی
هادی و بنیامین را نیز بن نمودندی
دیگران از این عمل او خشتک ها برسرکشیدندی و از چت باکس فرار کردندی

BOOKBL
2014/10/04, 13:59
شام گاهی که علی اسراییل مهراد را بن نمود مهراد در خانه های همسایه میگشت ناگاه خانه ای دید که صاحبش سر به بیابان گذاشته بود.

در خانه مودم و کامپیوتری وجود داشت. مهراد داخل خانه رفت در را بست و قفل کرد. پشت کاپیوتر نشست که روشن بود.

زندگی پیشتاز را باز کرد و با دیدن اکانت حانیراییل تعجب کردش وارد اکانت شد و از طرف حانیراییل به اسراییل استمال کرد که مهراد را از بن آزاد کند و اسرائیل هم چنین کرد.

همچینین وی پسورد حانیراییل را عوض نمود.

سپس تمام پیغام خصوصی های حانیراییل را برسی نمود. سپس به امیر گفت اسراییل را بن کنند. و این چنین شد. اما پس از مدتی اسرائیل به سایت با گشت.

کاربران با دیدنش خود را در سطل آشغال کامپبوتر شوت کردنی و مشغول دیدن فیلمی شدند که مدت ها قبل دانلودش کرده بودندی!

اما مهراد و هادی و بنیامین بدبخت درجا بن شدند.

Cyrus-The-Great
2014/10/04, 23:12
روزی عزراییل در اتاق خوش نشسته بود و حکایت هایی در باب علی نامی میخواند که همچو او در پی مهراد بود.

به حکایتی نوشته بنیامین نامی رسید که اورا اسرائیل میخواند.
پیش از آنکه خوشتن داری خویش را از کف بدهد نفس عمیقی کشید تا بر غضب خوش تسلط یابد.

ظه به سوی اطاقی دیگر از خانه شتافت - که مریدان در آن اقامت داشتند - تا برای مریدان خویش پند گوید.

به ناگاه چشمش به جوانکی تخس خورد و بر او متوقف شد و نگاه سوزنده و دهشت آور خود را بر او دوخت.

از جوانک پرسید که: تو کیستی؟
پاسخ بداد: مرا مادر نام بنیامین نهاد.

عزراییل عصای داس مانند خود را بلند کرد و بر گلوی جوانک نهادو گفت: بار دیگر مرا اسرائیل خطاب کنی، تو را با آن مهراد یکی کرده و تا اشکوب هفتم دوزخ بن خواهم نمود.

در این هنگام او را رهانید.
بنیامین غرق در خودباختگی بود.
در عین حال باقی مریدان جامه ها بر سر کشیدند و خشتک ها دریدند و از ترس تا بیابان لی لی کنان تاختند تا سرابی یا بند و با سر به درون آن شیرجه برند.

:megusta::ExcitedTroll:

shayan23
2014/10/05, 01:21
روزی شایان و پرنسس و هادی المولوک در چت باکس بودندی

و با هم مشغول گفته گو بودندی که نرگس از مرگ گفتو مردن
هادی از این سخن بسیار اندوه گین شدندی و چنان شدند که تحمل ان اندوه رو نداشتی
پس به شایان گفت سخن را عوض کنی که نرگس درصدد خودکشی است
شایان نامی بازگشت و بگفت:

