parsianhelper
2014/08/01, 19:53
دل من دیر زمانی است كه می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان این ساقه نازك را - دانسته- بیازارد
در زمینی كه ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن ، هر رفتار
دانه هایی است كه می افشانیم
برگ و باری است كه می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه كه بایست به بار آید
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس
بینیازت سازد ، از همه چیز و همه كس
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو كاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید كرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان این ساقه نازك را - دانسته- بیازارد
در زمینی كه ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن ، هر رفتار
دانه هایی است كه می افشانیم
برگ و باری است كه می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه كه بایست به بار آید
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس
بینیازت سازد ، از همه چیز و همه كس
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو كاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید كرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند