PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بیوگرافی خشایارشا(کرزسس)



MaRs
2014/07/30, 18:59
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c7/Persepolis%2C_Iran_%282471048564%29.jpg/230px-Persepolis%2C_Iran_%282471048564%29.jpg
خَشایارشای یکم (به پارسی باستان: http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4e/OldPersian-XA.svg/30px-OldPersian-XA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/59/OldPersian-SHA.svg/22px-OldPersian-SHA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/dd/OldPersian-YA.svg/24px-OldPersian-YA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/42/OldPersian-A.svg/27px-OldPersian-A.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/72/OldPersian-RA.svg/20px-OldPersian-RA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/59/OldPersian-SHA.svg/22px-OldPersian-SHA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/42/OldPersian-A.svg/27px-OldPersian-A.svg.png)، یا خَشایارشای بزرگ، ملقب به شاه شاهان پسر داریوش بزرگ و آتوسا دختر کوروش بزرگ، چهارمین پادشاه هخامنشی بین سال‌های (۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد) بود.

داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبروو، همسر نخست داریوش بود، ولی داریوش، خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کوروش بود به جانشینی برگزید. نام خشایارشا از دو جزء "خشای" به معنی (شاه) و "آرشا" به معنی (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است، معنای این نام می‌تواند «کسی که در میان شاهان پهلوان است» یا فرمانروای قهرمانان باشد. خشایارشا در سن سی و چهار سالگی به پادشاهی رسید.

رکورد بزرگترین امپراتوری دنیا از نظر جمعیت را شاهنشاهی هخامنشی در دوران خشایارشا حدود ۴۸۰ پیش از میلاد با داشتن ۴۴ درصد جمعیت کل دنیا از آن خود دارد
منبع‌شناسی برای زندگانی خشایارشا نوشتار اصلی: منبع‌شناسی تاریخ ماد و هخامنشی
امروزه با مقایسه تاریخ هرودوت با دیگر منابع تاریخ ماد و پارس روشن شده‌است که هرودوت در نگارش تالیف خود بیشتر از منابع کتبی، به منابع شفاهی تکیه داشته‌است. خود این مورخ به این نکته اذعان دارد که اخبار خود را از مطلعان شنیده‌است. به رغم امانتداری و انصافی که هرودوت به خرج داده، به دلیل غرض‌ورزی راویان تاریخ هرودوت، اطلاعات او خالی از اطمینان و وثوق نیست.

یکی دیگر از اشکالات گزارش‌های هرودوت این است که وی با وجود دسترسی به منابع متعدد، غالباً تنها یکی از آنها را که به نظرش به حقیقت نزدیکتر بوده‌است را ذکر کرده‌است. بنابراین، اعتماد صِرف به برداشت‌های تاریخی او، به‌ویژه درباره‌ی‌ تاریخ وقایع، همواره امری ناشایست است.

راویان اخبار مربوط به تاریخ هخامنشیان نیز گاه آگاهی نادرست و آلوده به‌ غرض در اختیار هرودوت قرار داده‌اند. برای مثال؛ بنا بر برداشت‌ها و استنباط‌های هرودوت، از منشاء هخامنشیان، که متکی بر اخبار و شنیده‌های وی در سده پنجم پیش از میلاد است، کشورگشایی‌های کوروش بزرگ را شبیه خونی‌های قبایلی ذکر می‌کند که برای غارت و کسب غنیمت به سرزمین‌های دیگر می‌تاخته‌اند. در حالی که شواهد دیگر از دوره‌های پس از هرودوت نشان می‌دهند که واقعیت امر چنین نبوده و پارس‌ها صرفاً قبایل چادرنشین نبوده‌اند، زیرا گزنفون اصلاحات نظامی گسترده‌ای را به پارس‌ها نسبت می‌دهد: سازماندهی فرماندهی سپاه بر اساس نظام ده هزار نفری، تجهیز نیروی سواره نظام و ارابه سواران. بنابراین و با چنین سازمان دهی نظامی نمی‌توان نظر هرودوت را مبنی بر اینکه پیروزی کوروش بر مادها حاصل تصادف و بخت و اقبال و ناشی از خیانت‌های اطرافیان آستیاگ بوده‌است به آسانی پذیرفت. منابع دیگر، از جمله اسناد بابلی، بسیاری از آگاهی‌های هرودوت را مورد تردید قرار داده‌اند. با این حال شگفت آن است که هرودوت چه در دوران باستان و چه در عصر حاضر، به اتهام طرفدارای از شرق و از آسیایی‌ها (بربرها) مورد حمله قرار گرفته‌است. گروهی وی را افسانه پرداز و داستان‌ساز خوانده‌اند. پلوتارک، مورخ سده نخست میلادی، کتابی تحت عنوان (غرض ورزی هرودوت) تالیف نمود. گروهی از دانشمندان معاصر نیز در رد وی نظر داده‌اند می‌توان گفت در واقع هر جا که هرودوت با اشخاص مطلع و درستکار ارتباط داشته، نوشته‌های او با اسناد باستان‌شناسی و یافته‌های جدید هماهنگ و منطبق است.

