PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ملت شعر کوچه ی فریدون مشیری هم به چالش کشیدن، رفت!



Sepehr.Dejavou
2014/07/15, 22:30
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم.
همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم.
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم.
شدم آن User دیوانه که بودم.
وسط صفحه دسکتاپ، ROOM یاد تو درخشید
DING صد پنجره پیچید
شکلکی زرد، بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم.
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.
تو همه راز های Hack ریخته در Booter های سیاهت.
من همه محو تماشای PM هایت.
Talk صاف و Room آرام، بخت خندان و زمان رام.
منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice.
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن.
لحظه ای چند بر این Room نظر کن.
Chat آیینه عشق گذران است.
تو که امروز نگاهت به e-mail ای نگران است.
باش فردا که دلت با ID دگران است.
تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن.
با تو گفتم حذر از Room ندانم...
ترک chat کردن، هرگز نتوانم، نتوانم
روز اول که emailام به تمنای تو پر زد
مثل spam، توی Inbox تو نشستم
تو Delete کردی ولی من نرمیدم، نگسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو در افتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی، نرمیدم، نگسستم
Roomی از پایه فرو ریخت
Hackerی، Ignore تلخی زد و بگریخت
Hard بر مهر تو خندید
CPU از عشق تو هنگید
رفت در ظلمت شب، آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از User آزرده، خبر هم
نکنی دیگر از آن Room گذر هم
بی تو اما، به چه حالی من از آن Room گذشتم

منبع http://2funny.ir/

Ara
2014/07/16, 02:44
دمپايي!
با اجازه آقاي فريدون مشيري

بي تو اي برق، شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم»
بند رخسار تو در رفت ز تنبان نگاهم
چاله آمد سر راهم
پاي بي صاحب من «زرت» در آن چاله فروشد
هيكل گنده مخلص دمرو شد.
**
در تهي خانه جيبم، غم قبض تو درخشيد
بر سماور كده نفتي ذهنم،
قوري ياد تو اي برق خروشيد،
چايي خاطره جوشيد!
«يادم آمد كه شبي با تو از آن كوچه گذشتم»
پي ديوار نگشتم.
توي آن چاله لوله‌كشي آبكي گاز فزرتي
نفتادم، نفتادم.
با تو گفتم كه تو گهگاه كجايي؟
وصل ناگشتن از آن به كه بيايي و نپايي
لامروت، تو مگر دشمن مايي؟
«من ندانستم از اول كه تو بي‌مهر و وفايي!»
**
بغض در سيم تو پيچيد
نور در چشم تو ماسيد
اُفت ولتاژ تو افزود بر اندوه نگاهت،
يادم آيد كه تو گفتي:
برق، ايينة آب گذران است
همه تقصير از آن آب روان است
تو كه امروز چو مجنون زپي ليلي برقي،
باش فردا كه ترا خشك، دهان است...!
سيل بر ريش تو خنديد
اشك از مشك تو غلتيد
موش شب، جيغ بنفشي زد و ناليد.
**
باز گفتي كه مكن عيب، تو برما
پنج سال دگري صبر بفرما!
آش توليد شود پخته ز كشك و نخود و لپه صنعت!
-‌‌ نصب كن آينه در هر طرف خود
همه چيزي شود آن روز فراوان!
فقط از «برق» كمابيش خبر نيست!
**
نور زرد سخنت خورد به آيينة گوشم
بست يخ، نقطه جوشم
پاي غم رفت به دمپايي جانم...!
پي سنگي همه جا گشتم و گشتم
پرت كردم به تو آن سنگ و ترا لامپ شكستم
با تو گفتم: دگر از خير تو اي برق، گذشتم.
«يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم...
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم،
نه گرفتي تو دگر از من بيچاره خبر هم،
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم...
بي‌ تو اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!»
شعر ازسیامک ظریفی
من یکی از دوستام هم عشق فریدون مشیری هستش یه شعر درمورد امتحانا گفته بود با همین سبک......حیف که یادم نمیاد

MaRs
2014/07/22, 17:48
شر واقعیش قشنگه
اینم خیلی خنده داره