PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حلقه خونین



Red Viper
2014/07/22, 20:25
سلامی از دل تنها/دلی آکنده از غم ها
گهی بی بار/گهی بی یار
گهی از عاشقی بیزار
گهی گریان / گهی خندان
گهی رنجیده از یاران



درودی به سادگی سلام و سلامی به زیبایی مهر و مهری به بزرگی عشق تقدیم تمام دوستان عزیز و گرامی
من تصمیم گرفتم یه رمان بنویسم که به یاری خدا و دوستان(FATANو Niko و rivas) مقدمش آماده شده از شما عزیزان خواهش میکنم که مقدمه رو بخونید
نقد کنید و دربرابر اشتباهاتم صبوری کنید و در به اتمام رسیدن کتابم یاریم کنید و از دوستان عزیز فاطمه و مارال و نگار که در به پایان رسیدن مقدمه کمکم کردن تشکر میکنم

مقدمه (http://s5.picofile.com/file/8131383100/%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85%D9%87.pdf.html)

فصل اول (http://s5.picofile.com/file/8131535450/%D8%AD%D9%84%D9%82%D9%87_%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C% D9%86_%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84.pdf.ht ml)

فصل دوم : کشف حقایق (http://s5.picofile.com/file/8133193218/BLEEDING_RING_CHAPTER_TWO.pdf.html)

فصل سوم: تغییر در عقاید (http://s5.picofile.com/file/8134929126/3.pdf.html)

فصل چهارم (http://s5.picofile.com/file/8139999084/Chapter_4.pdf.html)


http://www.xum.ir/images/2014/08/13/99a91599a868e8c2.png (http://www.xum.ir/image/KVze)

Lord.Morteza
2014/07/23, 00:04
داستانت جذاب بود ، نکته ی جالبش دید جدیدش بود ، معمولا داستان های تخیلی در مورد یکی از افرادیه که قراره واسشون اتفاقی بیوفته ، اگه این یه داستان معمولی بود شخصیت اول یکی از بچه ها بود. نمیشه گفت بد بود !
ولی چنین شروعی نسبت به شروع داستان تو ضعیفتر بود. تو شاید بخوای ادامه رو از دید یکی از بچه ها بنویسی و این نمیگم بده اما از دید این شخصی که تو آوردی (اسمشو یادم رفت) داستانت امکان داره خیلی جذاب بشه ! (البته ، شروع تازه و نسبتا خوبی بود ، سعی کن همین روندو ادامه بدی)

البته الان نمیشه نظر درستی داد ، تو فقط مقدمه رو دادی و تا زمانی که داستان (یا همون شخصیت اول) به اولین چالش نیوفته نمیشه نظر درستی داد.
متنت هم خوب بود ، ولی 2 صفحه بیشتر نبود و چیزی نمیشد فهمید.

میخوای همین فرد شخصیت اولت تا آخر داستان باشه ؟

Red Viper
2014/07/23, 00:25
داستانت جذاب بود ، نکته ی جالبش دید جدیدش بود ، معمولا داستان های تخیلی در مورد یکی از افرادیه که قراره واسشون اتفاقی بیوفته ، اگه این یه داستان معمولی بود شخصیت اول یکی از بچه ها بود. نمیشه گفت بد بود !
ولی چنین شروعی نسبت به شروع داستان تو ضعیفتر بود. تو شاید بخوای ادامه رو از دید یکی از بچه ها بنویسی و این نمیگم بده اما از دید این شخصی که تو آوردی (اسمشو یادم رفت) داستانت امکان داره خیلی جذاب بشه ! (البته ، شروع تازه و نسبتا خوبی بود ، سعی کن همین روندو ادامه بدی)

البته الان نمیشه نظر درستی داد ، تو فقط مقدمه رو دادی و تا زمانی که داستان (یا همون شخصیت اول) به اولین چالش نیوفته نمیشه نظر درستی داد.
متنت هم خوب بود ، ولی 2 صفحه بیشتر نبود و چیزی نمیشد فهمید.

میخوای همین فرد شخصیت اولت تا آخر داستان باشه ؟
ممنون مرتضی جان نظر لطفته
مقدمه کم بود فصلا تعداد صفحه های بیشتری دارن
نه مت شخصیت اول نیست توی فصل اول با شخصیت اولم آشنا میشین ولی توی این رمان نمی تونید روی چیزی حساب کنید
ممنون که خوندی و نظر دادی

shiny
2014/07/23, 00:40
سعید شروعت خیلی باحال بود!
اممم فلن ک ایرادی نمیبینم ...
منتظر بقیشم ... بعدا حتما نظر کامل تری میدم!((99))

Red Viper
2014/07/23, 17:20
فصل اول اضافه شد دوستان منتظر نقد های زیباتون هستم
با تشکر از مارال و فاطمه عزیز در آماده سازی این فصل
فصل اول (http://s5.picofile.com/file/8131535450/%D8%AD%D9%84%D9%82%D9%87_%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C% D9%86_%D9%81%D8%B5%D9%84_%D8%A7%D9%88%D9%84.pdf.ht ml)

Fire Fist
2014/07/27, 03:53
سلام؛ خب همون طوری که قول دادم اومدم. این پست دو بخش میشه. مقدمه و فصل اول!

درباره ی مقدمه...

اون کششی رو که باید توی خواننده ایجاد کنه، ایجاد نمی کنه! چرا؟ چون اشکال تو جمله بندیاس. تو توصیفاس. هرچقدر هم ایده خوب باشه، اگه توصیف و فضاسازی ضعیف باشه این ایده ی خوب با توصیف ضعیفت پایین کشیده میشه و خب داستان طبیعتاً اونطور که می خوای نمیشه. چرا این حرفو می زنم؟ چون وقتی خوندم حس کردم توی یه صحنه ی خالی معلقم و یکی کنار گوش من داره یه سری کلمات رو نجوا می کنه. کلمه ها سردن و هیچ گرمی ای توشون احساس نمی کنم. یعنی باهاشون ارتباط برقرار نمی کنم. نمی تونم لمسشون کنم. نمی تونم جلوی چشمم ببینمشون. مقدمه ی تو آغشته از احساسه اما کلمات کنار هم به خوبی چیده نشدن. مثلاً آخرش، ترس راوی رو جوری به نمایش نذاشتی که خواننده هم اون ترس رو احساس کنه. استرس راوی و موقعیت بدش رو درک کنه. می فهمی چی میگم؟ :دی یکم به کلمه ها رنگ بده یعنی از این سادگی درشون بیار و یکم ادبی ترش کن. :دی این از نظر نگارشی. اما در مورد ایده هم هیچ نظری نمی تونم بدم تا یکم جلوتر بریم. :دی

اما فصل یک!

اینجا ورق کلا بر میگرده. اصلا انتظار نداشتم. کلمه ها خیلی شیوا و روون کنار هم چیده شده بودن و تنها ایرادی که می تونم بگیرم اینه که جای توصیف چهره ی شخصیت هات و فضای اطرافشون خیلی خالیه و اگه بتونی به این بخش بیشتر بپردازی این داستان، داستان فوق العاده ای میشه. در پرانتز بگم که یه عده عادت دارن تو فصل های بعد ذره ذره توصیف ها رو وارد داستان کنن. به هر حال من منتظرم. :دی در کل حرف زیادی واسه گفتن ندارم چون به نظرم تا حدودی تونست ضعف مقدمه رو ترمیم کنه، نقطه های گنگ رو تا حدی پر کنه و از همه مهم تر کششی رو که در مقدمه ایجاد نمی شد، ایجاد کنه.

ضمنا از نکات مثبتش پایان خیلی خوبش بود. خیلی عالی تمومش کردی. خوشم اومد. :دی واسه فصلات عنوان بذار. اینطوری خیلی شاخ تر میشه. :دی

همین فعلا! بی صبرانه منتظر فصل دومت هستم.

پی نوشت: وقتی داشتم می خوندم واسه یه لحظه منو برد به دنیای بودلر ها... بچه های بدشانس. خوندیش یا نه؟ :دی با اینکه با هم زمین تا آسمون فرق دارن اما نمی دونم چرا منو یاد اونا انداختن.

همیشه شاد و موفق باشی.((48))

Red Viper
2014/07/27, 10:49
سلام؛ خب همون طوری که قول دادم اومدم. این پست دو بخش میشه. مقدمه و فصل اول!

درباره ی مقدمه...

اون کششی رو که باید توی خواننده ایجاد کنه، ایجاد نمی کنه! چرا؟ چون اشکال تو جمله بندیاس. تو توصیفاس. هرچقدر هم ایده خوب باشه، اگه توصیف و فضاسازی ضعیف باشه این ایده ی خوب با توصیف ضعیفت پایین کشیده میشه و خب داستان طبیعتاً اونطور که می خوای نمیشه. چرا این حرفو می زنم؟ چون وقتی خوندم حس کردم توی یه صحنه ی خالی معلقم و یکی کنار گوش من داره یه سری کلمات رو نجوا می کنه. کلمه ها سردن و هیچ گرمی ای توشون احساس نمی کنم. یعنی باهاشون ارتباط برقرار نمی کنم. نمی تونم لمسشون کنم. نمی تونم جلوی چشمم ببینمشون. مقدمه ی تو آغشته از احساسه اما کلمات کنار هم به خوبی چیده نشدن. مثلاً آخرش، ترس راوی رو جوری به نمایش نذاشتی که خواننده هم اون ترس رو احساس کنه. استرس راوی و موقعیت بدش رو درک کنه. می فهمی چی میگم؟ :دی یکم به کلمه ها رنگ بده یعنی از این سادگی درشون بیار و یکم ادبی ترش کن. :دی این از نظر نگارشی. اما در مورد ایده هم هیچ نظری نمی تونم بدم تا یکم جلوتر بریم. :دی

اما فصل یک!

