PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : من یک روحم(داستان کاملاَ واقعی)



MaRs
2014/08/09, 14:45
خونه ی خواهرم خواب بودم. بچه هاش رفته بودم توی کوچه بازی کنن. ناگهان ازخواب پریدم رفتم توی آشپزخونه به سرو صورتم آب بزنم. وقتی آب زدم روی صورتم چیزی حس نکردم
صورتم را لمس کردم اما مثل سنگ بود و انگار وجود نداشت.
خیلی ترسیدم
تو آینه نگاه کردم دیدم صورتم سالمه ولی حسش نمی کنم.
رفتم و تلفن رو برداشتم و به خواهرم زنگ زدم.
برداشت گفت: الو
_الو
صداشو می شنیدم ولی او صدامو نمی شنید.
جیغ زدم و رفتم سمت در. 1 لحظه به ذهنم خورد دارم خواب می بینم یا این من نیستم روحمه. به دستگیره چنگ زدم ولی دستم از دستگیره ی در رد شد. وحشت زده به زیرزمین برگشتم و با جسد خودم مواجه شدم. آروم به طرفش رفتم و کنارش نشستم، مثل آبی که تو لیوان می ریزد سر خوردم و به جسمم برگشتم.
همش راست بود
وقتی به خواهرم زنگ زدم گفت یکی زنگ زده بود از خونه حرف نمیزد

1 نکته ی جالب این بود که بعد زمان و مکان نداشتم و در 1 لحظه مسیر زیادی را راه می رفتم بدون اینکه بفهمم.

Sadegh Harador
2014/08/09, 16:01
من باور کردم((3))http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2870%29.gif

the ship
2014/08/09, 16:17
سلام.جدی واقعی بود؟چه باحال.
حالا چون این تاپیکو تو داستان کوتاه زدی اگه می خوای یه داستان خوب محسوب بشه، به نظرم یه کم ادبیش می کردی و توصیفاتو بیشتر می کردی، مدل داستانی بهش می دادی.
البته این نظر من بود.
خیلی جالب بود، ممنون.

MaRs
2014/08/09, 16:21
مرسی
حتماَ همینطوریش می کنم

lanaZzZ
2014/08/09, 16:44
اخه میشه باور کرد؟؟؟؟؟؟نه !میدونی چرا؟؟چون این مهرای یه روده راست تو شکمش ندارههههههههههههههههههههه ههههههههههههههههههههههههه ههه!!!!

والاااااااااااااا

BOOKBL
2014/08/09, 18:34
هیدنه دیگه !!!!! غبه غیب. تازه وردش غیب ساکته ( اونایی که سیپتیموس هیپو خوندن می فهمن چی میگم )

Paneer
2014/08/09, 21:05
به جان خودم که نامیرا هستم باور کردم .............. اما جدا مورد داشتیم ها

spahbod_forghani
2014/08/09, 22:17
بهش میگن برونفکنی اگاه داداش .
اونم جسدش نیست بدنشه
اگه جسد بود مرده بود
اونم زمان مکان داشته ولی چون سرعتش مثل نوره باعث میشه سریع تر برسه
اصلا هم جالب نبود این یه اتفاق معمولیه که هر دفعه من برونفکنی میکنم واسم میوفته .

Ginny
2014/08/09, 22:38
جالب بود مهراد! با اینکه نه دیدم نه شنیدم اما باور میکنم!
تشکر!(:

shayan23
2014/08/10, 02:10
من باور میکنم
نگاه من دارم میگم که باور میکنم حالا حتی اگر شاید احتمال خیلی کم هم که میگم دروغ باشه که مطمنم نیست
من باور دارم
حالا هر کی میخواد باور کنه هر کی میخواد نکنه
تصمیم با خودتونه برمیگرده به اعتقاداتتون و اینکه چه چیزیایی رو باور دارید
اما من باور دارم و میدونم که همچین چیزی ممکنه...

M.Mahdi
2014/08/10, 09:45
:| عاقا یه سوال فنی ؟

خونه خواهرش خواب بوده بعد از تلفن اونجا زنگ زده به خواهرش ؟؟ چجوری عایا ؟ ینی دو تا خواهر داشته زنگ زده به اون یکی ؟ نکنه با تلفن همون خونه زنگ زده به همونجا ؟ :|

BOOKBL
2014/08/10, 21:07
1- همونی که شلغم گفت
2- اگه روح بوده چطور به آب دست زده و آب ازش رد نشده ؟
3- وقتی روحه چطور تونسه تماس بگیره ؟ نباید دستش از وسطش رد میشد ؟
4- اون جسدش نبوده! جسمش بوده. تو خواب. اگه جسد بود که نمی تونست به بدنش برگرده !

argotlam
2014/08/10, 21:22
اون که دستگیره رو نتوسته بگیره
چه جوری به صورتش آب زده یا تلفن و برداشته، زنگ زده؟؟؟؟؟؟

Hermion
2014/08/11, 13:24
غیر منطقیه
ولی همه چیز این دنیا منطقی نیست

MaRs
2014/08/11, 13:29
:| عاقا یه سوال فنی ؟

خونه خواهرش خواب بوده بعد از تلفن اونجا زنگ زده به خواهرش ؟؟ چجوری عایا ؟ ینی دو تا خواهر داشته زنگ زده به اون یکی ؟ نکنه با تلفن همون خونه زنگ زده به همونجا ؟ :|


4 تا خواهر داره

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


1- همونی که شلغم گفت
2- اگه روح بوده چطور به آب دست زده و آب ازش رد نشده ؟
3- وقتی روحه چطور تونسه تماس بگیره ؟ نباید دستش از وسطش رد میشد ؟
4- اون جسدش نبوده! جسمش بوده. تو خواب. اگه جسد بود که نمی تونست به بدنش برگرده !

من به این باور رسیدم تا وقتی که نمی دونسته روحه می تونسته این کارهارو بکنه ولی وقتی یه لحظه به ذهنش برسه روحه دیگه نمیتونه این کار رو بکنه.

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


اون که دستگیره رو نتوسته بگیره
چه جوری به صورتش آب زده یا تلفن و برداشته، زنگ زده؟؟؟؟؟؟

میگم دیگه اونموقع باور داشته روح نیست تونسته این کار رو بکنه
اما وقتی باورش شده روحه دیگه نتونسته چیزی رو لمس کنه

Red Viper
2014/08/12, 12:54
چه اتفاق جالبی من بعضی مواقع یه سری صحنه ها تو زندگی واقعی رو انگار قبلا یه جا دیدم ولی تاحالا اینطوری نشده بودم

sea-ax
2015/01/05, 18:35
ببخشید یه سوال
جناب آقای روح دقیقا چطور تلفن رو برداشتی و زنگ زدی به خواهرت (5)

نیلوفر آبی
2015/01/05, 19:11
جالب بود متشکرم

.AvA.
2015/01/05, 19:21
جالب بود
اما یه جوری بود
با این حال من مممممممممممممممممممی ترسسسسسسسسسسم:-ssx_x'@^@|||:-s:-ss

shiny
2015/01/05, 21:03
نمیدونم چرا اینقد این داستان آشناس برام!!
من قبلا یه جا خوندمشا((200))
اوسکولمون کردی مرااد؟!
حالا اگ واقعی بود خعلی باحال بود! منم ازین وقایع میخاام!

smhmma
2015/01/11, 19:58
خونه ی خواهرم خواب بودم. بچه هاش رفته بودم توی کوچه بازی کنن. ناگهان ازخواب پریدم رفتم توی آشپزخونه به سرو صورتم آب بزنم. وقتی آب زدم روی صورتم چیزی حس نکردم
صورتم را لمس کردم اما مثل سنگ بود و انگار وجود نداشت.
خیلی ترسیدم
تو آینه نگاه کردم دیدم صورتم سالمه ولی حسش نمی کنم.
رفتم و تلفن رو برداشتم و به خواهرم زنگ زدم.
برداشت گفت: الو
_الو
صداشو می شنیدم ولی او صدامو نمی شنید.
جیغ زدم و رفتم سمت در. 1 لحظه به ذهنم خورد دارم خواب می بینم یا این من نیستم روحمه. به دستگیره چنگ زدم ولی دستم از دستگیره ی در رد شد. وحشت زده به زیرزمین برگشتم و با جسد خودم مواجه شدم. آروم به طرفش رفتم و کنارش نشستم، مثل آبی که تو لیوان می ریزد سر خوردم و به جسمم برگشتم.
همش راست بود
وقتی به خواهرم زنگ زدم گفت یکی زنگ زده بود از خونه حرف نمیزد

1 نکته ی جالب این بود که بعد زمان و مکان نداشتم و در 1 لحظه مسیر زیادی را راه می رفتم بدون اینکه بفهمم.



یه سوال اگر دستت از دستگیره رد شده چجوری از توی تلفن رد نشده و تونستی زنگ بزنی و چرا توی زمین فرو نرفتی؟؟

MaRs
2015/01/11, 20:50
یه سوال اگر دستت از دستگیره رد شده چجوری از توی تلفن رد نشده و تونستی زنگ بزنی و چرا توی زمین فرو نرفتی؟؟


تصور من اینه که(البته چون از تجربه ی خیلیا شنیدم و دیدم و...) وقتی یکی میمیره اون مدتی که مرده و نمیدونه مرده و باور داره زندست اون کارارو انجام میده ولی یه لحظه به ذهنش برسه مردست دیگه نمیتونه کاری بکنه......