گر زنم حرف امروز عیان
پس چه حاجت به بیان؟؟؟

خرسی بود اندر این کوهسار
که عزایل ان را نیامد میان

فراخواند تمام قوا
که بن کنند ان خرس بی نوا

هر چه کردند نشد خرس بن
عزرایل از ان کفرش شد ننگ

ننگ ان بماند بر روی او
دگر کسی ترسی ندارد از سوی او

دگر کاربران جامعه نمیدرند
دگر خشتک ها بر سر نمیکنند

فسیل پیش امد و گفت
خاااااک بر سرت ای خاک مفت

تو کز بودی ترس عالمی
هر که تو دید بن شد رفتمی

به یک خرس امدی عیان؟؟
پس چه حاجت به بیان؟؟

عزاریل از ان شد اندوه ناک
پس باز به پیش خرس رفت چون خاک

هر چه کرد نشد خرس بن
نشد از چت باکس عالمیان محو

پس عزرایل کفر ش در امد
و درصدد قتل خرس بر امد

پس بر سر او زد با یک عصا
که بی افتاد و گردنش قطع شد بی نوا

خرس افتاد به پای عزرایل
چنان شد که او شد حانیزرایل

پس دگر بار او قدرت گرفت
توانایی بن کردن شایان گرفت

پس امد به سوی چت باکس گفت
نخیر او هیچ چیز نگفت

چنان کرد شایان را بن
که ازاد نخواهد شد او تا بامداد و سحر

پس دگر بار کاربران ترسیدند
جامه ها در اورده و همه بدریدند

عزرایل که این عمل دید خوشحال گشت و بدید
شایان کرده او را افشا

کرده راز نهان او اشکار
شده بر عالمیان روا چه بوده چه شده بر حال ما

دید کاربران توضیح میخواهند
دلیل بن شدن شایان نامی میدادند

پس گفت من کز شدم ازرده خاطر
که دیدم او گذاشته قتل عامل

زده بر زیر قوانین
گذاشته عکسای نحیس جهانی

پس شدم بسیار اندوهگین
که دیدم ان جرم نحین

پس کرده ام او را بن
رسانده ام شایان را به جزا عمل

کاربران شدند بسیار تعجب زده
پس همگی با هم گفتند ای فلک زده

انچه که عیان است!
چه جاجت به بیان است؟؟؟؟؟

the ship
2014/10/05, 02:45
روزی حانیراییل از کوچه ای بگذشتی
ناگاه عزراییل دید و گریان گشتی
گفتش تو را چه شدست ای برادر من
طلسم گشتی، طلسم، ای امان از بن
بیا تا بنمایم تو را درمان
رها سازمت تو را ز چنین درد گران
عزراییلِ خسته و ملول گشته ز بن
دست به دست حانی داد شاید بگرداند او را ایمن
اما امان از این روزگار بوقلمون
که رحم ننمود به عزراییل بی درمون
ناگاه مهراد از گوشه ای بیرون بپرید
عزراییل امان از کف داد و سریع دوید
حالا مهراد بدو، عزراییل بدو، ای امان از بن
حانراییل گشته غمین ز پیکار، آه ، ستم
آخر عزراییل دستش به مهراد رسید
او را بن بنمود و کمی هم گریید
گفتا به حانی که اشک از دو دیده کرده روان
برو و بگذار تا بگریم بر این طلسم گران
حانی آهی کشید و راه رفت در پیش گرفت
عزراییل نیز تا ابد بن در پیشه گرفت

MaRs
2014/10/05, 15:38
روزی مهراد از سکوت دست کشید و تصمیم گرفت قدرت خود را به نمایش گذارد.
به در خانه ی عزراییل رفت و فریاد زد:
فردا ساعت 8 شب بیا زیر پل نیروگاه
اسراییل تا اسم یروگاه را شنید خشتک خود را درید و به سمت بایگانی فرار کرد.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

نقل است از علی عزراییل پرسیده اند چرا اینتگونه حالت خوب است.
او پاسخ داده است:

دلیل موفقیت و سرمستی من فقط بن کردن مهراد هست و دیگر هیچ و سپس به سرعت مهراد را بن کرد

اینگونه بود چاکران خشتک یکدیگر را دریدند و راهی دارالمجانین شدند.

M.A.S.K
2014/10/05, 15:46
آمده است روزگاری علی مشغول در بن کردن وحید بود...ولی چه حیف که وحید با مدیر شدن خود داغ بن نمودن را بر دل او گذاشت...تا اینکه پسرکی با نام مهراد وارد سایت شد...علی به سرعت در پی بن کردنش شتافت...

مریدان از شنیدن این عجیب تعجب ها نمودند و خشتک ها دریدند

BOOKBL
2014/10/05, 16:14
روزی مهراد از سکوت دست کشید و تصمیم گرفت قدرت خود را به نمایش گذارد.
به در خانه ی عزراییل رفت و فریاد زد:
فردا ساعت 8 شب بیا زیر پل نیروگاه
اسراییل تا اسم یروگاه را شنید خشتک خود را درید و به سمت بایگانی فرار کرد.


مهراد بچه های چهارمندونم اینو می زنن. علی اسرائیل به نیرو گاه نرسیده خودشو خیس می کنه ((204))

MaRs
2014/10/05, 16:19
هه مهراد 3ماه و اندی است که مدیر آزمایشی بود و مدیران سات به او زور می گفتند
مهراد همی تامل میک رد اما هیچ فایده نداشت تا اینکه تصمیم گرفت بر ضد عزراییل دیس بخوند. اما دلش برای او سوخت دیگه نخوند و کار را به نوچه ی خود بنیامین سپرد

BOOKBL
2014/10/05, 16:21
روزی خرگوشی باهوش نقشه ای برای بیرون انداختن اسرائیل از سایت کشید. مهراد و اعضا به کمکش شتافتند و نقشه ای عالی کشیدند.

او نزد علی اسرائیل رفت و گفت: کیف بن کردن چقدر است ؟

علی اسرائیل که فقط زور بازو می داشت و مغزش از سیمان بود بلافاصله گول خرد و گفت: غیر قابل وصف است! برای جواب سوال تو. امکان بن کردن را به تو می دهم!

خرگوش تا این امکان را گرفت علی اسرائیل را بن نمود!


آری! او کسیست که تا سالها قهرمان سایت خوانده شد!

او بنیامین، ملقب به بانی خرگوشه است!

Cyrus-The-Great
2014/10/06, 01:03
روزی خرگوشی باهوش نقشه ای برای بیرون انداختن اسرائیل از سایت کشید. مهراد و اعضا به کمکش شتافتند و نقشه ای عالی کشیدند.

او نزد علی اسرائیل رفت و گفت: کیف بن کردن چقدر است ؟

علی اسرائیل که فقط زور بازو می داشت و مغزش از سیمان بود بلافاصله گول خرد و گفت: غیر قابل وصف است! برای جواب سوال تو. امکان بن کردن را به تو می دهم!

خرگوش تا این امکان را گرفت علی اسرائیل را بن نمود!


آری! او کسیست که تا سالها قهرمان سایت خوانده شد!

او بنیامین، ملقب به بانی خرگوشه است!

در این هنگام بود که عزراییل پا بر زمین کوبید و شاگرد بخت برگشته با تکانی شدید از خواب پرید و عزراییل را بالا سر خود دید که در آن نور کم اتاق بر او سایه افکنده بود و با نگاه غضب آلود خود او را می نگریست.

چو رو خشم گین او بدید روان گشت رودی بر زمین
چون دوید خون بر روی اوی آبرویش ریخت بر زمین
( شایان ضرب المثله که گفتم اینجا صدق میکنه :)))

در این هنگام عزراییل خرگوش تیز پا و آن که نامش را به مانند جنگ بود را از پشت گردن گرفت و بلد کرد و در بن گاه انداخت تا کلاس خاتمه یابد.

بعد از کلاس که عزراییل مریدان را مرخص کرد؛ حانیراییل را به پیش خود خواند و از او خواست در ها را ببندد و در گوشه ای برای او جا رو و خاک اندازی بگذارد و برود.