اینجا ورق کلا بر میگرده. اصلا انتظار نداشتم. کلمه ها خیلی شیوا و روون کنار هم چیده شده بودن و تنها ایرادی که می تونم بگیرم اینه که جای توصیف چهره ی شخصیت هات و فضای اطرافشون خیلی خالیه و اگه بتونی به این بخش بیشتر بپردازی این داستان، داستان فوق العاده ای میشه. در پرانتز بگم که یه عده عادت دارن تو فصل های بعد ذره ذره توصیف ها رو وارد داستان کنن. به هر حال من منتظرم. :دی در کل حرف زیادی واسه گفتن ندارم چون به نظرم تا حدودی تونست ضعف مقدمه رو ترمیم کنه، نقطه های گنگ رو تا حدی پر کنه و از همه مهم تر کششی رو که در مقدمه ایجاد نمی شد، ایجاد کنه.

ضمنا از نکات مثبتش پایان خیلی خوبش بود. خیلی عالی تمومش کردی. خوشم اومد. :دی واسه فصلات عنوان بذار. اینطوری خیلی شاخ تر میشه. :دی

همین فعلا! بی صبرانه منتظر فصل دومت هستم.

پی نوشت: وقتی داشتم می خوندم واسه یه لحظه منو برد به دنیای بودلر ها... بچه های بدشانس. خوندیش یا نه؟ :دی با اینکه با هم زمین تا آسمون فرق دارن اما نمی دونم چرا منو یاد اونا انداختن.

همیشه شاد و موفق باشی.((48))
ممنون یگانه جان که وقت گذاشتی و خوندی چشم حتما مواردی که گفتی رعایت میکنم و اینکه توصیفات شخصیت و محیط توی فصل دوم بیشتر میشه یا به عبارتی همونطور
گفتی توصیفا ها ذره ذره وارد میکنم ولی توصیف محیطی که توش قرار دارن از فصل دوم درست میشه
ممنون از نقد بسیار زیبات((70))

Ginny
2014/07/28, 21:16
جالب بود داستانش! از این نوع داستانا خوشم میاد! که خود شخص اول نمیدونه قضیه چیه واینا...
منتظر فصل دومم... هر چه زودتر بذار بخونم.
توصیفاتو زیاد کن. مثلا اون تیکه که با عمو البرت حرف میزدن. قرار نیس اتاق خالی باشه دیگه.
با نظر یگانه (Fire Fist) در مورد بودلر ها موافقم. دقیقا همون حسو گرفتم.
مرسی که نظرمو خوندی:)
هر چه زودتر فصل جدیدو بذار:دی
موفق باشی:)

Red Viper
2014/07/28, 21:43
جالب بود داستانش! از این نوع داستانا خوشم میاد! که خود شخص اول نمیدونه قضیه چیه واینا...
منتظر فصل دومم... هر چه زودتر بذار بخونم.
توصیفاتو زیاد کن. مثلا اون تیکه که با عمو البرت حرف میزدن. قرار نیس اتاق خالی باشه دیگه.
با نظر یگانه (Fire Fist) در مورد بودلر ها موافقم. دقیقا همون حسو گرفتم.
مرسی که نظرمو خوندی:)
هر چه زودتر فصل جدیدو بذار:دی
موفق باشی:)
ممنون از وقتی که گذاشتی و خوندی((70)) چشم توصیفات تو فصل دوم بیشتر خواهد شد

Ara
2014/07/29, 17:22
این داستان منو یاد یه کتابی میندازه هرچی فک کردم یادم نیومد چه کتابی!!!((68))
منتظر فصل دومیم!((104))
این فصل که عالی بود ((58))

smhmma
2014/07/29, 17:38
اوووم خوشم اومد باحال بود

Red Viper
2014/08/03, 08:38
سلام برادرا و خواهرای گلم فصل دوم هم با نام کشف حقایق با کمک مجید و فاطمه عزیز آماده و به پست اول اضافه شد
منتظر نقد های زیباتون هستم((221))

سلام دوستان من برگشتم با یه درخواست کوچیک از گرافیستای گرامی
از گرافیست ها و یا دوستانی که کاور زدن بلدن درخواست میکنم یه یاری به من بدهند و کاور کتابمو درست کنن((71))

- tina -
2014/08/03, 12:18
خیلی خیلی جالب بود
سعید کی فصل سومش رو میدی؟
((46))((46))((46))((46))((46))((46))

M.Mahdi
2014/08/03, 13:14
سلام دوستان من برگشتم با یه درخواست کوچیک از گرافیستای گرامی
از گرافیست ها و یا دوستانی که کاور زدن بلدن درخواست میکنم یه یاری به من بدهند و کاور کتابمو درست کنن((71))


سعید جان وایسا من فصل اول و دوم رو بخونم چیزای بیشتر دستم بیاد کاورو برات درست میکنم :)

MaRs
2014/08/03, 13:29
راس میگه هنوز اطلاعات زیادی نداریم که کاور درست کنیم
اصبر
منم شاید بتونم رو این سیتم نفتی فتوشاپ نصب کنم
کارتو را بندازم

abramz
2014/08/03, 15:50
سعید کتابت خوب بود.

اما نقص هایی هم داشت.

بذار دوران تا همه ی نقدهامو کامل بگم.

اما در حال حاضر حرفی جز اینکه واقعا خوشم اومد ندارم.

به امید موفقیت های بیش تر و بزرگ تر
((221))

Red Viper
2014/08/03, 17:03
خیلی خیلی جالب بود
سعید کی فصل سومش رو میدی؟
((46))((46))((46))((46))((46))((46))
ممنون نظر لطفته فصل سومم به زودی میاد چون تا فصل پنجم تایپ شدست و فقط یه ویرایش میخواد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


سعید جان وایسا من فصل اول و دوم رو بخونم چیزای بیشتر دستم بیاد کاورو برات درست میکنم :)
ممنونم مهدی جان پس من منتظرم هرموقع آماده بودی بگو من عکسارو برات بفرستم
اگرم خودت عکس بهتری پیدا کردی مال خودتو بزار ((221))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


سعید کتابت خوب بود.

اما نقص هایی هم داشت.

بذار دوران تا همه ی نقدهامو کامل بگم.

اما در حال حاضر حرفی جز اینکه واقعا خوشم اومد ندارم.

به امید موفقیت های بیش تر و بزرگ تر
((221))
خوشحال شدم خوندی نادر جان خب همینجا نقداتو بکن برادر راستش به دو طرف نمی تونم سر بزنم
تو همینجا نقداتو بکن تا ازشون استفاده بببرم و کارمو بهتر کنم((70))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


راس میگه هنوز اطلاعات زیادی نداریم که کاور درست کنیم
اصبر
منم شاید بتونم رو این سیتم نفتی فتوشاپ نصب کنم
کارتو را بندازم
ممنون از پیشنهادت دادا مهراد

MaRs
2014/08/03, 19:38
داداش من وظیفمه حیفه کتاب به این خوبی بی کاور بمونه
نیست؟

Red Viper
2014/08/03, 21:52
داداش من وظیفمه حیفه کتاب به این خوبی بی کاور بمونه
نیست؟
ممنون نظر لطفته محمد مهدی داره کمک میکنه ممنون دادا مهراد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سلام دوستای گلم از اونجایی که توی فصل دوم با یه سری نینجا آشنا میشیم که تقریبا لباسایی مثل ربات دارن من یه عکس پیدا کردم که تقریبا مثل
نینجا های توی کتابن
نینجا های درجه یک (http://s5.picofile.com/file/8133304968/robocorp_3d_robot_artwork_concept_ninja_costume_hd _wallpaper.jpg)

erfan
2014/08/04, 04:57
قشنگه با این که هنوز سیر داستان معلوم نیست ولی خواننده رو جذب می کنه .کاورت جالبه فقط باید یکم روش کار کنی ینمه ساده است .در کل منتظر فصل 3 ام.

Red Viper
2014/08/04, 09:04
قشنگه با این که هنوز سیر داستان معلوم نیست ولی خواننده رو جذب می کنه .کاورت جالبه فقط باید یکم روش کار کنی ینمه ساده است .در کل منتظر فصل 3 ام.