ARTEMIS 76
2015/01/12, 12:32
والا نمیدونم چی بگم.((225))
شاید واقعی باشه شایدم نباشه.ولی کلا به این جور چیزا تا حدی اعتقاد دارم .
ولی...((231))

smhmma
2015/01/12, 15:02
تصور من اینه که(البته چون از تجربه ی خیلیا شنیدم و دیدم و...) وقتی یکی میمیره اون مدتی که مرده و نمیدونه مرده و باور داره زندست اون کارارو انجام میده ولی یه لحظه به ذهنش برسه مردست دیگه نمیتونه کاری بکنه......
مهراد به نظرت چرا تا وقتی روح باور داره زندست باید بتونه کار انجام بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درضمن پس چرا نتونست حرف بزنه
اگر دستاش کار می کنن پس باید هنجرشم بتونه هوا رو به لرزه در بیاره

M.Mahdi
2015/01/12, 23:06
مهراد این ماجرا کلا یه جوریه ! اولا که روح کلا به این شکلی که گفتی نیست ! بعدشم عایا تا وقتی روح ندونه که روحه میتونه قوانین فیزیک رو به هم بزنه ؟

الان چجوری روح خودشو تو آینه دیده ؟ یعنی چون نمیدونسته روحه پرتوی نور ازش رد نمیشده عایا ؟

و از همه مهم تر روح ماهیت فیزیکی نداره چطوری اصلا به صورتش دست زده یا تصویر خودشو دیده تو آینه ؟

MaRs
2015/01/13, 14:59
مهراد این ماجرا کلا یه جوریه ! اولا که روح کلا به این شکلی که گفتی نیست ! بعدشم عایا تا وقتی روح ندونه که روحه میتونه قوانین فیزیک رو به هم بزنه ؟

الان چجوری روح خودشو تو آینه دیده ؟ یعنی چون نمیدونسته روحه پرتوی نور ازش رد نمیشده عایا ؟

و از همه مهم تر روح ماهیت فیزیکی نداره چطوری اصلا به صورتش دست زده یا تصویر خودشو دیده تو آینه ؟

شاید تصور میکرده داره اینکارارو انجام میده ولی واقعا نبوده

Prince-of-Persia
2015/01/14, 15:25
با شکم پر خوابیده بودی .کابوس دیدی

Dokhtare Ashoob
2015/01/16, 18:55
خب بنظرم این غیر از یه خیالبافی بچگانه نمیتونه باشه
حالا من یه داستان میگم نقل قول از یکی از دوستان که شخصا واسم گفت :
هفته ی پیش تصمیم گرفتم برگردم مشهد و مدتی پیش خونوادم بمونم...وسایلمو جمع کردم و سوار ماشین شدم...رانندش مرد مهربونی بود...نزدیکای ساعت 11 شب تو جاده ی بجنورد - مشهد بودیم که کنار جاده که کاملا خلوت بود زنی رو کاملا برهنه دیدیم...فریاد میزدو درخواست کمک میکرد...رنگ هردوی ما مثل گچ سفید شده بود....ترسیده بودیم...مات و مبهوت به راهمون ادامه دادیم...مدت زیادی نگذشته بود که رانند تصمیم گرفت برگرده و به اون زن بیچاره کمک کنه....برگشتیم...خودش نبود اما صداش میمومد...ترسمون بیشتر شد...هردو به حالت دویدن سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم...به نزدیکترین اداره ی اگاهی رفتیمو گزارش دادیم...در کمال تعجب هردومون تونستیم تو اون تاریکی شب زن رو شناسایی کنیم...وقتی قضیه مطرح شد مامور گفت که همچین زنی با چنین مشخصاتی چند شب پیش بعد از اینکه بهش تجاوز شده بود به قتل رسیده بود...دقیقا همونجا که ازش صدای فریاد میومد...هنوزم نمیتونم باور کنم که اون یک روح بوده...
بنظر شما این راسته؟
بنظر من نیست
فقط خیالبافیه

shiny
2015/01/17, 00:51
عطرین خدا چیکارت نکنه!
نصفه شبی زیر پتو خوندم داستانتو! الان دقیقا قلبم اومده تو حلقم!
این داستانای ترسناک چین!؟
.
.
منم سخت میتونم باور کنم...یا ترجیح میدم باور نکنم!
مخ ادمو مخشوش میکنن بیخودی!!

ThundeR
2015/01/17, 15:58
غیر منطقی اما باور کردنیستتتتتتتتتت
امید نقده اسپم نده

MaRs
2015/01/17, 18:29
کسی که تعریف کرده 28 سال سنشه پس بچه نیست عطی جان و خیلیم با اطمینان گفت
شاید یه جاهاییشو خودم اشتباه کردم ولی اصل داستان همین بود Atrin