در این حین آن دو رفیق خراب کار را از بن گاه فرا خواند گفت: ای بیخردان! مگر کلاس جای خواب است.
از خواب هم بگذریم چگونه به خویش اجازه دیدن چنین خوابی را دادید که جز خیال واهی برای شما ثمری ندارد.

و در این هنگام بود که آنها را بن نمود و باقی مانده های آنها را در خاک انداز جمع نمود و به یوی در رفت تا آن را خالی کند.

باقی مریدا که پشت در مبهوت حکمت عزراییل که از خواب آنان خبر داشت مانده بودند؛ با باز شدن در و دیدن روی شیخ معلم، خشتک ها بر سر کشیدند و سوی بیابان دویدند و پروانه وار شناکنان گریختند.

:megusta:

DaReN
2014/10/06, 10:50
آورده اند که ایران را در عهد پایونیریان روزگاری آمد که کس را ندیدندی جز با خشتک فترده (http://www.vajehyab.com/?q=%D9%81%D8%AA%D8%B1%D8%AF%D9%86)!
روزی ظریفی از فروم گذر کردندی ،مجمعی دیدندی که خشتک دریدگان گرد هم آمده بودندی و بر شور پرداخته بودندی بدان سبب رو بسوی آن جماعت نهاد و بپرید:دیری ست که خشتک فتردگان جماعتی را کثیر شامل شده اند حال که شما را بدیم بدین سوال برامدم که از چی روی بدین حالید؟
جوانکی بخاست و بگفت که از شر علی عزرائیل به روایتی اسرائیل(!)
بدین هیبت پناهنده شده ایم مگر از آتش دوزخ بنشدگان رهایی یابیم!:why::why:
ظریف چو این بشنید بر معاون فروم عرضه داشت تا درزیی بیاورند و خشتک ها به بهای گزاف بدوزندو کثرت مالی بهم زنند!:hmmm:
و از آنجا بود که جمعیت خشک دریدگان رو ب زوال نهاد لاکن همچنان علی به کار خود اهتمام داشت!
:wtfisthat::wtfisthat:
:ExcitedTroll:

BOOKBL
2014/10/06, 15:03
چندین بار بود که زور بازو بر عقل و خرد پیروز شده بود. خرگوش با خود عهد کرد که هرگونه می باشد علی اسرائیل را آدم کند!

اما نه قعطا بن! اما می دانست آدم کردن او به این آسانی ها نیست. با خود گفت: به کل باید کس دیگری جایش باشد!

از این رو تلفن برداشت و شماره علی اسرائیل را وارد نمود. او به اسرائیل گفت: امروز توی اسپمر سنتز شماره دو می بینمت.

سپس به بر و بکس نیروگاه زنگ زد ازشون خواس بیان اینو آدم کنن! اونا گفتن برای اون حاضر نیست دست به قمه بزنن!

اونم گفت قمه لازم نیست. و اگگهه این کارو بکنن بهشون پول هنگفتی میرسه!

چو زور بازو بر عقل پیروز گشت!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
خرگوشی پی چاره گشت!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
با اسرائیل او قراری گذاشت!
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
با نیرو گاهیان عهدی گذاشت!

خوب تا اینجا همتون گرفتید فکر کنم!

بعدش رفت پیش پسر عموش.

بهش گفت می خوای اعمال قدرت کنی و به همه زور بگی؟

اونم گفت بعله!

خرگوش قصه ما گفت: تا فردا ردیفش می کنم!

خرگوش پس از آن رفتش نزد پسر عمو
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
به او وعده ای داد شیرین چون شفتالو!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
خرگوش ما گفتش تا فردا جابت ردیف است پسر عمو


اینم تا اینجاش.
بعدش زنگ زدش به یه کارگر افغانی!
اونم با وعده پول کشوند به نقشش!
سپس روز قرار فرا رسید!
همه بچز پسر عموی خرگوش اومده بودن!


چو خرگوش کارگری افغانی گیر آورد!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
با پول اورا به نقشه اش آورد!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
چو روز قرار فرا رسید
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
ایشان حاضر بر سر قرار رسید ( برای قاویه این فعل استفاده شده )

بقیشم بعدا ...........

MaRs
2014/10/06, 19:07
اخه ...... چرا نیمه کاره گذاشتی؟

از این به بعد اگه اسم مهراد و علی اسراییل توی داستان نیاد نیمه کاره حساب میشه ها گفتم من

((204))

آوردند روز علی عزراییل به در خانه ی شیخ مفید رفت و فرمود.
مفید هست؟
_ نه مفید نیست

در اینجا بود که علی اسراییل بسی زایه شد و از فرط عصبانیت مادر شیخ مفید را نیز بن کرد.

کاربران تا این صحنه دیدند به نزد داعش رفته و خود را به آنان تسلیم نمودند.

BOOKBL
2014/10/06, 19:28
بقیش خیلی سادس. خرگوش تهدید می کنه اگه پسوردتو ندی اون چند تا نیروگاهی مجبورت می کنن یر بغل کارگر افغانیه رو لیس بزنی. علی اسرائیل بعد از این که خودشو خیس کرد پسوردشو میده.