ممنون عرفان جانکه خوندی اما من هنوز از کاور رونمایی نکردما اون عکسه فقط برای این بود که بتونم بهتر با نینجا های توی کتاب آشناتون کنم((3))

snap
2014/08/04, 20:45
سلام
خسته نباشید، یک راست می رم سر اصل مطلب، داستان های بچه ها تو نوبتند تا همه از دم تیغ بگذرند((212))خب کلی می گم، وقت نمی کنم متن رو دوباره بخونم، ایراد داشت ببخشید.
یکی از مهمترین ایراد ما ایرانی ها از جمله خودم، داستان رو سریع پیش می بریم. البته شاید این به خاطر علاقه ما به داشتن هیجان و سرعت بیشتر برای رسیدن به اصل مطلب باشد. اما باید همیشه توجه کنیم که این سرعت می تونه به ضرر داستان باشه. داستانی خوب پیش میره که ضرب آهنگ و به طور کلی روند داستان متعادل باشه. اصولا باید از تجربه های دیگران استفاده کرد و راه رفته رو دوباره تکرار نکرد. برای همین پیشنهاد می کنم نویسنده به دور از هیجان قلم به دست بگیرند، درست که نویسنده به مراتب بیشتر از خواننده باید از نوشتن داستان لذت ببرد ولی باید نکاتی را هم رعایت کند. مثلا مقدمه راوی به صورت اول شخص اومد اشخاصی رو معرفی کرد در صورتی که نوع روایت در فصل بعد تغییر کرد. به نظر بهتر نیست که شخصیت هایی که در داستان نقش اساسی دارند رو با شیوه دیگه ای معرفی کرد، با جزئیات بیشتر به طوری که برای خواننده ملموس باشد. یکی از اشکالات خودم تعدد شخصیت هست، شخصیت هایی که ممکنه واقعا نیازی به وجودشون نباشه. تعدد شخصیت باعث لطمه خوردن به داستان میشه اگر به خوبی بهشون پرداخت نشه. داستان نویسان مشهوری مانند جورج مارتین که داستانشون شخصیت های زیادی دارند سعی کردن به شیوه ای خاص شخصیت پردازی کنن برای همین در نوشته های این نویسنده ها هر شخصیت در ذهن خواننده ها به طور ملموس شکل گرفته. پس اگر قراره شخصیت های زیادی داشته باشیم باید به فکر بعد هم باشیم، خلق شخصیت خیلی راحته اما مدیریت همه کار سختیه.
خب ایرادات نگارشی که می خواستم بگیرم در فصل دوم به حداقل رسیده بود، پیشنهاد می کنم که مقدمه و فصل یک رو هم مانند فصل دوم اصلاح کنید یکی از مسائل مهمی که باعث جذب خواننده میشه همین ظاهر داستان هست، داستانی می تونه خیلی خوب باشه اما به خاطر انتخاب فونت نامناسب خواننده از خوندش منصرف بشه. فونت میترا و نازنین فونت های مناسب و رایجی هستند که استفاده از اونها برای متن توصیه میشه. همینطور متن رو از دو طرف تنظیم کنید از justify استفاده کنید.
در جمله بندی ها بیشتر دقت کنید، بعضی اوقات با پس و پیش کردن کلمات و بخشی هایی از جملات می تونیم جملاتی روان تر به دست بیاریم. یکی از مهمترین مسائل مهم در داستان نویسی که فاکتور مهمی در جذب خواننده هست همین روانی متن می باشد.
توجه داشته باشید که در خطق شخصیت ها باید در مورد ظاهر افراد هم توضیح کافی داده بشه، شما باید در بهترین موقعیت توصیفی در حد اعتدال از شخصیت ها که در آینده نقش در داستان دارند ارائه کنید.
برای بیان حالت افراد از اطراف الهام بگیرید، سعی کنید که یک واکنش عادی رو خاص ترش کنید. مثلا:

خب اینکه نگرانی نداشت ، برعکس من، دایی انگار که دچار برق گرفتگی شده باشد،چند لحظه در شوک بود.
دایی با لبخندی یکی از مهره های شطرنج را برداشته بود تا با یک حرکت فیل من را کیش و مات کند اما مانند برق گرفته ها به یکباره خشکش زد. لبخند از روی لبانش ناپدید شده بود و چشمان تمرکز خودشان را از دست داده بودند. او ....

این جمله مثال بود، از صحنه هایی که خلق می کنید باید حداکثر استفاده را ببرید. خودتون و ذهنتون رو محدود نکنید، صحنه های احساسی باید تاثیر گذارند باشند. در توصیف واقع و صحنه پردازی دقت کنید. خواننده باید شرایط محیطی رو درک کنه، بدون شخصیت های اصلیش چه شکلی هستند. سعی کن از واکنش احساسی پرهیز کنی.
مثلا نوشتی سارا داد زد.
خوب این واکنش طبیعی نیست، در چنین مواقعی طرف گیج میشه، مشکوک میشه ، انکار می کنه، شوک زده میشه. کلا سعی کن واکنش ها طبیعی تر باشه. در هر صورت فصل دومت خیلی جذاب تر بود، البته بهتر بود مطالب این فصل در دو فصل نوشته می شد ولی باز بهتر از فصل یک و مقدمه بود، فقط امیدوارم که ادامه بدی و نصفه ولش نکنی.
ایدت خوبه و امیدوارم بتونی بیشتر روش کار کنی.
ممنون.

snap
2014/08/04, 21:51
http://bayanbox.ir/id/1589528578889109861?view

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

این کاور رو همینطوری زدم، وقتم ندارم بیشتر روش کار کنم. البته دوست داشتید استفاده کنید نداشتید هم که هیچی...
فعلا

Red Viper
2014/08/04, 22:47
سلام
خسته نباشید، یک راست می رم سر اصل مطلب، داستان های بچه ها تو نوبتند تا همه از دم تیغ بگذرند((212))خب کلی می گم، وقت نمی کنم متن رو دوباره بخونم، ایراد داشت ببخشید.
یکی از مهمترین ایراد ما ایرانی ها از جمله خودم، داستان رو سریع پیش می بریم. البته شاید این به خاطر علاقه ما به داشتن هیجان و سرعت بیشتر برای رسیدن به اصل مطلب باشد. اما باید همیشه توجه کنیم که این سرعت می تونه به ضرر داستان باشه. داستانی خوب پیش میره که ضرب آهنگ و به طور کلی روند داستان متعادل باشه. اصولا باید از تجربه های دیگران استفاده کرد و راه رفته رو دوباره تکرار نکرد. برای همین پیشنهاد می کنم نویسنده به دور از هیجان قلم به دست بگیرند، درست که نویسنده به مراتب بیشتر از خواننده باید از نوشتن داستان لذت ببرد ولی باید نکاتی را هم رعایت کند. مثلا مقدمه راوی به صورت اول شخص اومد اشخاصی رو معرفی کرد در صورتی که نوع روایت در فصل بعد تغییر کرد. به نظر بهتر نیست که شخصیت هایی که در داستان نقش اساسی دارند رو با شیوه دیگه ای معرفی کرد، با جزئیات بیشتر به طوری که برای خواننده ملموس باشد. یکی از اشکالات خودم تعدد شخصیت هست، شخصیت هایی که ممکنه واقعا نیازی به وجودشون نباشه. تعدد شخصیت باعث لطمه خوردن به داستان میشه اگر به خوبی بهشون پرداخت نشه. داستان نویسان مشهوری مانند جورج مارتین که داستانشون شخصیت های زیادی دارند سعی کردن به شیوه ای خاص شخصیت پردازی کنن برای همین در نوشته های این نویسنده ها هر شخصیت در ذهن خواننده ها به طور ملموس شکل گرفته. پس اگر قراره شخصیت های زیادی داشته باشیم باید به فکر بعد هم باشیم، خلق شخصیت خیلی راحته اما مدیریت همه کار سختیه.
خب ایرادات نگارشی که می خواستم بگیرم در فصل دوم به حداقل رسیده بود، پیشنهاد می کنم که مقدمه و فصل یک رو هم مانند فصل دوم اصلاح کنید یکی از مسائل مهمی که باعث جذب خواننده میشه همین ظاهر داستان هست، داستانی می تونه خیلی خوب باشه اما به خاطر انتخاب فونت نامناسب خواننده از خوندش منصرف بشه. فونت میترا و نازنین فونت های مناسب و رایجی هستند که استفاده از اونها برای متن توصیه میشه. همینطور متن رو از دو طرف تنظیم کنید از justify استفاده کنید.
در جمله بندی ها بیشتر دقت کنید، بعضی اوقات با پس و پیش کردن کلمات و بخشی هایی از جملات می تونیم جملاتی روان تر به دست بیاریم. یکی از مهمترین مسائل مهم در داستان نویسی که فاکتور مهمی در جذب خواننده هست همین روانی متن می باشد.
توجه داشته باشید که در خطق شخصیت ها باید در مورد ظاهر افراد هم توضیح کافی داده بشه، شما باید در بهترین موقعیت توصیفی در حد اعتدال از شخصیت ها که در آینده نقش در داستان دارند ارائه کنید.
برای بیان حالت افراد از اطراف الهام بگیرید، سعی کنید که یک واکنش عادی رو خاص ترش کنید. مثلا:

خب اینکه نگرانی نداشت ، برعکس من، دایی انگار که دچار برق گرفتگی شده باشد،چند لحظه در شوک بود.
دایی با لبخندی یکی از مهره های شطرنج را برداشته بود تا با یک حرکت فیل من را کیش و مات کند اما مانند برق گرفته ها به یکباره خشکش زد. لبخند از روی لبانش ناپدید شده بود و چشمان تمرکز خودشان را از دست داده بودند. او ....

این جمله مثال بود، از صحنه هایی که خلق می کنید باید حداکثر استفاده را ببرید. خودتون و ذهنتون رو محدود نکنید، صحنه های احساسی باید تاثیر گذارند باشند. در توصیف واقع و صحنه پردازی دقت کنید. خواننده باید شرایط محیطی رو درک کنه، بدون شخصیت های اصلیش چه شکلی هستند. سعی کن از واکنش احساسی پرهیز کنی.
مثلا نوشتی سارا داد زد.
خوب این واکنش طبیعی نیست، در چنین مواقعی طرف گیج میشه، مشکوک میشه ، انکار می کنه، شوک زده میشه. کلا سعی کن واکنش ها طبیعی تر باشه. در هر صورت فصل دومت خیلی جذاب تر بود، البته بهتر بود مطالب این فصل در دو فصل نوشته می شد ولی باز بهتر از فصل یک و مقدمه بود، فقط امیدوارم که ادامه بدی و نصفه ولش نکنی.
ایدت خوبه و امیدوارم بتونی بیشتر روش کار کنی.
ممنون.