تالیف‌های هرودوت در ۹ جلد صورت گرفته‌است و هر جلد را به یکی از خدایان تاریخ، (موسیقی، کمدی، تراژدی، رقص، شعر، ستارگان و بیان) اختصاص داده‌است. وی در تالیف آثار خود از آثار مورخینی نظیر هکاته سود جسته‌است، اما ماخذ اساسی وی، بیشتر خود وی و نقل قول‌هایی است که مستقیم یا غیر مستقیم از دیگران شنیده‌است.

اصولاً مورخین معاصر، معتقند که هرودوت همواره مسائل مهم تاریخی را با افسانه‌پردازی آمیخته‌است. هرودوت دوران کودکی و رشد کوروش بزرگ را بر اساس افسانه‌های عامیانه و غیرواقعی نقل می‌کند. درباره‌ی‌ زندگی کوروش هر سه روایت که به گفته خود او، از مطلعین پارسی که خواسته‌اند صرفاً حقیقت را بیان کنند، و نیز روایاتی که از ژوستین و نیکلای دمشقی به نقل از کتزیاس ارائه می‌دهد، بی‌تردید زاییده مقاصد سیاسی و تبلیغاتی است. در جای دیگر، هرودوت در شرح نخستین آشنایی پارسیان با یونان، از طریق طبیب دربار داریوش، دموکدس، می‌پردازد. این طبیب یونانی که مورد توجه خاص آتوسا، همسر داریوش بزرگ بود، ماموریت یافت تا با گروهی از ایرانیان برای شناسایی یونان به آن ناحیه برود. اما هرودوت این موضوع را با افسانه‌هایی در آمیخته‌است و مورخین معاصر، معتقند که هرودوت همواره مسائل مهم تاریخی را با افسانه‌پردازی در آمیخته‌است.

برخی زمان بندی‌ها و سال‌هایی که هرودوت ارائه نموده نادرست است. هرودوت در نقل ارقام و اعداد دقت لازم را به کار نبرده‌است.

خشایارشا در عهد عتیق نوشتار اصلی: اخشورش
در کتاب مقدس عهد عتیق، کتاب استر از استر بعنوان همسر یهودی اخشورش، پادشاه پارس نام برده شده‌است که بسیاری اخشورش را همان خشایارشا می‌دانند. ولی بسیاری از محققین داستان استر را یک داستان افسانه‌آمیز که از اساطیر آشوری تأثیر گرفته‌است، می‌دانند.

کتاب استر به ملکه شدن یک دختر یهودی و تلاش او برای جلوگیری از کشتار یهودیان به دستور هامان وزیر اخشورش اشاره دارد. با لغو شدن حکم اعدام یهودیان، هامان به دار آویخته شد، که هر ساله عید پوریم به یادآوری این رهایی برگزار می‌شود.

این داستان تنها در منابع یهودی بیان شده‌است و نشانی از آن در گفته مورخان یونانی و آثار به جا مانده از هخامنشیان نیست.
برخی از مورخان یونانی تأکید دارند که خشایارشا تنها یک ملکه به نام آمستریس داشته‌است که به سن پیری رسیده‌است و بر اساس این روایات تغییر ملکه در زمان خشایارشا رخ نداده‌است.

تأکید نویسنده کتاب استر بر صد و بیست و هفت ایالت شاهنشاهی ایران با واقعیت تاریخی بیست ساتراپی در تضاد است. بیشتر نام‌هایی که در این کتاب به کار رفته‌است، نام‌های سامی و عبری و نه نام‌های ایرانی است. این تضادها احتمالاً به دلیل ناآگاهی نویسنده از تاریخ ایران بوده‌است.