خرگوش پسوردو می ده به پسر عموش. پسر عمو وارد اکانت علی اسرائیل میشه و پسوردو عوض می کنه. و بدین صورت علی اسرائیل از سایت شوت میشه بیرون. پایان!

smhmma
2014/10/06, 21:31
دوستان عزیز لطفا فقط داستانک های خنده دار و جالب رو اینجا بزارید
سعی کنید بهترین داستانک ها رو بزارید نه هرچیزی که به ذهنتون اومد
ممنون
موفق و پیشتاز باشید

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

.
.
.
.
.
.
.
روزی علی عزرائیل را پرسیدند در جهان مفرح ترین کارها در نزدتان چیست؟؟
علی عزرائیل خشتکی خاراند و اشاره بفرمود که صبر پیشه کنند
پس کاربران خشتک به دهان گرفتند و صبر پیشه کردند
پس ساعتی بگذشت و ناگه مهراد از دور پدیدار گشت که به سمتی دیگر در پیش بود
علی عزرائیل به سرعت او را بن نمود که مهراد مکث نمود
و بار دیگر او را بن نمود که او به روی به سمت علی نمود
و دگر بار او را بن نمود که مهراد به زانو درامد و سر در خشتک نمود
علی عزرائیل بفرمود این بود جواب پرسشتان
پس کاربران از سر حیرت و ارادت سر در خشتک خود نهان کردند و لی لی کنان به سوی بیابان غلت زدند:troll::ExcitedTroll:

sir m.h.e
2014/10/06, 21:36
آورده اند که
روزی عزرائیل مراد را در چت باکس نیافت
در پی او کل سایت را گشت
ولی هیچ نیافت
انگار که مراد دود و شده و به هوا رفته بود.
عصبانیت تمام وجود عزرائیل را فراگرفت
و در حرکتی انتهاری کل بچه های چت باکس را از سه جهت بن نمود
نقل است که این بن نمودن به حدی سخت بود که تا یه هفته حتی وب مستر ها نتوانستند کاربران را ازاد کنند
فسیل به دلیل این کار شگرف بدو قول داد که پلیسش کند
کاربران که از این موضوع مطلع شدند خشتک ها دریدند و سایت را برای همیشه ترک کردند.
عده ای گویند که مراد در این وسط خود را سه دفعه اعدام کرد

smhmma
2014/10/06, 21:53
خبر ها حاکی از آن است که نام مهراد در کتاب خشتک پارگان گیبس به عنوان رکورد دار بن شدگی ثبت شده است
در پی این خبر علی عزرائیل(خشتکن فدا) ضمن تقدیر از این عمل خشتک پسند مهراد را بن نمود

(فسیل نیوز)

MaRs
2014/10/06, 21:56
علی عزراییل را گفتند چرا نام تورا عزراییل نهاده اند؟
گفت:« اندکی صبر کن خودت میفهمی.»
پس از دقایقی مهراد به باکس امد.
تا مهراد را دید ذوق کرد و گفت سلام برتو مهراد
مهراد تا امد جواب بدهد عزراییل او را بن نمود.»
عزراییل گفت: حال پاسخت را یافتی؟
کاربران خشتک یکدیگر را دریند وبه سمت بیایان شناور شدند.

sir m.h.e
2014/10/06, 22:04
گویند که روزی مراد از سر ناچاری و دربه دری نزد هادی آمد و از او کمک خواست
هادی که نمیتوانست حرف دوستش را زمین زند این مسئله خطیر را قبول کرد
آن دو پس از صحبت های فراوان گره کار را در دست فسیل دیدند.
به نزد و او رفتند و با هزار عجز و لابه درخواست کردند که عزرائیل را از بن کردن پی در پی مراد باز دارد
اما فسیل که بن شدن پی در پی مراد را سرگرم کننده میدانست درخواست آن ها را رد کرد و با تغییر گفت
اگر زود از جلوی چشمانم خفه نشوید خودم بنتان میکنم
هادی و مراد در حال خارج شدن از سرکلانتری سایت بودند که عزرائیل داخل شد .
او که از گیر انداختن مراد خوشحال بود
با لبخندی شیطانی به سمت او امد و مراد را 6 جهت بن نمود
این کار که برای اولین بار روی میداد باعث تحسین فسیل شد وباعث شد به علی ترفیع بدهد
هادی که از ترس خشتک خود را دریده بود تلپورت کنان از آن جا گریخت .
نقل است که عزرائیل هنوز در پی او میگردد

smhmma
2014/10/06, 22:05
(اعجاز علی عزرائیل فی بن المهراد جلد ثانی صفحه 8734)
اورده اند روزی مهراد قصد کرد...
.
.
.
.
.
.

که علی عزرائیل به وی مهلت نداد و او را بن نمود

sir m.h.e
2014/10/06, 22:23
یه روز تو چت باکس داشتیم تخمه میشکستیم و درباره رفیقمون اکبر صحبت میکردیم
که یهو عرزائیل اومد
نمیدونم چی شد که یهو مهراد رو بن کرد
دهنم شده بود یه وجب باز
من و بگو دهن آآآآه
عرزائیل رو بگو خنده ای هوا
من بدبخت که دیدم اوضاع خرابه دوتا پا داشتم 6 تا دیگه غرض کردم و الفرار
من بدو عرزائیل بدو عرزائیل بدو و من بدو
آخرش دیدیم چاره ای نیست
دست کردیم تو جیب دیدیم ای دل غافل وسایلمون هم نیست
نمیدونم چی شد که یهو دستم رو بردم بالا تلپورت کردم
اصن داغونم داغون له لهم
عرزائیل هم نامردی نکرد پرید تو ماشینش افتاد رد من
من از این ور کشور به اون ور
اون رد من
الان هم که اینو مینویسم هنوز ردمه
امیدوارم بیخیال من شه برگرده سر همون مراد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

گویند روزی هادی در باکس از علی خواهش کرد کمتر بن کند
علی نگذاشت که حرفش تمام شود و او را در 6 جهت بن کرد
هادی که له شده بود تنها توانست در جا این حکایت را بنویسد
تا او باشد برای مراد دل نسوزاند

smhmma
2014/10/06, 23:40
مهراد در حال قپی امدن پس از بن شدن های متوالی توسط علی عزرائیل