دستت درد نکنه داداش حتما تمام اینایی که گفتیو درست میکنم و بهشون رسیدگی میکنم دستتم درد نکنه کاوری که زدی زیبا شده بود

sir m.h.e
2014/08/04, 23:57
دادا سعید داستانت رو خوندم
کارت درسته و داستانت قشنگ
از مال من بهتره( پیاز: دروغ میگه مال خودش بهتره داره تعارف می‌کنه خخخخخخخخخخخخخخخ) خفه شو لطفا پیاز
ادامش بده ایدت خیلی جالبه
اممممممممم مشکلاتش رو بچه ها گفتن سینا هم که نقد آتشین تخصصی کرد دیگه چیزی مال من نموند
حتما ادامش بده
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

Niko
2014/08/05, 01:01
خب بالاخره منم تونستم یه نظری بدم
داسان قشنگیه
حتما ادامه بده
موفق باشی

smajids
2014/08/05, 02:14
خب منم یه نقد کنم فقط نا امید نشی نقد سازنده ای است

من از یه نویسنده بزرگ شنیدم اگه کسی میخواد داستانی رو بنویسه خط اول رو که شروع میکنه پایانش رو میدونه یا حداقل فضای پایانی داستانش رو مخصوصا اگه رمان باشه اون نویسنده می گفت برای رمان جز لاینفک یک رمان خوب دونستن پایان برای نویسنده است مثلا رولینگ برای پایان داستان هری پاتر 10 تا پایان تو ذهنش داشت زمانی که جلد آخر رو شروع به نوشتن کرد از یکیش برای ربط داستانش پیدا کرد میخوام واضح بگم تو باید شروع و پایان رو در نظر بگیری و براساس اون داستان بنویسی این طوری داستان شیوا تر و فصل ها بهم مرتبط تر است البته هر نویسنده ای روش خودش رو داره اما نویسنده های بزرگ همیشه از این روش داستان نویسی استفاده می کنند خب داستانت خوبه و ایده اون خیلی فوق العاده است اما امیدوارم تا اخرش باشی لطفا داستان رو نیمه کاره نذار ممنون از داستان خوبت

Red Viper
2014/08/05, 11:16
خب منم یه نقد کنم فقط نا امید نشی نقد سازنده ای است

من از یه نویسنده بزرگ شنیدم اگه کسی میخواد داستانی رو بنویسه خط اول رو که شروع میکنه پایانش رو میدونه یا حداقل فضای پایانی داستانش رو مخصوصا اگه رمان باشه اون نویسنده می گفت برای رمان جز لاینفک یک رمان خوب دونستن پایان برای نویسنده است مثلا رولینگ برای پایان داستان هری پاتر 10 تا پایان تو ذهنش داشت زمانی که جلد آخر رو شروع به نوشتن کرد از یکیش برای ربط داستانش پیدا کرد میخوام واضح بگم تو باید شروع و پایان رو در نظر بگیری و براساس اون داستان بنویسی این طوری داستان شیوا تر و فصل ها بهم مرتبط تر است البته هر نویسنده ای روش خودش رو داره اما نویسنده های بزرگ همیشه از این روش داستان نویسی استفاده می کنند خب داستانت خوبه و ایده اون خیلی فوق العاده است اما امیدوارم تا اخرش باشی لطفا داستان رو نیمه کاره نذار ممنون از داستان خوبت

ممنون مجید جان که وقت گذاشتی و خوندی و از همه مهمتر با نظر دادنت خوشحالم کردی درواقع من پایان رمانم و همینطوری فضای پایانیشو میدونم
وخب اونی که میگی رو درک میکنم من الان درواقع دارم فضای بین شروع و پایان داستانمو پر میکنم همونطور که خودت گفتی((221))

sir m.h.e
2014/08/06, 09:17
اممممممممممممممم اون دفعه پست دادم و نقد نکردم
یه اشتباه تقریبا کوچیک شایدم به نظر خیلی ها بزرگ داشتی
ما نمیتونیم بدون هیچ دلیلی افسانه های کشور های مختلف رو با هم یکی کنیم
نینجاها جنگ جویانی متعلق به شرقن پس چرا با خون آشام و گرگینه و جادوگر که مال غربن یکی کردیشون؟
چرا داستان توی غرب اتفاق میفته در حالی که گروه شخصیتیت توی شرق ریشه داره
توی داستان ادعا شده که جر خانواده های کهن نینجا هستن
پس باید مال شرق باشن
همه میدونن که هنوز 50 سال نشده نین جیتسو وارد کشور های دیگه شده
چه جوری هم کهنن هم سال هاست توی غرب؟
این میتونه یه تو چشم کسی که اهمیت میده داستان رو خراب کنه
وقتی ریک ریودان افسانه های یونان و رم رو به آمریکا منتقل میکنه براش دلیل داره
ولی تو بدون توجه به این که نمیشه بی دلیل افسانه های دو ملت رو یکی کرد و باهاشون داستانی نو آفرید این رو شروع کردی
تو یا باید به جای لفظ نینجا یه گروه برای خودت درست میکردی
یا باید کلا دشمنان داستانت رو به شرق سوق میدادی و داستان توی شرق اتفاق میفتاد
یا باید یه دلیل برای توی غرب بودن نینجاها درست میکردی.
نمیخوام داستانت رو زیر سوال ببرم
اتفاقا ایده جالبی داره و ادامش بده
ولی این نکته یه ضعفه
باید یه جور رفع شه
(پیاز: خخخخخخخخخخخخخخخخخخ خودش هم نمیدونه نینجاها مال کدوم کشور آسیایی هستن فکر کنم مال ژاپن بودن نه؟) خفه شو لطفا پیاز
چون گفته بودی نقد اینو برات نوشتم
امیدوارم ناراحت نشده باشی
(پیاز: مردک تو چرا داستان منو نقد نمیکنی؟) اینجا حق با پیازه. چرا نفد نمیکنی؟
Red Viper

Red Viper
2014/08/06, 11:45
اممممممممممممممم اون دفعه پست دادم و نقد نکردم
یه اشتباه تقریبا کوچیک شایدم به نظر خیلی ها بزرگ داشتی
ما نمیتونیم بدون هیچ دلیلی افسانه های کشور های مختلف رو با هم یکی کنیم
نینجاها جنگ جویانی متعلق به شرقن پس چرا با خون آشام و گرگینه و جادوگر که مال غربن یکی کردیشون؟
چرا داستان توی غرب اتفاق میفته در حالی که گروه شخصیتیت توی شرق ریشه داره
توی داستان ادعا شده که جر خانواده های کهن نینجا هستن
پس باید مال شرق باشن
همه میدونن که هنوز 50 سال نشده نین جیتسو وارد کشور های دیگه شده
چه جوری هم کهنن هم سال هاست توی غرب؟
این میتونه یه تو چشم کسی که اهمیت میده داستان رو خراب کنه
وقتی ریک ریودان افسانه های یونان و رم رو به آمریکا منتقل میکنه براش دلیل داره
ولی تو بدون توجه به این که نمیشه بی دلیل افسانه های دو ملت رو یکی کرد و باهاشون داستانی نو آفرید این رو شروع کردی
تو یا باید به جای لفظ نینجا یه گروه برای خودت درست میکردی
یا باید کلا دشمنان داستانت رو به شرق سوق میدادی و داستان توی شرق اتفاق میفتاد
یا باید یه دلیل برای توی غرب بودن نینجاها درست میکردی.
نمیخوام داستانت رو زیر سوال ببرم
اتفاقا ایده جالبی داره و ادامش بده
ولی این نکته یه ضعفه
باید یه جور رفع شه
(پیاز: خخخخخخخخخخخخخخخخخخ خودش هم نمیدونه نینجاها مال کدوم کشور آسیایی هستن فکر کنم مال ژاپن بودن نه؟) خفه شو لطفا پیاز
چون گفته بودی نقد اینو برات نوشتم
امیدوارم ناراحت نشده باشی
(پیاز: مردک تو چرا داستان منو نقد نمیکنی؟) اینجا حق با پیازه. چرا نفد نمیکنی؟
@Red Viper (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=2150)

داداش هادی من خیلی وقته منتظر یه همچین چیزی هستم منتها خب میشه گفت اولین نفری هستی که اینو متوجه شد دمت گرم
عالی بود حرکتت خیلی خوشحال شدم واقعا نمیتونم بگم چقدر منتظر بودم یه نفر بالاخره اینو ازم بپرسه
داداش هادی با اجازت تاریخ نینجایی که توی داستان من ازش نامبرده شده کهن تر از مال ژاپنه درواقع به زودی درموردش بحث میشه توی داستان
و باید گفت با یه دلیل کاملا منطقی من نینجا ها رو غربی کردم درواقع نینجا های ژاپنی از همین نینجا ها به وجود اومدن(تو تاریخ دست بردم داستان فانتیزیه دیگه) حالا چه جوریشو چی شدش باشه برای توی کتاب
داش هادی ممنون به خاطر توجهت و اینکه پسرم با خودت چی فکر کردی من به خاطر تک تک اتفاقایی که میفته توی کتاب دلیل دارم
و اما نقد از داستان شما بهت میگم اول اینکه خوندن کتابو میخونم ولی نقد کردنش یه خورده وقت بده حتما نقدم میکنم برات
بازم تشـــــــــــــــــــــــ کر به خاطر دقت بالات((221))

MaRs
2014/08/06, 12:17
خب رمانت علاوه بر نقطه ضفاش نقاط قوتی هم داشت
از توصیف و فضاسازی استفاده کرده بودی
منمخ یلی خوشم اومد موفق باشی

FATAN
2014/08/06, 12:48
سلام داداش! من که تا دلت بخواد صحبت کردم قبلا راجع به کتابت .. اینجا حوصله ام نمیاد دوباره بگم.. خخ.. ایده ات خیلی خوبه! تا تهشو که تعریف کردی واسم!! :d جدا باحاله... فقط نثر داداش.. نثر!

