PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آخرین بازمانده



kianaz
2014/09/17, 20:20
سلوم به همه
خب اینم داستان من
اولین باریه که داستان می زارم
امیدوارم همتون ازش خوشتون بیاد....
از همه ی دوستای خوبم که کمکم کردن تا داستان رو بزارم تشکر...http://s5.picofile.com/file/8141277726/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%81_3_2.pdf.html

sir m.h.e
2014/09/17, 20:25
پس بالاخره تصمیم گرفتی بزاری نه؟
بزار بخونم نظر میدم چیزی بود
البته من قبلا یه سری چیزار رو بهت گفتم

Niko
2014/09/18, 01:50
من که خوندم قبلا
الان هم دوباره میخونم ببینم چقدر عوض شده
موفق باشی عزیزم
امیدوارم تا اخرش خیلی خوب جلو بری
به نظر من که کتاب خیلی خوبی میشه
ایشالله

abramz
2014/09/18, 10:04
خب خب خب!

کیاناز باور کن می خواستم وقتی که خوندم بهت بگم، اما سرم به اندازه ی کهکشان راه فیلی شلوغ بود.

باور کن نمی تونستم کاری بکنم.((64))

اما الان اومدم تا نظرم رو بگم.((110))

بدون هیچ چیزی میرم سراغ نقدم :

داستانت شروعش نسبتا ناگهانی بود!

از این شروع ها خوشم میاد!

چون دارن شان هم بیش تر آغکتاب هاش اینجوری آغاز میشن!((97))

اما یه چیزی ... ((227))

یه چیزی توی داستانت بود که سطحش رو بی نهایت پایین می آورد.

و اون چیز این بود که آمیانه نوشتی.((6))

آأم باید وقتی میخواد بنویسه، با علاقه بنویسه و از دل خودش بنویسه.

نه اینکه هر چیزی که به ذهنش میاد.((17))

وگرنه داستانت واقعا زیبا و گیرا بود.

من که خیلی از فصل اول خوشم اومد!((31))

امیدوارم فصل هات رو زود زود بدی.

شاد باشی!!!((215))((226))

Hermion
2014/09/18, 12:01
به شدددددددت مشتاقم بخونمش :دی
ولی الان نمی تونم متاسفانه!!!:(
ایشالا طی هفته ی آتی (؟) می خونمش....
داستان نازی خوندن دارهواقعا

shayan23
2014/09/18, 12:09
کیاناز حیفففففففففففففففففففففف که کتاب تو عه هااااااااااا
حیفففففففففففففففف
وگرنه که نمیخوندمش(مگه الان میخونی؟)
خخخخخخخخخخخخخخخخ
به نظر قشنگ میاد
حالا میزارمش تو نوبت
خخخخخخ
بیا اینم بهت شتیاق دادم برای ادامه
توی نویتم گزاشتمش
ولی یه 50 تایی کتاب جلوته متاسفانه

BOOKBL
2014/09/18, 14:08
اممممم خلاصه ای قرار بده :دی کاوری نیز قرار بده :دی

M.A.S.K
2014/09/18, 16:04
این داستان کاور نداره؟؟؟