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.

http://www.pinpersia.com/wp-content/uploads/2012/07/کاریکاتور-خنده-دار-اسکلت-بدنساز.jpg

9363











طبق اخرین خبر های بدست امده از سایت فسیل پس از دیدن عکس های مهراد پس از بن شدن در یک عمل خیرخواهانه به اون یک مدرک مصونیت از بن به مدت یک روز بخشید

فسیل نیوز

BOOKBL
2014/10/07, 13:59
فسیل عکسای خودتو به بچه مردم ننداز ((42))

MaRs
2014/10/07, 21:05
روزی مهراد از چت باکس گذر میکرد، ناگاه علی عزراییل را یافت.
به دست و پایش افتاد و گفت: تورو خدا این مرتبه مرا بن نکن.
عزراییل که دلش به رحم اورده بود گفت: نمیشه فقط میتونم از مدت بنت کم کنم و سپس بی امان مهراد را بن کرد
ژوپیتر که از دور شاهد صحنه بود خشتک خود را شکافت و از سایت استعفا داد

Cyrus-The-Great
2014/10/07, 21:16
روزی مهراد از چت باکس گذر میکرد، ناگاه علی عزراییل را یافت.
به دست و پایش افتاد و گفت: تورو خدا این مرتبه مرا بن نکن.
عزراییل که دلش به رحم اورده بود گفت: نمیشه فقط میتونم از مدت بنت کم کنم و سپس بی امان مهراد را بن کرد
ژوپیتر که از دور شاهد صحنه بود خشتک خود را شکافت و از سایت استعفا داد

پاسخ کوتاه علی عزراییل به این سخن : ژوپیتر خشتک خود را درید؟؟؟؟
اگر ژوپیتر به میان نپرد و رهبری درندگان خشک را در دست نگیرد، شانس آورده اید!!

او خود خشتک در است و خشتک دری ز او والا مقام تر نیست.

MaRs
2014/10/07, 21:20
پاسخ کوتاه علی عزراییل به این سخن : ژوپیتر خشتک خود را درید؟؟؟؟
اگر ژوپیتر به میان نپرد و رهبری درندگان خشک را در دست نگیرد، شانس آورده اید!!

او خود خشتک در است و خشتک دری ز او والا مقام تر نیست.


پاسخ کوتاه مهراد به این حکایت:

در چاپلوسی نیز از تو بالا مغام تر نیست
البته پس از بن کردن بزرگترین مهارتت است

smhmma
2014/10/07, 21:46
دیروز در پی سیل امدن در چت باکس علی عزرائیل در یک عمل متحورانه سیل را بن نمود.
خبرها حاکی از این است که در تمام کشور ها که تپه هایی از خشتک های دریده درست شده است
بسیاری از مردم جهان خشتک به دهان لی لی کنان به سوی بیابان ها شنا می کنند

فسیل نیوز

AVENJER
2014/10/07, 22:34
روزی عزرائیل به میان خشتک دریدگان رفت و به طور ناشناس به مطالعه این گونه جانوری پرداخت که ناگهان مهراد اورا دید و شناخت و همین که امد به دوستانش هم خبر دهد عزرائیل نگاهش به او افتاد و قبل از اینکه او بخواهد داد و فریاد کند اورا بن نمود و برای محکم کاری 5 جهت دیگر نیز به بنش افزود.
دیگران که شاهد این صحنه بودند تعظیم کردند و انقدر خم شدند که خشتکشا دریده شد و با ترس و لزر از ان مکان مبنوس فرار کردند.

Cyrus-The-Great
2014/10/09, 01:35
روزی علی عزراییل با لباس مبدل به میان مریدان رفته بود.

از کنار تک تک مریدان عبور کرد و چندی به سخنان آنان گوش فرا سپرد.

از یکی عبور میکردو به دیگری گوش میداد. تا که به مهراد رسید و با اشاره دست اورا بن نمود بدون این که کسی شک کند.
بنیامین که از ناپدیدی ناگهادنی یار خوش در میانا عمل شریفه خشتک دری بود، شروع کرد به عزراییل ناسزا گفتن. بی آنکه از حضور او آگاه باشد.

او گفت و گفت و گفت تا این که خون عزراییل به جوش آمد و مهراد را ز بن زدود و او را ندا داد:
" ای مهراد! بنگر که چه بر سر قانون شکنان می آید."

علی عزراییل که شب گذشته با دیدن فیلم های بروس لی جو گیر شده بود؛ به هوا برخواست و بنیامین را از جهات مختلف بن نمود.
هنگامی که بنیامین از نظر ها پنهان گردید و در بنگاه نزول کرد، عزراییل رو به مهراد کرد که در جا خشک شده بود و گفت: بنگر پسرم که چه بد سرانجامیست سرانجام ناسزا دهندگان.

سپس چرخید و دور شد. مهراد و باقی مریدان ناظر خود را آماده کردند که به سوی بیابان خیز بردارند تا بلاجبار همانند گذشته خشتک های خود را ندردند. که به ناگاه عزراییل در جای خود ایستاد و از روی دوس خویش نگاهی به آنان افکند.

نفس خویش را با صدا بیرن داد و در همان حالت ندا داد: مهراد.
تا مهراد به خود جنبید شیخ داس خود را چون بومرنگی پرتاب کردو مهراد را درجا بن نمود.
باقی مریدان که تا کنون ایستاده مینگریستند، فرصت را از دست نداده و خشتک دریدند و چهارنعل به سوی بیابان گریختند.

BOOKBL
2014/10/09, 13:08
می دونید چرا بازدید و پیرفت این تاپیک از نبر حماسی بالا تره ؟؟؟؟ چون بر اسا واقعیته ((3))

Prince-of-Persia
2014/10/09, 13:21
و ناگهان پرنس پارس محسن وارد ماجرا شد
...پی بن گرفتو به عزائیل رسید...بدو گفت تو به چه حقی چنین کردی.....
در پی بن شدن تعدادی از دوستان وغلامانم پی این بن ها راگرفتم و به عزرائیل رسیدم
بدو گفتم چنین حق به تو که داده است که بن کنی مریدان و دوستانم را
او از ترس قالب تهی کرد ...به من گفت غلط کردم .......

Dokhtare Ashoob
2014/10/09, 15:37
واااااااااااااااااااااااا ی ترکیدم دیوونه های خلو چل........
عااااااااااااااااااااالیی ییییییییییییییییییییییییی ی بود اصن الان از خنده دارم زمینو گاز میزنم =))

smhmma
2014/10/09, 18:10
اورده اند که روزی شیخ علی عزرائیل برزخی (مرحبا قُدس خشتکنا) از انجمنی بازدید می کرد که چندی از کاربران اغلب در بن را بدید
نعره ای براورد و دست خویش بالا اورد تا ان ها را بن کند که ناگهان فسیل سر رسید و بدو گفت چه می کنی؟؟
شیخ پس از احترامات فرمود این خاطیان را بن می کنم
فسیل چو مهراد و بنیامین را بدید که از شدت ترس نعره بر می اوردند و خشتک می درند و به زیر پایشان رودی جاریست دلش به حال ان ها سوخت و وساطتت ان ها را نمود
شیخ علی عزرائیل که ناچار اطاعت امر بود از بن ان ها در گذشت
اورده اند زمانی که این واقعه در میان کاربران پخش شد دو به دو به صورت تانگو بندری تا بیایان رقص کنان لی لی می کردند و با خشتک دوزی جشن خود را تکمیل کردند

(صحیفه ی عزرائیلی جلد 134 باب 23 صفحه ی 1452)

MaRs
2014/10/10, 13:36
اورده اند روزی علی عزراییل از چت باکس گذر میکرد.

می شنید که چند نفر از کاربران درباره ی ماجراهای فسیل سخن میگویند و از وی یادی نمیکنند.

شیخ عزراییل از این عمل انها براشفت و انهارا از 8 جهت بن کرد.
مهراد که شاهد این صحنه بود خشتک خود را تا یقه ی جامه ی خود درید

M.A.S.K
2014/10/10, 14:22
و ناگهان پرنس پارس محسن وارد ماجرا شد
...پی بن گرفتو به عزائیل رسید...بدو گفت تو به چه حقی چنین کردی.....
در پی بن شدن تعدادی از دوستان وغلامانم پی این بن ها راگرفتم و به عزرائیل رسیدم
بدو گفتم چنین حق به تو که داده است که بن کنی مریدان و دوستانم را
او از ترس قالب تهی کرد ...به من گفت غلط کردم .......

شرمنده رفیق فقط یه جمله بعد این متن به ذهنم رسید...داززززززززززززز

MaRs
2014/10/10, 21:00
روزی عزراییل تصمیم گرفت به خود تکانی دهد تا از شیخ فسیل عقب نماند.

پس به سر خیابان رفت و شماره ی خود را پشت کارتی نوشت. اولین دختری را که دید به سمتش رفت و شماره را به او داد و گفت:« می توانم با شما دوست شوم.

دختر با لحنی جدی گفت:« خیر. زیرا من از خواطرخواهان فسیل هستم.»

علی عزراییل با شنیدن این سخن دختر را از 180 جهت بن نمود و با چشمانی مانند کاسه ی خون به طرف قبرستان( خانه ی فسیل) رفت

Paneer
2014/10/10, 21:03
طبق آمار علی عزرائیل چندی پیش رکورد بن کردن گینس را شکاند و با اختلاف زیاد رکورد خودش را بر جای گذاشت.

همچینین این آمار نشان می دهد که علی عزارئیل همچنان رکورد خود را بالا می برد و جایگاه ثابت تری را در جدول ازآن خود می کند.

وی در این باره گفت :« من هر چه دارم از فسیل دارم و امید وارم او در همه ی مراحل زندگی اش موفق باشد و بتواند کتابش را تمام کند. »

من محمد پنیر هستم ..... واحد اعضامیه فسیل نیوز ..... زندگی پیشتاز :دی

MaRs
2014/10/10, 21:12
روزی علی عزراییل عاجزانه نزد مهراد آمد و بدو گفت:« ای شیخ خشتک پاره به دادم برس.»
مهراد با تعجب پرسید:« به چه علت اینگونه با من سخن میگویی؟»
عزراییل گفت:« شنیده ام فسیل ماجراهایی با خواطرخواهانش دارد که دارد از من پیشی میگیرد.»
مهراد با اندکی تاخیر گفت:« این خبر را شنیده ام از من چه کاری بر میاید؟»
عزراییل گفت:« اکنون چیزی به ذهنم نمیرشد بگذار تورا بن نمیام شاید چیزی به ذهنم برسد.
مهراد تا آمد چیزی بگوید خود را در بن یافت.
علی عزراییل اورا آزاد کرد و با خشم گفت:« چیزی به ذهنم نمیرسد.»
مهراد که دلش برای او سوخته بود گفت:« هیچ مساله ای نیست خود میروم و مجیزی سرهم میکنم.»
علی عزراییل خوشحال شد و گفت:« از تو متشکرم مهراد بگذار برای سپاس به تو هدیه ای بدهم و سپس بدون هیچگونه سخنی او را بن نمود.
کاربران که دیگر رفتار عزراییل برایشان خز شده بود خشتک خود را ندریدند و به سمت فسیل و خواطرخواهانش رفتند.

Paneer
2014/10/10, 21:34
طبق آخرین آمار بدست آمده از بیابان تعداد مریدان خشتک دریده به خیلی هزار نفر رسیده است :دی

در همین راستا سازمان های مختلفی تصمیم گرفتن مریدان را به کار خود بر گردانند و به هر کدام یک دست خشتک نو تحویل دهند.

جناب عزرائیل در این باره فرمود :« مریدان باید به صورت شیفتی کار کنند تا در یک آن افراد زیادی به بیابان هجوم نبرند. »

وی افزود :« در حال تدارک دیدن تعرفه های تازه ای برای مریدان و خشتک های نوشان هستیم. باشد که همه شاد شوند :دی »

بنده محمد پنیر ...... واحد اعضامی فسیل نیوز ...... زندگی پیشتاز :دی

azam
2014/10/10, 23:57
روایت است که روزی علی عزرائیل از چت باکس عبور کردندی! و مهراد را دیدندی که درحال د.د گفتن و مخ زنی بید!
گفته شده است علی عزراییل از فرط خشانت اقدام به بن کردن مراد کردندی و به اشتباه از سر پیری خود را از 390 درجه ی فارنهایت بر متر مربع بن کردندی!
.
.
.
.
.
.
اخبار حاکی از این است که آخرین بار علی عزراییل را با خشتک پاره در بیابان ها مشاهده کردندی که نالان نالان درحال جستجوی خاله ی خویش برای رهایی از این وضعیت گشتندی! باشد که رستگار شوندندی! آمین!

Prince-of-Persia
2014/10/11, 00:16
در این هنگام پرنس محسن گفت :(( شما چنین حقی ندارید که با دوست و رفیق من عزرائیل کبیر که پیش من صغیره اینطوری صحبت کنید
دیگران گفتند: ما هر کار که بخواییم می کنیم
اعلم جنگ شد و یک طرف بچه های سایت ..یک طرف پرنس و یارانش و عزرائیل

MaRs
2014/10/11, 21:09
مهراد را گفتند از چه معنی هرگاه بن میشوی ناراحت نمیشوی؟

او پاسخ داد: زیرا هرگاه علی عزراییل من را بن مینماید سرعت نتم 2 مگ افزایش میابد.»

عزراییل باشنیدن این سخن برای اولین بار با عصای عزراییلیش خشتک خور را شکافت و به سمت بیابان چهارنعل دوید.

MaRs
2014/10/13, 13:44
ههعیییییییییی بی معرفتا مگه من چیم از اون استخون کمتره(فسیل)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
علی عزراییل در حال مخ زنی((127))



پ.ن: امیدوارم داش محمد حسینن اراحت نشه همش واسه خنده و شوخیه

smhmma
2014/10/13, 19:27
ههعیییییییییی بی معرفتا مگه من چیم از اون استخون کمتره(فسیل)
.
.
علی عزراییل در حال مخ زنی((127))



پ.ن: امیدوارم داش محمد حسینن اراحت نشه همش واسه خنده و شوخیه
نه بابا چرا ناراحت بشم اخه؟؟؟؟














علی عزرائیل در طی مصاحبه ای که با خبرنگار فسیل نیوز داشت موضع خود را در قبال حرف و حدیث های جدید درمورد خود کاملا اشکار کرد
او پس از صحبت های بسیار در جمله ای چکیده ی سخنان خود را بازگو کرد

بسم الله رحمن و رحیم
خبر درده شدن خشتک اینجانب کذب محض بوده و خشتک های تمام کذابان و شایعه پراکنان توسط اینجانب شخصا از طرف اینجانب و از 720 طرف دریده خواهد شد
. و من الله توفيق

او در پایان سخن نعره زنان به سوی کذابان و شایعه پراکنان شتافت

smhmma
2014/10/14, 16:38
نه بابا چرا ناراحت بشم اخه؟؟؟؟














علی عزرائیل در طی مصاحبه ای که با خبرنگار فسیل نیوز داشت موضع خود را در قبال حرف و حدیث های جدید درمورد خود کاملا اشکار کرد
او پس از صحبت های بسیار در جمله ای چکیده ی سخنان خود را بازگو کرد


او در پایان سخن نعره زنان به سوی کذابان و شایعه پراکنان شتافت
ایشون مال این حرفا نیستن ........بهش بگو اولیاش رو بیاره من با بچه در نمیوفتم


ایشون مال این حرفا نیستن ........بهش بگو اولیاش رو بیاره من با بچه در نمیوفتم
تو جرئت داری با لیلی در بیوفتی؟؟؟؟
لیلی بیاد زنده نمی مونی
لیلی مامان علیرضاس
محسن منم با لیلی در نمی یوفتم
امیرحسین هم نمیوفته
هیچکس با لیلی در نمی یوفته

من کلا با دختر در نمیوفتم.
نه اینکه بترسم در شیوه ی زندگیم نیست
حالا برید خشتکاتونو تا مچ پا جر بدید


من کلا با دختر در نمیوفتم.
نه اینکه بترسم در شیوه ی زندگیم نیست
حالا برید خشتکاتونو تا مچ پا جر بدید
چنتا نکته رو بهت بگم
یک اینکه شانس بیاری لیلی اینو نبینه
دوم می دونستی حتی اگر لیلی اینو نبینه من و چندین نفر دیگه می بینیم؟؟
و می دونی دیدن ما یعنی چی؟؟
لیلی از قدیمی ها هست
یکی از سه نفر بنیانگذار گروه خواهران
یکی از اونایی که همه جوره حرفش خریدار داره
یعنی اگر اشاره بکنه هیچ و پوچ می شی
فهمستی؟؟

تنها بی طرفی که توی سایته همین فسیله! من حرفشو راست تصور می کنم :دی


تنها بی طرفی که توی سایته همین فسیله! من حرفشو راست تصور می کنم :دی
بی طرف؟؟
از چه نظر بی طرفم؟؟؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

این پستا اسپم هستن و بعد همشو با هم ادغام می کنم

MaRs
2014/10/14, 23:14
علی عزراییل را گفتند بیگ اسپمر سایت کیست؟

جواب داد: خب معلومه دیگه فسیل خودمون. به هم میگه اسپم ندید خودش خدای اسپمه.»