negar_gh
2014/08/13, 00:57
حلقه ی خونین: حلقه ی خونین یک پیمانه سه نفره ی خونین بین این خانواده کوچک

سارا
نیکولا
جان

خب من اول میخوام درباره ی شخصیت ها صحبت کنم

سارا:
سارا دختری زیبا ،نحیف، عاطفی ،مھربان واھل مطا له است اوھمیشھ مذاکره را بھترازمبارزه می بیند،نمیدانم چطور به ھنرھای رزمی علاقه پیدا کرده . مقدمه خط 6

و خب اینجا ما با سارا اشنا میشویم

به سارا خیره شد .جان توانایی این را داشت که از خوش حالی بمیرد ،ولی سارا با دیدن آنتونیا نتوانست از عنوانی که آبریانا به او داده بود، لذت ببرد

اینجا به جاه طلبی سارا پی میبریم به اندازه ی جان جاه طلب نداشت ولی خب جاه طلبیش خیلی بیشترازنیکولا هست و سارا کنجکاویش بیشتره و به نظر من زودتر از دو برادرش به حقایق پی میبره وخب متاسفانه چیزی راجب به ظاهر سارا نیست و هرکسی میتواند هر جور که میخواهد تصورش کند بهتره هویت شخصیتتو کامل کنی
من اگه بخوام راجب به سارا چیزی بگم میگم که اون اعتدال بین دو برادرش هست یعنی دقیقا وسط این حلقه ی خونین.

جان:
جاه طلب ,دردسر ساز و جان شخصیته پیچیده نداره وشخصیتی برونگرا داره خب نسبت به سارا و نیکولا چیز خاصی از شخصیتش درک نکردم و خب مثل سارا توصیفی از ظاهرش نشده


نیکولا:
شخصیتی اروم تر وخب نسبت به خواهر و بردارش جاه طلبی کمتری داری و حس پدرانه نسبتبه خانوادش دارد ولی خب راوی بودن داستان نمیزاره زیاد شخصیتشو بشناسیم همچنین وشخصیت ریسک پذیری نداره در عین حال که قوی ترین فرد این حلقه هم است اسیپ پذیرترینشونم هست من احساس میکنم نیکولا راز های بیشتری میدونه که به دلیلی از ذهنش پاک شده مثل قضیه اتش سوزی
نیکولا درست برعکس برادرش جان شخصیته درونگرایی داره و خــــــــــب بازم من راجب ظاهرش چیزی تو کتاب ندیدم

مقدمه وقتی از زبان دایی مت شروع شد واقعا شروع خوب و قوی داشت ولی ای کاش یکم مرموزتر شروع میکردی
یکم از سرعت کم میکردی اینقدر زود همه چیزو روسریع نمیگفتی ولی خب من بازم از مقدمت خوشم اومد چون تازگیا همه
مقدمه ها یکی شده ولی خب اینجا تو با عوض کردنه راویت از بار کیلیشه ای مقدمه ات کم کردی
فصل اول خوب بود میتونستی بهتر بنویسی ولی خب خوب بود توی این فصل خواننده احساس بهتری پیدا میکنه انگا ر موقعه ی خوندن مقدم توی راه بوده و الان تو فصل اول رسیدی خونه
فصل دومم خوب بود من باشخصیته مرموزه عمو البرت وآیرینا اشنا شدم داستان تو یه روال منطقی افتاده ومعلومه نویسنده
نثرش قوی تر شده واین فصل نسبت به اون دوتا فصل قوی تر شده من که از این فصل خیلی خوشم اومد .
ایده ی داستانت خیلی خوبه اصلــــــــــن کیلیشه ای نیست نثرتم با اینکه کار اولته خوبه معلومه روی داستانت کار کردی همینجوری خام ندادی دست ویراستار من که عاشق داستانت شدم واقعا عالیه نه به خاطر اینکه تو دوستمی داستانت واقعا خوبه

قلــــــــــمت سبز

vsp
2014/08/13, 02:46
خوب سعید من تازه شروع کردم به خوندن کتابت و تا اینجاش خیلی هم خوشم اومده. متاسفانه همونطور که همه میدونن من بســــیار تنبل تشریف دارم پس ببخشید اگه نقدم کوتاهه.
از شیوه نوشتنت خوشم اومد چون که با احساسات راوی داستان که نیکولا باشه هماهنگه یا به عبارتی به خوبی تونستی شخصیت پردازی کنی و کارکترت رو واقعی جلوه بدی، این مسئله که توصیف زیادی از محیط اطراف نکردی به شخصیت درونگرای نیکولا میاد چون اونم زیاد به اطرافش توجه نداره وبیشتر توی فکرهای خودشه، که البته باعث سربه هوا بودن و ناآگاه بودن از خطر نمیشه.شخصیت جان شخصیت معمولی هست که برای یه پسر 16-17 ساله در حال بلوغ خیلی مناسبه و البته بی باکیش و غرورش که ناشی از جوونیشه خیلی خوب نشون داده شده.شخصیت سارا تا حدی مرموز و جاه طلب بنظر میرسه و ظاهرا بخاطر کمی متفاوت بودنش تا حدودی تنهاست و البته مشتاق یادگیری.از شخصیت ابریانا هم خیلی در موردش نمیتونم بگم جز اینکه به واسطه مقامش احساس غرور گستاخانه ایی میکنه.سعی کن شخصیت های دیگه روهم به عنوان راوی قرار بدی یا بطریقی یکم بیشتر با خواننده آشناشون کنی.
دیگه این که نقاط قوتت توی نویسندگی نقاط ضعفتو جبران میکنه،البته بسته به نظر هر خوانندست که به چه چیزهایی تو داستان اهمیت بده.
درکل داستانت بدون اغراق عالیه مخصوصا که فکر کنم اولین تجربه نویسندگیت باشه وا خواهشا ادامه بده

Red Viper
2014/08/13, 08:28
حلقه ی خونین: حلقه ی خونین یک پیمانه سه نفره ی خونین بین این خانواده کوچک

سارا
نیکولا
جان

خب من اول میخوام درباره ی شخصیت ها صحبت کنم

سارا:
سارا دختری زیبا ،نحیف، عاطفی ،مھربان واھل مطا له است اوھمیشھ مذاکره را بھترازمبارزه می بیند،نمیدانم چطور به ھنرھای رزمی علاقه پیدا کرده . مقدمه خط 6

و خب اینجا ما با سارا اشنا میشویم

به سارا خیره شد .جان توانایی این را داشت که از خوش حالی بمیرد ،ولی سارا با دیدن آنتونیا نتوانست از عنوانی که آبریانا به او داده بود، لذت ببرد

اینجا به جاه طلبی سارا پی میبریم به اندازه ی جان جاه طلب نداشت ولی خب جاه طلبیش خیلی بیشترازنیکولا هست و سارا کنجکاویش بیشتره و به نظر من زودتر از دو برادرش به حقایق پی میبره وخب متاسفانه چیزی راجب به ظاهر سارا نیست و هرکسی میتواند هر جور که میخواهد تصورش کند بهتره هویت شخصیتتو کامل کنی
من اگه بخوام راجب به سارا چیزی بگم میگم که اون اعتدال بین دو برادرش هست یعنی دقیقا وسط این حلقه ی خونین.

جان:
جاه طلب ,دردسر ساز و جان شخصیته پیچیده نداره وشخصیتی برونگرا داره خب نسبت به سارا و نیکولا چیز خاصی از شخصیتش درک نکردم و خب مثل سارا توصیفی از ظاهرش نشده


نیکولا:
شخصیتی اروم تر وخب نسبت به خواهر و بردارش جاه طلبی کمتری داری و حس پدرانه نسبتبه خانوادش دارد ولی خب راوی بودن داستان نمیزاره زیاد شخصیتشو بشناسیم همچنین وشخصیت ریسک پذیری نداره در عین حال که قوی ترین فرد این حلقه هم است اسیپ پذیرترینشونم هست من احساس میکنم نیکولا راز های بیشتری میدونه که به دلیلی از ذهنش پاک شده مثل قضیه اتش سوزی
نیکولا درست برعکس برادرش جان شخصیته درونگرایی داره و خــــــــــب بازم من راجب ظاهرش چیزی تو کتاب ندیدم

مقدمه وقتی از زبان دایی مت شروع شد واقعا شروع خوب و قوی داشت ولی ای کاش یکم مرموزتر شروع میکردی
یکم از سرعت کم میکردی اینقدر زود همه چیزو روسریع نمیگفتی ولی خب من بازم از مقدمت خوشم اومد چون تازگیا همه
مقدمه ها یکی شده ولی خب اینجا تو با عوض کردنه راویت از بار کیلیشه ای مقدمه ات کم کردی
فصل اول خوب بود میتونستی بهتر بنویسی ولی خب خوب بود توی این فصل خواننده احساس بهتری پیدا میکنه انگا ر موقعه ی خوندن مقدم توی راه بوده و الان تو فصل اول رسیدی خونه
فصل دومم خوب بود من باشخصیته مرموزه عمو البرت وآیرینا اشنا شدم داستان تو یه روال منطقی افتاده ومعلومه نویسنده
نثرش قوی تر شده واین فصل نسبت به اون دوتا فصل قوی تر شده من که از این فصل خیلی خوشم اومد .
ایده ی داستانت خیلی خوبه اصلــــــــــن کیلیشه ای نیست نثرتم با اینکه کار اولته خوبه معلومه روی داستانت کار کردی همینجوری خام ندادی دست ویراستار من که عاشق داستانت شدم واقعا عالیه نه به خاطر اینکه تو دوستمی داستانت واقعا خوبه