در کتاب استر اخشورش (خشایارشا) بر بیش از ۱۲۶ استان از هند تا حبشه حکومت می‌کند و خراج بر زمین و سواحل دریا نهاد ولی هیچ سخنی از حمله ناموفق به یونان و ساختن پرسپولیس نشده‌است. اهمیت نویسندگان عهد عتیق موضوع مرتبط با استر یهودی است که جایگزین ملکه وَشتی شده‌است تا یهودیان در ایران را از برنامه‌های‌هامان شریر نجات دهد. بگفته مک‌کولوگ شاید ذراتی از حقیقت در پشت داستان استر باشد ولی کتاب در وضع حاضرش دارای اشتباهات و تناقضاتی است که باید بعنوان یک افسانه تاریخی (نه روایت تاریخی) قلمداد شود. نام همسر خشایارشا به استناد هرودوت، آمستریس دختر اتانس بوده درحالی که هیچ اثری از وشتی یا استر در تاریخ هرودوت نیست.

فرونشاندن شورش مصر و بابل خشایارشا بعد از جلوس با لشکری عازم مصر گردید و توانست که شورشی را که در آنجا برپا شده بود را فرو بنشاند. او برادر خود هخامنش را والی و ساتراپ مصر کرد و نجبا و روحانیون مصر به حقوق و اختیارات سابق خود رسیدند. این شورش در سال (۴۸۶ پیش از میلاد) اتفاق افتاد.
بابل نیز در همین زمان سر به طغیان برداشت. البته خشیارشا توانست شورش را فرو بنشاند و زوپیر از طرف ایران والی بابل شد ولی پس از چندی او کشته شد و پسرش بغابوخش (مگابیز دوم به نوشته یونانی‌ها) به جای او تعیین شد. هرودوت در کتاب خود می‌نویسد که به دستور خشیارشا قلعه و معابد بابل را خراب کردند و رب النوع بزرگ آنها را به ایران آوردند. این مجسه طالایی خیلی مورد احترام بابلی‌ها بود و هر پادشاهی باید در اول سال بابلی دست آنرا می‌گرفت. خشایارشا از شورش بابل بقدری آزرده شده بود که از آن پس عنوان شاه بابل را از القاب خود حذف کرد و خود را فقط شاه پارسی‌ها و مادی‌ها خواند. بدین ترتیب بابل بر اثر شورش‌های متعدد از پایتختی محروم شد و تبدیل به یکی از ایالت‌های ایران گردید. بعدها شهرهای دیگری از آن منطقه مثل نیپور، سلوکیه، تیسفون و بغداد رونق گرفتند. شورش بابل در سال سوم یا چهارم پادشاهی خشایارشا معادل با سال (۴۸۲ یا ۴۸۱ پیش از میلاد) روی داد.

لشکرکشی به یونان





داریوش یکم در آخرین سالهای عمر می‌خواست که برای انتقام جویی از یونانیان بخاطر به غارت بردن و به آتش کشیدن سارد پایتخت لیدیه و همچنین به جبران شکست خوردن سپاه ایران، در اولین دورهٔ جنگ‌های ایران و یونان و نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمر داریوش وفا نکرد و زندگی را بدرود گفت. بعد از او پسر وی خشایارشا در صدد بر آمد که انتقام و اقدام پدر را به نتیجه برساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرار مردونیه (داماد داریوش بزرگ و پسر گبریاس) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. در خود آتن هم البته انتظار این انتقام‌جویی می‌رفت و تمیستوکل سردار آتن بعد از ماجرای ماراتون، قسمت عمده‌ای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریایی صرف کرد.
بالاخره خشایارشا تصمیم به جنگ با یونان گرفت و بدون شک نیروی بی‌سابقه‌ای را تجهیز کرد اما البته این نیرو آنقدر هم که هرودوت ادعا می‌کند، نمی‌توانست به یک ارتش میلیونی بالغ بوده باشد، چرا که چنین تعدادی سپاه و وسایل اگر هم تجهیزش برای خشایارشا ممکن می‌شد، تهیهٔ وسایل و آذوقهٔ آن در سرزمینهای تراکیه و مقدونیه میسر نبود. معهذا اینکه هرودوت می‌گوید چهل و هشت گونه اقوام مختلف درین سپاه وجود داشته‌اند، ممکن است، درست باشد. بنا به گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به سمت یونان لشکرکشی کرد.
تنگه‌ی داردانل






