PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پیرزن و خدا(نیای از دستت رفته)



MaRs
2014/07/31, 18:39
8564

پیرزن 60 ساله در بیمارستان، از زندگی نا امید شده بود. می دونست که ساعت های پایانی عمرشه اما در یک لحظه صدای کسی را شنید که دارد با او حرف می زند
صدا مانند زمزمه بود انگار از درون او کسی با او صحبت می کرد. پیرزن با دقت بیشتری گوش داد و شنید:
من خدا هستم و بهت مژده میدم که تو زنده می مونی و سرنوشت اینطورخواسته که 60 سال دیگه هم زنده بمونی، پس نا امید نشو و به زندگیت ادامه بده.
پیرزن که این صدارو شنید از ته دل خوشحال شدو تصمیم گرفت تا زمانی که تو بیمارستانه انواع و اقسام عمل زیبایی رو رو خودش انجام بده تا 60 سال باقی مانده رو مثل یک زن جوان زندگی کنه.
پس از انجام این عمل ها که یک هفته طول کشید پیرزن از بیمارستان مرخص شد. سوار تاکسی شد و به سمت خونه رفت، اما در راه خونه تصادف وحشتناکی کرد و مرد.
وقتی پیش خدا رفت با اعتراض فریاد زد: مگه نگفته بودی من 60 سال دیگه عمر می کنم پس چرا منو نجات ندادی؟
خدا گفت:« به جون خودم نشناختمت.»

MaRs
2014/07/31, 19:10
راستی این عکسه زیباترین پیرزنه جهانه این پیرزنه نیست

خداییش نمی دونم چرا اینجوری شده پیرزن شصت ساله 10 تا نوه داره میره 100جای بدنش رو عمل می کنه از بچه هاش جوون تر میشه((113))