قلــــــــــمت سبز
ممنون نگار جان چشــــــــــــــــــــــم توصیف شخصیتام هم اضافه خواهد شد ولی خب ریزه ریزه حالا برای شما من اینجا هم میزارم
نیک:: قد بلند ماهیچه ای مو های بلند مشکی(البته نه خیلی بلند مث دخترا) چشمای مشکی بیشتر مواقع ساکت
جان: موهای مشکی نه زیاد بلندم نه خیلی کوتاه شخصیت آرومی نداره همونطور که گفتی جاه طلب قدشم فقط چند سانت از نیک کوتاه تره
سارا: سارا شخصیتی آروم داره بین دو تا برادره همونطوری که گفتی اونم موهای قهوه ای و چشمای عسلی داره

sir m.h.e
2014/08/13, 09:25
هی یو مستر سعید
تو که بلدی به من گیر بدی که چرا فصل نمیدی
فصل سه خودت کو؟
تو که میگفتی تا فصل 5 نوشتی
پس کو این فصل 3؟ چرا جواب نمیدی؟
من تا جمعه فصل میخوام ها
دو هفته پیش فصل دادی
ملت فقط بلدن به من گیر بدن
یه چیزی به این سعید هم بگید

ThundeR
2014/08/13, 09:57
تقصیر منه که سعید فصل نداده. یه خورده تو ویراست داستانش تنبلی کردم. تا امشب ویراستش می کنم تحویلش می دم خوبه؟

Red Viper
2014/08/13, 12:14
هی یو مستر سعید
تو که بلدی به من گیر بدی که چرا فصل نمیدی
فصل سه خودت کو؟
تو که میگفتی تا فصل 5 نوشتی
پس کو این فصل 3؟ چرا جواب نمیدی؟
من تا جمعه فصل میخوام ها
دو هفته پیش فصل دادی
ملت فقط بلدن به من گیر بدن
یه چیزی به این سعید هم بگید
خخخخخخخخخ هادی من الانم میگم تا فصل پنجم تایپ شده آماده دارم
منتها ویراستارا سرشون شلوغه مثلا ویراستاری فصل سوم با مجیده خب اونم سرش شلوغه نمیتونم که بهش
فشار بیارم گناه که نکرده کار منو قبول کرده بلکه لطف کرده پس منم فقط باید صبر کنم منم مثل شما ها منتظرم
فصل سوممو دیدین به منم بگین((3))
شوخی کردم تا همین امشب فصل سوم آماده میشه دادا مجید قول داده

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


خوب سعید من تازه شروع کردم به خوندن کتابت و تا اینجاش خیلی هم خوشم اومده. متاسفانه همونطور که همه میدونن من بســــیار تنبل تشریف دارم پس ببخشید اگه نقدم کوتاهه.
از شیوه نوشتنت خوشم اومد چون که با احساسات راوی داستان که نیکولا باشه هماهنگه یا به عبارتی به خوبی تونستی شخصیت پردازی کنی و کارکترت رو واقعی جلوه بدی، این مسئله که توصیف زیادی از محیط اطراف نکردی به شخصیت درونگرای نیکولا میاد چون اونم زیاد به اطرافش توجه نداره وبیشتر توی فکرهای خودشه، که البته باعث سربه هوا بودن و ناآگاه بودن از خطر نمیشه.شخصیت جان شخصیت معمولی هست که برای یه پسر 16-17 ساله در حال بلوغ خیلی مناسبه و البته بی باکیش و غرورش که ناشی از جوونیشه خیلی خوب نشون داده شده.شخصیت سارا تا حدی مرموز و جاه طلب بنظر میرسه و ظاهرا بخاطر کمی متفاوت بودنش تا حدودی تنهاست و البته مشتاق یادگیری.از شخصیت ابریانا هم خیلی در موردش نمیتونم بگم جز اینکه به واسطه مقامش احساس غرور گستاخانه ایی میکنه.سعی کن شخصیت های دیگه روهم به عنوان راوی قرار بدی یا بطریقی یکم بیشتر با خواننده آشناشون کنی.
دیگه این که نقاط قوتت توی نویسندگی نقاط ضعفتو جبران میکنه،البته بسته به نظر هر خوانندست که به چه چیزهایی تو داستان اهمیت بده.
درکل داستانت بدون اغراق عالیه مخصوصا که فکر کنم اولین تجربه نویسندگیت باشه وا خواهشا ادامه بده

ممنون که خوندی وصال جان ادامه که حتما ادامه میدم خیالت تخت

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


تقصیر منه که سعید فصل نداده. یه خورده تو ویراست داستانش تنبلی کردم. تا امشب ویراستش می کنم تحویلش می دم خوبه؟
خوبه داش مجید فقط بجنب که اگه دیر کنیم به احتمال زیاد ترور میشیم اونم جلوی در پروفمون

ThundeR
2014/08/13, 12:19
اهه.. بنا به گفته ی یکی عجله کار شیطونه:دی من اصن علاقه ای به شیطون بودن ندارم:دی

Red Viper
2014/08/13, 12:22
اهه.. بنا به گفته ی یکی عجله کار شیطونه:دی من اصن علاقه ای به شیطون بودن ندارم:دی
خخخخخخ حالا من میخوام هی مث یه نویسنده مردم دار باشما اون فرد چیزی درمورد پشت صحنه کاری ما میدونه دوست داری به تور مرموزی کشته بشی؟؟؟؟
خوددانی یا شیطون شدن یا سر به نیست شدن((3))

Red Viper
2014/08/13, 18:59
دوستان عزیز و گرامیییییییییییییییی بالاخره فصل سوم هم همراه با کاورم آماده شد منتظر نظرات زیباتون هستمممممممممم

sir m.h.e
2014/08/13, 19:16
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ سعید
این که شخصیت بازی اساسینز تویه عکسه خرابش کرده
چون اون لباساش و اسلحه هاش کهنه
درحالی که داستان تو در زمان حال و پیشرفتس

smajids
2014/08/13, 19:21
کاور سینا از همه بهتره یکم دیر دیر فصل میدی ، واسه فصل دادن زمان تعیین کن مثلا هرجمعه یک فصل بده هم ستایش رو ببینیم و هم داستانت رو بخونیم

Red Viper
2014/08/13, 19:30
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ سعید
این که شخصیت بازی اساسینز تویه عکسه خرابش کرده
چون اون لباساش و اسلحه هاش کهنه
درحالی که داستان تو در زمان حال و پیشرفتس

برادر گلم که همیشه سوالای به جا میپرسی عزیزم بصبر تو کتاب همه چی معلوم میشه درسته ما تو زمان حالیم و هیچ کدوم از نینجا هامون همچین لباسی ندارن
ولی این عکس بالا تقریبا به فصل آخر کتاب اشاره داره دو تا کوه که از هم جدا شدن نشانه ی جدا شدن دو کارکتر قوی از همه و اونی که میبینیم فصل آخر میفهمی کیه

sir m.h.e
2014/08/13, 19:34
برادر گلم که همیشه سوالای به جا میپرسی عزیزم بصبر تو کتاب همه چی معلوم میشه درسته ما تو زمان حالیم و هیچ کدوم از نینجا هامون همچین لباسی ندارن
ولی این عکس بالا تقریبا به فصل آخر کتاب اشاره داره دو تا کوه که از هم جدا شدن نشانه ی جدا شدن دو کارکتر قوی از همه و اونی که میبینیم فصل آخر میفهمی کیه
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ منم دیگه پیازم
سوالایی میپرسم که به عقل جن هم نمیرسه
خخخخخخخخخخخخخخ منتظرم
من بهترینم
هی هوووووووووووووووووو

Red Viper
2014/08/13, 19:37
کاور سینا از همه بهتره یکم دیر دیر فصل میدی ، واسه فصل دادن زمان تعیین کن مثلا هرجمعه یک فصل بده هم ستایش رو ببینیم و هم داستانت رو بخونیم
البته جا داره محمد مهدی عزیزم تشکر کنیم که سر این کاور خیلی زحمت کشید از همه مهمتر من خیلی بهش گیر دادم
که با صبرو حوصله دربرابر حساسیت های من ایستادگی کرد و این کاورو داد بعد محمد مهدی جان زود تر از بقیه اعلام امادگی کرد و نکته بعدی اینه که
سینا کاوری که زده بود مشکل داشت به جای حلقه خونین نوشته بود خوننین خب از اونجایی که منم یه خورده رو این چیزا حساسم و خودشم به این موضوع اشاره کرد که وقت بیشتری برای تصحیح یا بیشتر تزیین کردنش نداره دیگه مزاحمش نشدم
ولی بازم ازش تشکر میکنم به خاطر لطفی که داشتن و اون کاورو برام زدن
و اما دیر فصل دادن تقصیر من نیست من فصل سومم خیلی وقت بود آماده بود ویراستارا یه خورده شلوغه نمیرسن به موقع تحویل بدن فصلامو
اگه میتونی به موقع تحویل بدی یا علی بهم خصوصی کن((110))

snap
2014/08/13, 19:46
راست میگه چرا دو تا نون داره نمی دونم! عجله ای زدم، ولی فایل پی اس دی اون هست، از طرفی این حلقه ای که داخل عکس بالا هم اضافه کردی بده. وقت کنم درستش می کنم. برای من خیلی کار ببره یک ربع. فعلا

Red Viper
2014/08/13, 19:53
راست میگه چرا دو تا نون داره نمی دونم! عجله ای زدم، ولی فایل پی اس دی اون هست، از طرفی این حلقه ای که داخل عکس بالا هم اضافه کردی بده. وقت کنم درستش می کنم. برای من خیلی کار ببره یک ربع. فعلا
سینا جان ممنون که هنوزم به تاپیک کتاب سر میزنی ممنون میشم برام درستش کنی ((110))

ThundeR
2014/08/13, 20:03
ای خدا بگم چی کارت نکنه سعید:دی آخر سر همه چیو سر من خالی کردیhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2855%29.gif

snap
2014/08/13, 20:09
والا به به تایپک اکثر بچه ها سر می زنم، قول هایی دادم برای خوندن داستان هاشون. منتهی الان داور گودلایفم از طرفی یکی از بچه ها کتابش رو کامل کرده دارم روش کار می کنه، یکی دیگه هم جلد دوم رو شروع کرده اونم می خواد بخونم. داستان های خودم هم هست، کلا همینطوری رو هوام:) منتهی این فصل رو هم می خونم، نظر میدم.

the ship
2014/08/13, 20:13
سلام. مثل فصل های قبلی خیلی خوب بود، فقط متنت یک دست نبود. یه جاهایی گفتاری بود، بعد وسطش نوشتاری بود، خیلی درهم شده بود. مثلا این تیکه از متنت.
باندی که روی سرم بسته بودند را حس می کردم.مطمئن بودم که شکسته، یک لحظه ترسیدم که نکنه به خاطر شکستگی سرم، موهایم را تراشیده باشن.

این البته خیلی نکته ی کوچیکیه ولی مثلا من خودم روش خیلی حساسم. این که _ به _ رو به کلمه نچسبونی. مثل به خواب رفتم نه بخواب رفتم.

یه جایی هم گفته بودی که هنوز نتونسته قشنگ همه جا رو بشناسه، البته این نظر شخصیه، ولی من بودم به جای کلمه ی قشنگ، کلمه ی درست رو استفده می کردم. راستش با کلمه ی قشنگ درست ارتباط برقرار نکردم.به جملت نمی خورد.

دیگه خیلی خوب بود ممنون.

sir m.h.e
2014/08/13, 20:58
سعید لحن داستانت(به غیر از مکالمه هات ) نوشتاری دیگه؟ اگه آره حق با پروانس
مثلا یه جایی داری متن رو نوشتاری مینویسی بعد یهر این وسط کلمه "آروم" رو به کار میبری در حالی که باید از "آرام" استفاده کنی
یا مثلا نتوانستم بدم نه باید بنویسی نتوانستم جاخالی بدهم یا نباید از "نذاشت" استفاده کنی باید از "نگذاشت" استفاده کنی
"تا باهاش دست به یخه بشم" این کاملا گفتاریه از "تا با او درگیر بشوم" یا یه چیز شبیهش باید استفاده میکردی
"این بار از گردن گرفتم" باید این طوری به کار بره "این بار من را از گردن گرفت"
"یک لحظه ترسیدم که نکنه" = "یک لحظه ترسیدم که نکند"
"این آخرین جمله ای باشه که میگم"= " این آخرین جمله ای باشد که می‌گویم"
منو به سمت تراس راهنمایی کرد= من را به سمت تراس راهنمایی کرد
دیگه اون ترس قبل را نداشتم= دیگر مانند قبل نمی ترسیدم = دیگر آن ترس قبلی را نداشتم
آتیشم خیلی تند بود( مشکل زیادی نداره فقط به نظرم بهتره تغییر کنه)
عمو اخماش تو هم رفت= اخم های عمو در هم رفت
یه چیز تازه یادش اومده بود= چیزی جدید به یاد آورده بود= بک چیز تازه به یادش آمده بود
دیگه خیلی کنجکاو شده بودم= دیگر خیلی کنجکاو شده بودم
جان که دیگه خسته شده بود= جان که دیگر خسته شده بود (کلا همه جا دیگر رو نوشتی دیگه این توی نوشتاری غلطه چند جای دیگه هست که خودت درستشون کن)
وقتی رفتیم توی اتاق= وقتی داخل اتاق شدیم= وقتی توی اتاق رفتیم
رفتم به طرف کمدم که لباس بپوشم(فکر کنم این جمله غلطه این طوری درست باشه)= برای پوشیدن لباس به طرف کمدم رفتم
یه چند جا هم "آن" رو نوشتی اون یا "را" رو نوشتی رو یا آمد رو نوشتی اومد خودت بگرد پیدا کن
باید از قسمت مخصصو خودمون بیرون می‌رفتم = باید از قسمت مخصوص خودمان بیرون میرفتم
ما با استراحت های پنج دقیقه ای داشتیم مبارزه می‌کردیم(بهتره داشتیم حذف بشه)
خودم از لحنم پشیمون شدم= از لحن خودم پشیمان شدم
بقیه مسخرش میکنن= دیگران مسخره اش میکنن
منم= من هم
به یه دوست نیاز داشتم= به یک دوست نیاز داشتم
بعد از خوردن غذام= بعد از خوردن غذایم
او رفت کتابخانه= او به کتابخانه رفت
منم رفتم = من هم به اتاقم رفتم




خب من که دیگه چیزی ندیدم
فقط یه چیزی مطمئنی این فصل رو مجید ویراست کرده؟ به نظر نمیومد(البته اینا درصورتی درستن که متن به غیر از مکالمه هاش نوشتاری باشه)
(الان یاد بگیر تو هم بیا اینجوری به داستان من گیر بده) Red Viper

ThundeR
2014/08/13, 23:36
من در جواب تمام دوستان فقط می تونم بگم که هر کی دلش بخواد بهش فایل اصلی سعید رو که به تحویل داده می دم:دی بابا جان همین رو هم که ویراست کردم شاهکار به تمام معنا بود. در ضمن از صفحه آرایش تعریف کنید نا مردااااااااا

sir m.h.e
2014/08/13, 23:39
خخخخخخخخخخخخخخخخخ بیچاره مجید
کار با این سعید خیلی سخته میدونم
فاطمه دیگه از ترس این سعید کم سایت میاد
فصلای منو تحویل میده و سریع در میره خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

FATAN
2014/08/14, 11:52
خخخخ. این طفلک میخواست محاوره بنویسه از اول.. من ادبی ش کردم.. چی بگم والا..

Red Viper
2014/08/16, 07:27
خخخخ. این طفلک میخواست محاوره بنویسه از اول.. من ادبی ش کردم.. چی بگم والا..
چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فصل میگیری تحویل میدی اونم یواشکی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد میگی چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتفاقا کار با من آسونه زیرا هیچ موقع گیر نمیدم کی فصلو میارینننننننننننن من همیشه میگم هرموقع قسمت بود فصل به دستم میرسههههههههه((3))

- tina -
2014/08/16, 22:57
خدایی کتابت خیلی جالبه سعید
فصل سومش کی میاد؟
لطفا زود فصل سومشو بدین

sir m.h.e
2014/08/17, 10:02
خدایی کتابت خیلی جالبه سعید
فصل سومش کی میاد؟
لطفا زود فصل سومشو بدین
تینا
حرفا میزنی ها
سعید که فصل سه رو داده
سعید من فصل میخوام
زود تند سریع
سعید سعید سعید سعید
فصل فصل فصل فصل فصل فصل
فصـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــل
وگرنه به یاد قدیما سعیــــــــــــــــــــــ ـــــــــأ خونت حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــلال

Red Viper
2014/08/17, 10:13
تینا
حرفا میزنی ها
سعید که فصل سه رو داده
سعید من فصل میخوام
زود تند سریع
سعید سعید سعید سعید
فصل فصل فصل فصل فصل فصل
فصـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــل
وگرنه به یاد قدیما سعیــــــــــــــــــــــ ـــــــــأ خونت حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــلال

چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم منتها شما یه ویراستار که وقت آزاد داشته باشه حوصله هم داشته باشه به من معرفی کن چشم اقدام میشه برادرممممممم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


تینا
حرفا میزنی ها
سعید که فصل سه رو داده
سعید من فصل میخوام
زود تند سریع
سعید سعید سعید سعید
فصل فصل فصل فصل فصل فصل
فصـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــل
وگرنه به یاد قدیما سعیــــــــــــــــــــــ ـــــــــأ خونت حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــلال

چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم منتها شما یه ویراستار که وقت آزاد داشته باشه حوصله هم داشته باشه به من معرفی کن چشم اقدام میشه برادرممممممم و اینک ممنونم از اینکه کتابو دنبال میکنی و وقتتو روش میزاری

sir m.h.e
2014/08/17, 10:18
چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم منتها شما یه ویراستار که وقت آزاد داشته باشه حوصله هم داشته باشه به من معرفی کن چشم اقدام میشه برادرممممممم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -



چشـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــم منتها شما یه ویراستار که وقت آزاد داشته باشه حوصله هم داشته باشه به من معرفی کن چشم اقدام میشه برادرممممممم و اینک ممنونم از اینکه کتابو دنبال میکنی و وقتتو روش میزاری

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخ ویراستار یافتی به منم معرفی کن
فاطمه که فعلا نمیتونه
یکی رو به زور یافتم با کلی تهدید مجبورش کردم یکی دو فصل واسم ویراست کنه

- tina -
2014/08/18, 12:44
ببخشید منظورم فصل چهارمش بود

Red Viper
2014/08/18, 16:04
ببخشید منظورم فصل چهارمش بود
تینا متاسفانه ویراستار گیر نیاوردم هنوز بیارم حتما با سرعت بیشتری فصلارو قرار میدم

FATAN
2014/08/19, 02:43
چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فصل میگیری تحویل میدی اونم یواشکی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد میگی چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتفاقا کار با من آسونه زیرا هیچ موقع گیر نمیدم کی فصلو میارینننننننننننن من همیشه میگم هرموقع قسمت بود فصل به دستم میرسههههههههه((3))


بس که عاقایی... من حرف بدی زدم الان... چی بگم والا حرف بدیه؟!