به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی داردانل (هلس پونت)، توسط مهندسان مصری، فنیقی و (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. یونانی‌ها که در مقابل این سیل سپاه، ستیزه جویی را بیهوده یافتند در مقدونیه و تسالی (واقع در مرکز یونان) هیچ مقاومتی نشان ندادند و حتی در خود آتن هم در باب جنگ تردید و تزلزل در بین بود[۱۹] ولیکن شخصی از آتن به نام تمیستوکل قدم پیش نهاده مردم را به جنگ و تهیهٔ لوازم آن تحریک کرد، بالاخره طرفداران جنگ تفوق یافتند و شهرهای دیگر یونانی هم که اسپارت و سی شهر دیگر از آنجمله بود، بر ضد ایران در یک اتحادیهٔ یونانی وارد شدند.[۲۰]
نبرد ترموپیل


اولین جنگ از دومین دورهٔ جنگهای ایران و یونان نبرد ترموپیل بود. چون یونانیان می‌دانستند که در دشت وسیع از عهدهٔ سواره نظام ایران برنخواهند آمد، قشون یونانی در تنگهٔ ترموپیل باریکه‌ای بین کوه و دریا در انتظار دشمن نشستند. در نبرد ترموپیل فرماندهی قشون زمینی یونان با لئونیداس پادشاه اسپارت بود و فرماندهی نیروی دریایی را اوری بیاد برعهده داشت.
در ابتدا جنگ در دریا درگرفت که بخاطر بادهای تندی که وزید نقشه‌های جنگی ایران به ثمر نرسید و نبرد دریایی بدون اینکه نتیجه قطعی حاصل شده باشد، خاتمه پیدا کرد. در این هنگام قشون ایران که از راه خشکی پیش می‌آمد به تنگهٔ ترموپیل رسید و به سپاه لئونیداس برخوردند. عبور از تنگه برای سپاه عظیم خشایارشا ممکن نشد اما فرماندهٔ سپاه ایران از یک کوره‌راه، خود را به پشت سر سپاه یونانی رساند و سپاه یونانی پراکنده شد و فقط لئونیداس سردار و پادشاه اسپارتی و یک دستهٔ اندک از نفرات اسپارت که او شخصاً انتخاب کرده بود،[۲۱] در آنجا مقاومت تهورآمیزی از خود نشان دادند و خود را به کشتن دادند، تا عقب نشینی قوم را تأمین کنند.
فتح آتن نوشتار اصلی: فتح آتن در زمان خشایارشا
بعد از فتح ترموپیل آتن در معرض تهدید قطعی واقع شد و آتنی‌ها ناچار شدند با زنان و اطفال خویش، به جانب جزیرهٔ سالامیس در جنوب آتن حرکت کنند.
پس از اینکه خشایارشا وارد آتن شد اردوگاه خود را در خارج آتن قرار داد. وی می‌دانست که یونانیان در پلوپونز واقع در جنوب یونان یک ارتش دارند و پیش‌بینی می‌کرد که آن ارتش به آتن بیاید و وی را در آن شهر محاصره نماید. این بود که ارتش ایران را در خارج از آتن متمرکز کرد که اگر ارتش یونانیان آمدند ارتش ایران در داخل آنجا محاصره نشود. خود خشایارشا بعد از ورود به شهر در عمارت «پوله ته ریوم» یعنی عمارت مجلس سنای آتن منزل کرد. گارد جاوید، که گارد مخصوص امپراتوری بود نیز در همین عمارت جای گرفت. روزی که ارتش ایران وارد آتن شد در آن شهر حتی یک نفر هم به چشم نمی‌خورد، اما عمارت آکروپل پر از جمعیتی بود که به آن پناه برده بودند تا الهه آتنه که خدای آتن بود از آنها محافظت کند و همین طور هم شد و خشایارشا امر کرد که مزاحم آنها نشوند. آنهایی که در آکروپل جمع شده بودند کسانی بودند که نتوانسته بودند خود را از آتن دور کنند، بعضی از آنها بر اثر فقدان وسیله نقلیه و بعضی به علت نداشتن بضاعت در معبد بزرگ بست نشسته بودند به امید این که الههٔ آتنه آنها را خواهد رهانید، به همین دلیل خشایارشا از حمله به آکروپل و کسانی که در آن بودند خودداری کرد و چون می‌دانست که آنهایی که در آکروپل نشسته‌اند از حیف خواربار دچار مضیقه خواهند شد، به آنها آزادی داد که از آنجا خارج شوند و برای خود غذا تهیه کنند.[۲۲]

