PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زشت اما دوست داشتنی



MaRs
2014/07/04, 12:43
ببخشید خانم معلم در می زنند؟
بفرمایید...
در باز شد همه نگاهی عجیب به دخترک انداختند، به یکباره صدای خنده بچه ها
کلاس را منفجر کرد.
اجازه؟
بیا تو ودر هم پشت سرت ببند
چرا به من خیره شدی برو بشین...
برو و کنار زارعی بشین
خانم اجازه نمی تواند جای دیگری بنشیند؟
برو و میز عقب بشین.
اما کسی حاضر نشد با آن دخترک سیاه وزشت که دندان هایی وحشتناک داشت هم میز بشود.
رفت و تنها روی میز شکسته آخر کلاس نشست.
زنگ تفریح به صدا در آمد حتی فرصت معرفی هم نرسید.
زارعی روبه روی دخترک ایستاد!!!هیچ می دونی زشت ترین دختر کلاس هستی حتی از پسر ها...
بار دیگر تمام کلاس خندیدند !دخترک لبخندی زد و جواب داد:
اما تو بسیار زیبا و جذاب هستی...

Fire Fist
2014/07/26, 13:39
سلام؛ حقیقتاً من وارد این تاپیک شدم چون دیدم این داستان نظر نخورده. خودم شخصاً وقتی داستان هام نظر نمی خوره خیلی بم بر میخوره و دیگه داستان نمی ذارم. گفتم اول عضویتم مفید واقع بشم. :دی

من فکر میکردم اینجا قراره داستان های کوتاهِ متعلق به خودِ اعضا قرار بگیره. شاید اشکال از منه که اشتباه فکر کردم به هر حال من امروز عضو شدم.((119)) مقصود بدی ندارم ولی من این داستان رو توی سایت داستانک از آقای محمدعلی زکی خانی خونده بودم. اما یه مسئله دیگه ای هم هست اونم اینه که نمیدونم اون داستان شمارو برداشته یا شما داستان اونو.((119))

بگذریم... من فکر می کنم این داستان رو با تکنیک "استفاده ی درست از علائم نگراشی" بتونین تاثیرگذارترش کنین. چون این داستان، یه داستان تقریباً آموزنده محسوب میشه و میزان تاثیر روی افراد خیلی مهمه. از طرفی، خوندن داستان واسه خواننده ها راحت تر میشه. مثلاً :


ببخشید خانم معلم، در می زنند!


موضوع تکراری، اما قشنگه. یعنی همه این داستان ها با موضوع مشابه رو بر پایه ی همون جمله ی معروف "جواب بدی رو با خوبی بده" یا یه همچین چیزی می نویسن حالا شیوه ی نوشتن و بیان کردنش با همدیگه متفاوته. اینم شیوه ایه.

اما یه اشکال دیگه هم که دیدم اینه که یه جوری بیان کردین که انگار دخترا از پسرا قشنگ ترن و چهره ی پسرا رو بردین زیر سوال. خب گناه دارن!((200))

به هر حال، موفق باشی. ((48))

smhmma
2014/07/26, 21:02
سلام؛ حقیقتاً من وارد این تاپیک شدم چون دیدم این داستان نظر نخورده. خودم شخصاً وقتی داستان هام نظر نمی خوره خیلی بم بر میخوره و دیگه داستان نمی ذارم. گفتم اول عضویتم مفید واقع بشم. :دی

من فکر میکردم اینجا قراره داستان های کوتاهِ متعلق به خودِ اعضا قرار بگیره. شاید اشکال از منه که اشتباه فکر کردم به هر حال من امروز عضو شدم.((119)) مقصود بدی ندارم ولی من این داستان رو توی سایت داستانک از آقای محمدعلی زکی خانی خونده بودم. اما یه مسئله دیگه ای هم هست اونم اینه که نمیدونم اون داستان شمارو برداشته یا شما داستان اونو.((119))

بگذریم... من فکر می کنم این داستان رو با تکنیک "استفاده ی درست از علائم نگراشی" بتونین تاثیرگذارترش کنین. چون این داستان، یه داستان تقریباً آموزنده محسوب میشه و میزان تاثیر روی افراد خیلی مهمه. از طرفی، خوندن داستان واسه خواننده ها راحت تر میشه. مثلاً :



موضوع تکراری، اما قشنگه. یعنی همه این داستان ها با موضوع مشابه رو بر پایه ی همون جمله ی معروف "جواب بدی رو با خوبی بده" یا یه همچین چیزی می نویسن حالا شیوه ی نوشتن و بیان کردنش با همدیگه متفاوته. اینم شیوه ایه.

اما یه اشکال دیگه هم که دیدم اینه که یه جوری بیان کردین که انگار دخترا از پسرا قشنگ ترن و چهره ی پسرا رو بردین زیر سوال. خب گناه دارن!((200))

به هر حال، موفق باشی. ((48))


دخترم فقط یه سوال
شک داشتی دخترا قشنگ ترن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
معلومه که دخترا خیلی خوشگل ترن
درمورد داستان
واقعا خیلی خیلی کوتاه بود
ولی قشنگ بود