Red Viper
2014/08/22, 11:09
سلامی به گرمی تابستان خدمت شما عزیزان که تا اینجا همراهی کردین کتابو و دلیل اصلی ادامه ی کتاب شدین
ولی عزیزان یک تاخیر دو یا سه هفته ای در ارائه ی فصول بعدی داریم و این تاخیر به این معنی نیست که کتاب دیگه ادامه پیدا نمیکنه
فصل های بعدی تایپ شده آمادست فقط یه تاخیر کوچیک داریم به خاطر یه سری مسائل ولی مطمئن باشین کتاب نصفه نیمه ول نمیشه و هر جور شده ادامش میدم((221))

FATAN
2014/09/11, 03:18
خب خب سلام ملت! عاقا سعید گلمون متاسفانه یه سری مشکلات نتی (!) داره و به همین دلیل نمیتونه تا یه مدتی بیاد سایت.. ولی فصل چهارش دست من بود که اینجا قرار میدم!! نظر یادتون نره خخ
فصل چهار (http://s5.picofile.com/file/8139999084/Chapter_4.pdf.html)

ThundeR
2014/09/11, 08:25
اهم...
با اجازه فصل چهارم رو به پست اول اضافه کردم((221))

FATAN
2014/09/11, 13:13
اهم...
با اجازه فصل چهارم رو به پست اول اضافه کردم((221))


ممنان برادر...

- tina -
2014/09/11, 13:43
خیلیییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییییی یییی جالب بود زود تر فصل پنجمش رو بدین هر بیشتر میخونم علاقم به داستان بیشتر میشه
ممنون سعید خیلی جذابه
((46))((46))((46))((46))((46))((46))((46))((46))(( 46))((46))((46))((46))((46))((46))((46))((46))((46 ))((46))

snap
2014/09/11, 18:20
سلام
یه نکته خیلی مهم، سعی کن از موقعیت هایی که خلق کردی بهترین استفاده رو ببری، چرا توصیفاتت کمه؟!
محیط رو توصیف کن، این فصل می تونست خیلی بیشتر از اینها باشه. آموزش ها رو توضیح بده، همینطوری از روش نگذر؛ توصیفاتی در حد نصف صفحه فکر نمی کنم خیلی سخت باشه. بیشتر روی متن کار کن تا بهتر بشه، نباید خودت رو محدود کنی. به نظرم فصل جای کار داره، کار به نثر ندارم که به نظرم بهتر شده اما هنوز هر از گاهی گیر داره ولی خب حیفه.

FATAN
2014/09/11, 21:27
سلام
یه نکته خیلی مهم، سعی کن از موقعیت هایی که خلق کردی بهترین استفاده رو ببری، چرا توصیفاتت کمه؟!
محیط رو توصیف کن، این فصل می تونست خیلی بیشتر از اینها باشه. آموزش ها رو توضیح بده، همینطوری از روش نگذر؛ توصیفاتی در حد نصف صفحه فکر نمی کنم خیلی سخت باشه. بیشتر روی متن کار کن تا بهتر بشه، نباید خودت رو محدود کنی. به نظرم فصل جای کار داره، کار به نثر ندارم که به نظرم بهتر شده اما هنوز هر از گاهی گیر داره ولی خب حیفه.



سینا جان نظرتون رو به سعید گفتم .. تشکر کرد و گفت که قبول داره .. زود رفته سر اصل قضیه! و این که ویرایش میکنه فصول رو و نکاتی که گفتین رو رعایت میکنه !

Warrior
2014/09/17, 13:50
خوب، سلام، تازه این تایپیک رو دیدم و تعجبی هم نداره که با سر زدن های من یک پست جدید رو ببینم.((72))
به نظر بچه ها هفت صفحه نظر دادن که متاسفانه نتونستم بخونم و اگر بعضی از بخش های نظر من مثل بقیه بود به بزرگی خودتون ببخشید.((119))((95))
از مقدمه داستان فکر کردم که با داستان نسبتا ضعیفی رو به روی هستم اما با ایده های جالب.
اولیت نصیحت من بهت اینه که مقدمه رو ویراش کن، بعضی از خواننده ها روی مقدمه مانور می دن و اگر فکر کنند مقدمه ضعیف محال دست به داستان بزنن.از مشکل های مقدمه میشه به عوض شدن سریع نوع گفتار شخصیت(رسمی و غیر رسمی) و در مواردی نداشتن تناسب بین ضمیر ها و افعال اشاره کرد، در ضمن مقدمه حالاتی که باید به وضوح به خواننده برسونه رو نمی رسونه که دلیلش هم متن و نثر به کار رفته توی مقدمه هست.


از فصل اول نوع و سبک داستان شکل جدید و جذابی به خودش گرفت و خواننده(که من باشم!((3))) جذب داستان شدم،
البته توصیفاتت کم بود و فصل اول تا 22 صفحه می تونست پیش بره، نمی دونم داستان مرتضی رو خوندی یا نه(اربابان زمین) اما واقعا روی توضیفاتش وقت گذاشته و خواننده وقتی داره می خونه فکر می کنه توی همون مکان و زمان قرار گرفته.
مثلا زمانی که داشتند شطرنج بازی می کردند توصیفاتت رو باید بالا می برید، میتونستی از شکل اتاق و محل دقیق قرار گیزی اون ها و صندلس یا مبلی که روش نشستن (راحت و نرم هستن یا نه.)یا نوع شطرنج و صفحه اش توضیحاتی رو بدی. دقت کن که یکی از بهترین امتیاز ها نویسنده توصیفات اون در داستان و اگر در این توصیفات تشبیه هایی ماهرانه هم اضافه بشه واقعا داستان نور الانور میشه.
درمورد موضوع دیگه که توی این فصل مطرح شد می شه به سوتی که دادی اشاره کرد:
"صفحه 4 وقتی جان گفت: از این زندگی معمولی راحت می شیم. " منظورش چی بود، اگر میخوای این جمله رو بنویسی متن رو طوری بنویس که منظورش رو توضیح بده، تا جایی که من فهمیدم این بچه ها یک زندگی خوبی داشتند و چیزی هم درباره ی عموشون نمی دونستند .
در ضمن این انتونیا بود دیگه، مگه یک سالش نیست پس چطوری حرف می زنه(باید 3 یا 4 ساله باشه تا بتونی اینطوری رفتار کنه.)
به نظرم توی این فصل پی ریزی کاملی باید می کردی و پایه های داستان رو می چیدی و یا حداقل یک نگاه کامل تر از شخصیت ها و اخلاقشون به خواننده می دادی.(با اینکه خوب بود اما میتونست یهتر باشه راستی می تونی تو فصل های آینده روی این و گذشته بچه ها بیشتر مانور بدیکه ضعف پایه ریزی جبران بشه)

فصل دوم هم بهتر از فصول قبلی بود اما با اینکه توصیفات کمتری می خواست اما باز هم تو چیز هایی رو که باید توصیف نکرده بودی (موارد زیادی هم نشون داده بودی که خیلی خوب بود مثل حرف زدن و حالاتشون.)الیته در مورد نشون دادن احساسات کارت توی این فصل خیلی بهتر بود.
بزار چند تا مثال بزنم بهتر بگیری چی میگم:
صفحه 1 گفتی وقتی وارد ماشین شد چشم این پسر گرد شد(چرا؟)توضیح بده و فضا داخل ماشین رو توصیف کن.
بعضی از جاهای داستان گفتی"لبخندی شرورانه" به نظرم بنویسی "لبخندی شیطنت بار" بهتر منظورت رو می رسونه.

نکته آخر:معمولا تمام نویسنده ها در سطح نت نوشده هاشون رو به شکل آزمون و خطا می سنجن و این که داستانت داره به این سرعت پیشرفت می کنه واقعا عالی(قبلا داستانی چیزی ننوشتی!کتاب که احتمالا خیلی زیاد خوندی نه!)چون معمولا نویسنده ها در سطح نت خیلی به آرامی پیشرفت می کنن(یه اسفندی چیزی برای خوت دود کن((200)))
فصل 3 و 4 هم خیلی بهتر از دو فصل قبل شدن البته نمی تونم بیشتر نظر بدم چون فعلا کار دارم و باید برم اما زمانی که فصول بعدی رو ارائه کردی سعی می کنم نظر بدم.(تعدادی از مشکلاتی که بالا گفتم توی فصول 3.4 هم اومده.)

موفق و پیروز باشی و منتظر فصل جدید هستیم.((48))((215))((226))
پ.ن: هر چی سینا گفت گوش کن چون بهتر از اون اصلا نویسنده ندیدم!استادی برای خودش تو نت!((5))
پ.ن: حجم فصولتم کم کن یا فشردش کن، با Dial-up خیلی طول میکشه برای دانلود کردن.%%-

Red Viper
2015/07/08, 17:19
ممنون که وقت گذاشتی و خوندی و از همه مهم تر با صبوری تمام اشتباهاتمو بهم گفتی درسته توصیفات مشکل داشت همشم برا این بود عجله داشتم برسم به ته داستان که توی این مدت یه سری تجربه کسب کردم و نظرات دوستان گلی مثل شما و تمام کسانی که نظر دادن باعث شد تصمیم بگیرم ی ویرایش کلی داشته باشم و تمام مشکلاتو حل کنم
بازم ممنون برای وقت گرانبهات دوست عزیز((48))