نبرد سالامیس پس از فتح آتن اگر ایرانیان خودشان دست به جنگ نمی‌زدند، قضیه خاتمه یافته بود و یونانی‌ها جز تسلیم چاره‌ای نداشتند. جنگ دیگری که در حقیقت هیچ ضرورتی نداشت، چرا که بحریهٔ ایران در آن هنگام بر دریاها مسلط بود. معهذا در دریا حیلهٔ تمیستوکل بحریهٔ ایران را در تنگنای گذرگاه سالامیس به یک اقدام جنگی دور از احتیاط واداشت و تنگی جا و محدودیت میدان عمل به این جهازات عظیم خسارات و تلفات بسیار وارد آورد.[۲۳]
پس از فتح آتن، یونانیان اقدام به مشورت نمودند. یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکل معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند و نامه‌ای به امپراطور ایران نوشت و خود را از طرفداران ایران نشان داده گفت که چون سپاهیان یونان قصد فرار دارند. وقت آن است که سپاه ایران آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته، ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران، جزیره پنسیلوانیا را تصرف کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و بنابراین گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس می‌خواست.

هرودوت درباره‌ی کسانی که در فرماندهی نیروی دریایی ایران را بعهده داشتند، چنین نوشته‌است، از میان فرماندهان یک فرمانده برجسته و ممتاز بنام بانو آرتمیس هست که از ذکر نامش نتوان خودداری کرد. به نظر من بسیار بعید و حیرت‌انگیز می‌نماید که این بانو ضد یونان برخاست. بعد از وفات شوهرش زمام حکومت کاریا به دست او افتاد و خود با اینکه پسر رشیدی داشت و لزومی به شرکت او در جنگ نبود، شخصاً در نیروی دریایی خشایارشا شرکت و فداکاری کرد. هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایارشا رأی صائب نداده و راهنمایی گرانبها نکرد.[۲۴] پیش از جنگ سالامیس تمام فرماندهان ایران، نظرشان تأیید درگیری با بحریهٔ یونان بود مگر نظر یک نفر و آن رأی مخالف را آرتمیس داد.[۲۵]
نیروی دریایی ایران در نبرد سالامیس برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و بنابراین سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند، در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست.
در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و بنابراین اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای فتح کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایارشا به ایران بازگردد. پادشاه بعد از مشورت با آرتمیس این نظر را پذیرفت و با اکثریت سپاه خویش به پارس بازگشت.
نبرد پلاته


مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده و جنگی دوباره در گرفت و مردونیه آتن را باز هم به تصرف درآورد.[۲۶] در محل پلاته در سال ۴۷۹ پیش از میلاد، در نزدیکی پلاته، صدهزار یونانی در مقابل وی صف‌آرایی کردند و زد و خورد خونینی بین مردونیه و ژنرال پوزانیاس (پائوزانیاس) روی داد. در ابتدا تصور می‌شد که ایرانیان پیروز هستند چرا که نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ، بر اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی‌حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.
نبرد میکال آخرین نبرد از دومین دورهٔ جنگهای ایران و یونان نبرد میکال بود. قسمتی از بحریهٔ ایران هم که در حدود دماغهٔ میکال (در جنوب غربی آسیای صغیر) موضع داشت در همین اوقات بوسیلهٔ یونانی‌ها نابود شد و از آن پس تفوق در دریای اژه که داریوش رسیدن بدان را برای حفظ درهٔ نیل (مصر) لازم می‌شمرد، به دست یونانیان افتاد.[۲۷]
رویدادهای پس از جنگ