مریدان از این جرات علی عزراییل خشتک ها بدریدند و به سمت خیاطی رفتند تا آن هارا بدوزند

Cyrus-The-Great
2014/10/15, 00:55
ایشون مال این حرفا نیستن ........بهش بگو اولیاش رو بیاره من با بچه در نمیوفتم


تو جرئت داری با لیلی در بیوفتی؟؟؟؟
لیلی بیاد زنده نمی مونی
لیلی مامان علیرضاس
محسن منم با لیلی در نمی یوفتم
امیرحسین هم نمیوفته
هیچکس با لیلی در نمی یوفته
Prince-of-Persia چرا پای اولیا رو وسط میکشی؟؟ شانس بیاری خودم بیام سر سراغت که فقط خشتکتو به درم.

مامانم بیاد که از فرق سر تا نوک انگشتای پاتو با یه حرکت میدره...

اصلا فسیل ولم کن ببیتم این چی میگه... ولم کن....

Ajam
2014/10/15, 14:40
علی عزرائیل را گفتند: چه خبرا؟؟
دستش را حرکتی داده همه را بن نمود!
همه گریان شده و دست برده تا خشتک بدرند، به جز حمره که گفت: یوهاهاها! در آخر به ارزوی خود رسیدم و بن گشتمی!!
علی عزرائویل را این سخن به گوش رسید، خشتک خویش درید و همه را از بن خارج نمودندی! حمزه چون هلیم وا رفت و در این هنگامه مهراد: بانگ آورد: یوهاها!
پس علی عزرائیل که نوای مهراد شنید خشتک دریده خود را دوباره درید و همه را بن نمودی! پس مهراد وا رفت و حمزه آواز داد: یوهاهاها!
پس علی عزرائیل را اعصاب داغون گشته، حمزه را آزاد نمود و مهراد را بن نمود! سپس به وسی خیاطی به راه افتاد تا خشتکش را بدوزد!
خبری از حمزه و مهراد در دسترس نیست ولی بعضی شایعات میگه جفتشون با خشتک درید دارن تو جنگلای آمازون میمون شکار می کنن!

Prince-of-Persia
2014/10/15, 15:10
ایشون مال این حرفا نیستن ........بهش بگو اولیاش رو بیاره من با بچه در نمیوفتم


تو جرئت داری با لیلی در بیوفتی؟؟؟؟
لیلی بیاد زنده نمی مونی
لیلی مامان علیرضاس
محسن منم با لیلی در نمی یوفتم
امیرحسین هم نمیوفته
هیچکس با لیلی در نمی یوفته

یکی باید جلوش واسته.....اون ادم منم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


@Prince-of-Persia (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=1409) چرا پای اولیا رو وسط میکشی؟؟ شانس بیاری خودم بیام سر سراغت که فقط خشتکتو به درم.

مامانم بیاد که از فرق سر تا نوک انگشتای پاتو با یه حرکت میدره...

اصلا فسیل ولم کن ببیتم این چی میگه... ولم کن....
محسن کبیر گفت : برو کوچولو تو دهنت هنوز بوی شیر خشک میده اومدی برا من شاخ میشی بگو اولیات بیاد

MaRs
2014/10/15, 16:19
علی عزراییل را گفتند پر ادعا ترین شخص سایت کیست؟

وی بدون مکث پاسخ داد خب معلومه محسن خشتک که خود را شاهزاده مینامد.

مریدان از این پاسخ خشتک های خود را گاز زدند( خخخخ قاطی کردم خشتکو با آسفالت)

AVENJER
2014/10/15, 16:29
روزی مریدان عزرائیل را پرسیدند تو چرا دوست داری خشتک دیگران را به واسته بن بدری؟
گفت: دلم میخواهد.
مریدان که تا ان موقع انقدر قانع نشده بودند دست بر خشتک یک دیگر شدند و به جنگل اسفالت فرار کردند

MaRs
2014/10/15, 21:20
مهراد از تعجب نمیتوانست سخن بگوید زیرا 2 هفته بود که بن نشده بود.

به گزارش فسیل نیوز همین دقایق پیش علی عزراییل با قدرت به صحنه برگشت و مهراد را از 180 جهت بن نمود.

خبر رسیده گروهی از خشتک دریدگان به سمت جنگل های استوایی میروند

MaRs
2014/10/19, 19:19
علی عزراییل را گفتند بن کردن چگونه است.

او گفت مرحله ی اول ان است که تو بن میکنی.

مرحله دوم ان است که او بن می شود.

مریدان با کنجکاوی پرسیدند مرحله ی سوم چیه؟

او به خشتک پاره ی فسیل اشاره کرده گفت :« مرحله ی سوم همین است.»

مریدان بار دیگر خشتک پاره کردند و به فسیل پیوستند

MaRs
2014/10/20, 22:27
علی عزراییل را گفتند:« از تو دیگر در این تاپیک یاد نمی کنند، چرا همچنان مهراد را بن میکنی؟»
اشک در چشمانش جمع شد و گفت :« دوست دارم.»
مریدان از این پاسخ او خشتک های یکدیگر را به صورت ضربدری پاره کردند و راهی تیمارستان شدند.