abramz
2014/08/15, 16:23
11073
نام کتاب: کورالاین
نام نویسنده: نیل گیمن
نام مترجم: پریا آریا
کورالاین ماجرای دختری با نام کورالاین را نقل می*کند که همسایه*ها کارولاین صدایش می*زنند و او هر دفعه در پاسخ می*گوید:«کورالاین. درستش کورالاین است.» دختری حدوداً ۹ یا ۱۰ ساله، باهوش و شجاع و دوست*داشتنی که با پدر مادر همیشه پر مشغله*اش -که هر دو در خانه کار می*کنند- در آپارتمانی بزرگ زندگی می*کند. داستان احوال کورالاین را در اواخر تابستان و در نزدیکی*های بازگشایی مدارس شرح می*دهد. موقعی که به تازگی به خانه*ی جدیدشان اثاث*کشی کرده*اند. خانه*ی بزرگی که جستجو یا به قول خود کورالاین «کاوش» در آن سرگرمی خوبی به شما می*آید. در این خانه درهای متعددی وجود دارد و در همیشه قفل شماره*ی ۱۴ نیز یکی از همین درها است. به نظر می*رسد کورالاین از تنهایی و تعطیلات تابستانی خسته شده و کاوش در گوشه و کنار خانه و سربه*سر همسایه*های پایینی گذاشتن یا کلافه کردن همسایه*ی بالایی هم مشکلی سر رفتن حوسله*ی او را بر طرف نمی*کند. پدر و مادرش هم همیشه مشغول کارهای خودشان هستند و به نوعی او را از سر وا می*کنند. در این بهبهه، یک روز بالاخره کورالاین در اتاق شماره ۱۴ را باز می*کند و بدون اجازه*ی والدینش پا به آن می*گذارد...
قسمتی از متن کتاب:
کورالاین قلّک پولش را باز کرد و به سوپرمارکت رفت. دوتا بطری بزرگ، شربت آبلیمو خرید، یک کیک شکلات و یک بسته*ی جدید سیب و به خانه برگشت و آن*ها را برای شام خورد.
مسواک زد و به اتاق مطالعه*ی پدرش رفت. کامپیوترش را روش کرد و یک داستان نوشت.
داستان کورلاین
یک دختر بود به اسم سیب. او خیلی می*رقصید. آن*قدر رقصید و رقصید که پاهایش تبدیل به سوسیس شد. پایان
از داستان یک پرینت گرفت و کامپیوتر را خاموش کرد. بعد زیر جمله*ها عکس دختر کوچک را در حالی که می*رقصید، کشید.
برای خودش حمام را پر آب کرد و آن*قدر در آن حباب حمام ریخت که حباب*ها از وان بیرون زدند و کفِ زمین را پوشاندند. بعد از آب*تنی، اول خودش را و بعد هم زمین را تا آن*جا که می*توانست خشک کرد و به تختش رفت.
کورالاین شب بیدار شد. به اتاق پدر و مادرش رفت ولی تخت مرتب و خالی بود. اعداد درخشان و سبزرنگ ساعت دیجیتالی ۳:۱۲ صبح را نشان می*دادند.
کورالاین، تنها، در نصفه*شب، شروع به گریه کرد. هیچ صدای دیگری در آپارتمان خالی نبود.
رفت روی تخت پدر و مادرش دراز کشید و بعد از مدتی خوابش برد.
نترس! دوختن دکمه ها روی چشم هایت اصلا درد ندارد!
دانلود این کتاب با فرمت پی دی اف از سایت فورشیر (http://www.4shared.com/document/cak_zega/Neil_Gaiman_-_Coraline.html)
نام کتاب: کورالاین
نام نویسنده: نیل گیمن
نام مترجم: پریا آریا
کورالاین ماجرای دختری با نام کورالاین را نقل می*کند که همسایه*ها کارولاین صدایش می*زنند و او هر دفعه در پاسخ می*گوید:«کورالاین. درستش کورالاین است.» دختری حدوداً ۹ یا ۱۰ ساله، باهوش و شجاع و دوست*داشتنی که با پدر مادر همیشه پر مشغله*اش -که هر دو در خانه کار می*کنند- در آپارتمانی بزرگ زندگی می*کند. داستان احوال کورالاین را در اواخر تابستان و در نزدیکی*های بازگشایی مدارس شرح می*دهد. موقعی که به تازگی به خانه*ی جدیدشان اثاث*کشی کرده*اند. خانه*ی بزرگی که جستجو یا به قول خود کورالاین «کاوش» در آن سرگرمی خوبی به شما می*آید. در این خانه درهای متعددی وجود دارد و در همیشه قفل شماره*ی ۱۴ نیز یکی از همین درها است. به نظر می*رسد کورالاین از تنهایی و تعطیلات تابستانی خسته شده و کاوش در گوشه و کنار خانه و سربه*سر همسایه*های پایینی گذاشتن یا کلافه کردن همسایه*ی بالایی هم مشکلی سر رفتن حوسله*ی او را بر طرف نمی*کند. پدر و مادرش هم همیشه مشغول کارهای خودشان هستند و به نوعی او را از سر وا می*کنند. در این بهبهه، یک روز بالاخره کورالاین در اتاق شماره ۱۴ را باز می*کند و بدون اجازه*ی والدینش پا به آن می*گذارد...
قسمتی از متن کتاب:
کورالاین قلّک پولش را باز کرد و به سوپرمارکت رفت. دوتا بطری بزرگ، شربت آبلیمو خرید، یک کیک شکلات و یک بسته*ی جدید سیب و به خانه برگشت و آن*ها را برای شام خورد.
مسواک زد و به اتاق مطالعه*ی پدرش رفت. کامپیوترش را روش کرد و یک داستان نوشت.
داستان کورلاین
یک دختر بود به اسم سیب. او خیلی می*رقصید. آن*قدر رقصید و رقصید که پاهایش تبدیل به سوسیس شد. پایان
از داستان یک پرینت گرفت و کامپیوتر را خاموش کرد. بعد زیر جمله*ها عکس دختر کوچک را در حالی که می*رقصید، کشید.
برای خودش حمام را پر آب کرد و آن*قدر در آن حباب حمام ریخت که حباب*ها از وان بیرون زدند و کفِ زمین را پوشاندند. بعد از آب*تنی، اول خودش را و بعد هم زمین را تا آن*جا که می*توانست خشک کرد و به تختش رفت.
کورالاین شب بیدار شد. به اتاق پدر و مادرش رفت ولی تخت مرتب و خالی بود. اعداد درخشان و سبزرنگ ساعت دیجیتالی ۳:۱۲ صبح را نشان می*دادند.
کورالاین، تنها، در نصفه*شب، شروع به گریه کرد. هیچ صدای دیگری در آپارتمان خالی نبود.
رفت روی تخت پدر و مادرش دراز کشید و بعد از مدتی خوابش برد.
نترس! دوختن دکمه ها روی چشم هایت اصلا درد ندارد!
دانلود این کتاب با فرمت پی دی اف از سایت فورشیر (http://www.4shared.com/document/cak_zega/Neil_Gaiman_-_Coraline.html)