ژنرال پوزانیاس (پائوزانیاس) برادرزادهٔ لئونیداس که به علت صغیر بودن پسر لئونیداس و بعنوان سرپرست او بطور موقت، پادشاه اسپارت محسوب می‌شد، اقدام به مذاکرهٔ پنهانی با دربار خشایارشا کرد. هدف از این مذاکره تأمین چیرگی و استیلاء مجدد ایران بر اوضاع سیاسی یونان بود. افشاء این مذاکره، موجب رسوائی و مرگ پوزانیاس، در سال ۴۷۰ پیش از میلاد شد.[۲۸]
تمیستوکلس قهرمان و فاتح آتنی نبرد سالامیس، بعد از اخراج از آتن به دربار ایران در شوش پناه برد و شاید اولین غربی نام آوریست که در دربار ایران می‌توانست با زبان ایرانی صحبت کند.[۲۹]
پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان با تصرف بسفور و داردانل آنچه را در افسانه‌های حماسی خویش در جنگ تروآ برای آن کوشیده بودند، در تصرف خویش یافتند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر، نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.[۳۰]
علل عدم توفیق ایران


بنابر نوشته مورخان، علل عدم توفیق و شکست ایران در فتح کامل یونان به این شرح است:
۱. اجتناب پذیر بودن این جنگ‌ها برای ایران، در واقع ایران نیازی به این لشکرکشی‌ها نداشت و بجای این جنگ‌ها و لشکرکشی‌های عظیم با توسل به سیاست‌های صحیح، خشایارشا بهتر می‌توانست به هدف خود برسد.[۳۱][۳۲]
۲. شمار بیش از اندازه سپاهیان ایران هر چند روایات و ارقام یونانی‌ها، درین باب بطور بارزی، فوق‌العاده گزاف بنظر می‌رسد.
۳. نامناسب بودن جنگ‌افزار ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه، به غیر از هنگ جاویدان، باقی سپاه ایران از سلاح‌های سبک نظیر تبر استفاده می‌کردند و ناورزیده بودند و بسیاری از سپاهیان ایران از ممالک مختلف تشکیل شده‌بودند.
۴. ناهمواری جلگه‌های یونانی. سواره نظام ایران به جنگ در جلگه‌های وسیع عادت داشتند و در مملکت کوهستانی یونان و معبرهای تنگ آن نمی‌توانست به پیاده‌نظام کمک معنوی بکند.
۵. شروع جنگ و نبردی دیگر در سالامیس، که در واقع هیچ ضرورتی نداشت و در نهایت موجب اغفال شدن ارتش و بحریهٔ ایران شد.
۶. مهم‌ترین علت شکست ایران در این نبردها روحیهٔ عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند. در قشون ایران آن حرارت و از خود گذشتگی‌ای که یونانیها ابراز می‌کردند وجود نداشت، چون یونانی‌ها در خانهٔ خود می‌جنگیدند و فتح و یا شکست، مسئله‌ای حیاتی برای آنها بشمار می‌رفت.[۳۳]
کشته شدن خشایارشا توسط اردوان خشایارشا پس از ۲۰ سال پادشاهی، در اکتبر ۴۶۵ پیش از میلاد توسط رئیس گارد سلطنتی اردوان و یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا که با یکدیگر همدست شده بودند، در خوابگاه خویش کشته شد. سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا داریوش را کشت. چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود و اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت را داشت. او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه خواند. (اردشیر یکم)

درباره‌ی خشایارشا


خشایارشا در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. کتیبه‌ای نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. همین طور کتیبه معروف به سنگ‌نبشته‌های گنج‌نامه بر روی کوه الوند در همدان، نیز در کنار کتیبه داریوش بزرگ از وی برجای مانده‌است.

کتیبه خشایارشا در کوه الوند در قسمت پائین کتیبه پدرش داریوش است و متن آن عبارت است از:



خدای بزرگ است اهورامزدا، بزرگ‌ترین خدایان است که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یگانه از میان شاهان بسیار، یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بی‌شمار. من خشایارشا، شاه بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای ملل بسیار، شاه این سرزمین بزرگِ دوردستِ پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی.

پادشاهان پیشین:
داریوش بزرگ

خشایارشا
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4e/OldPersian-XA.svg/30px-OldPersian-XA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/59/OldPersian-SHA.svg/22px-OldPersian-SHA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/dd/OldPersian-YA.svg/24px-OldPersian-YA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/42/OldPersian-A.svg/27px-OldPersian-A.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/72/OldPersian-RA.svg/20px-OldPersian-RA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/59/OldPersian-SHA.svg/22px-OldPersian-SHA.svg.pnghttp://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/42/OldPersian-A.svg/27px-OldPersian-A.svg.png
شاهنشاه ایران ۴۸۵ تا ۴۶۵ پیش از میلاد.

جانشین:
اردشیر یکم