PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هرماه با یکی این ماه با ژوپیتر با شیوه ای نوین



smhmma
2014/06/28, 18:31
سلام و درود


خوب بعله دیگه خودتون می دونید دیگه
باید بیاید تصورتون رو درباره بچگی و بزرگسالی امیرحسین بگید
یعنی هرچی شناخت تا به حال ازش کسب کردید رو بریزید بیرون
خخخخخخخ
اصن لهش کنید اقا
که دیگه داوطلب نشه

BOOKBL
2014/06/28, 18:36
من افتتاح میکنم :

ژوپیتر بچگیاش از این بچه ها بودخ که وقتی بش شکلات میدادی کل دستتو گاز میگرفت. :دیدو:
دیگههههه اوممممم از این بچه بیش فعالا بوده که شب تا صب صب تا شب روی سقف خونه راه میرفته :|
بعدش اوممممم از این بچه ها فک کنم بوده که خیلی لوس بوده و تو جمع نیم زبونی حرف می زده و بعد از این که چرا کسی حرفشو نمی فهمیده ناراحت میشد :دی بعد فکر کنم وقتی رفت مدرسه هر زنگ تفریح 2 بار پا دفتر بود. :دی اگرم تو زمان حال بود امممم ستا گوشی یا لب تاب داشت.

در اون صورت امممممم :

من آینده نگر نیستم نمی تونم بگم اما واسه 30 خببببب امممممم :
فکر کنم پایونیر زن شوهر شده باشه :دی
بعدم اممممم زنش حاملس و شده سوژه بچه های سایت :دی برای همین همرو بن می کنه و این میشه پایان کار زندگی پیشتاز + وصیت نامه در سن 90 سالگی :

من ملکی که در پاریس فرانسه دارم را برای پسر اول و ملکی که در لندن انگلستان دارم را برای تنها دخترم به ارث

برای کوچک ترینشان زندگی پیشتاز و برای زنم بقیه چیزهام. + 1 جک میگه ( چون آدم خیلی سرحالی بوده ) بعد نحوه کار مدریت زندگی پیشتاز برای کوچیک ترین پسرو بعد خدا رحمتش کنه.
خخخخخخخخخخخخخ

smhmma
2014/06/28, 18:37
من افتتاح میکنم :

ژوپیتر بچگیاش از این بچه ها بودخ که وقتی بش شکلات میدادی کل دستتو گاز میگرفت. :دیدو:
دیگههههه اوممممم از این بچه بیش فعالا بوده که شب تا صب صب تا شب روی سقف خونه راه میرفته :|
بعدش اوممممم از این بچه ها فک کنم بوده که خیلی لوس بوده و تو جمع نیم زبونی حرف می زده و بعد از این که چرا کسی حرفشو نمی فهمیده ناراحت میشد :دی بعد فکر کنم وقتی بزرگ شد رفت مدرسه هر زنگ تفریح 2 بار پا دفتر بود. :دی اگرم تو زمان حال بود امممم ستا گوشی یا لب تاب داشت.
بزرگسالیش منظورم زمانی هست که بزرگ شده زن گرفته 30 40 50 60 70 سالشه
نه الان

M.A.S.K
2014/06/28, 18:41
خب..طبق معمول اول من...حرفمو پس میگیرم..با توجه به شناختی که از این امیر تو چند روزه گذشته پیدا کردم...از این بچه ساکتا...شرا...شلوغا...و خلاقا بوده که هی دنبال چیز میزا راه میفتاده و فضولی میکرده...به عبارت روشن تر گند میزده تو وسیله..ولی خب این موجب افزایش ابتکارش شده ...و الان امیر مبتکر شده..سبک جدید شکلکا که سایتو ریخته بهم..بر عکس قبل اصن ازش نمیترسم واو واقعا یه پسر باحال و خوب میدونم ولی خب بماند که یکی از این بچه پاستوریزه ها و ترسو ها در امور ازدواج و خواستگاری هستش....و ....خیلی مردم آزار و بی مسئولیت در مورد مجرد موندن کاربرای سایتش که حاضر نیس یه قدمم برداره..ولی خب امید هعست که با محمد حسین بیشتر دم خور بشه و درست بشه..بعد..امممممم...فک میکنم یکم زیادی ساکته الان..چون زیاد پیداش نمیشه تو محافل گفت و گو..و بماند که من یکی باهاش دعوا نمیکنم..طرف خیلی شره..علاقه ی زیادی به کتلت کردن کاربراش داره..پس توصیه میکنم از این موجود ساکت و مهربون با حوصله ولی خطرناک فاصله بگیرید....خب..بازم میگم انا لله و انا الیه راجعون...امیر جون میدونم با جنبه ای خیلیم خوشم اومد اون روز ازت که در مقابل پررویی و بی ادبی منحصر به فرد من ساکت موندی و بچه باحال شدی..ولی خب الان یکم بیشتر خودتو کنترل کن و منو کتلت نکن..و طبق معمول اعلام میکنم با این که خیلی بی ادبم ولی خب دوس ندارم کسی ازم ناراحت بشه..قاطی دارم نه>؟؟؟...پس امیر اینارو یه شوخی بدون ..خخخ..الان میگه مرد حسابی من با تو شوخی دارم؟؟/ میزنم کتلتت میکنما...خب رییس چون تاپیکو زدی مسئول جون مایی..خودمو بعد خدا سپردم به تو((72))((72))((72))((72))((72))((72))((72))((72 ))((107))((107))((107))((107))

بچگی رو گفتم..امم..الان با توجه به تهدید این فرد خطرناک محمد حسین در مورد پیریتم میگم...

اممم..تو پیری از این پیرمرد پیرزنا میشی که یه نت بزارن جلوت با لپتاپ هیچی نمی خوایو اذیت نمیکنی..و فقط پلاس میشی تو سایتا و مردمو کتلت میکنی..امم..وقتی بچه دار شدی سه روز جشن و سرور به سایت میدی به افتخارش...و مطمئنم بچت بزرگ بشه حرفای پدرانتو با مضمون های خطر ناکو کتلتی..بهش پ.خ مکنی..و این سایتو بهش به ارث میذاری..ااممممم...با زنت مدام در مورد نت حرف میزنیو..بدون شک از همینجا پیدا میکنی زنتو..خواستگاریتم اینتر نتی میشه...امممم..این خط این نشون..من میشم ساقدوشت..یا تو فرهنگ اصیل خودمون رفیق شفیق داماد که بهش حرص میده...اممم...و محمد حسین فسیلی هم میشه مشاور ازدواجت و زندگیت..این بروبچ علاف دختر هم میشن خاله زنکای زندگیت..داداشای ول معطلمم میشن از این دوستای ناباب که هی میگن..امیر مجردیو عشقه بیا بریم تو سایت عشق و حال..خخخخ..اممم تو دوران زندگیت در رفتنای مجردیت میشه اومدن به سایت..با عنوان یه کاربر معمولی تا زنت پیدات نکنه..مزاحمش میشی تا بخندی..ولی کور خوندی من لوت میدم زنت دو یه تا با ماهیتابه بزنه تو سرت تا کتلت بشی..خب..همین دیه

smhmma
2014/06/28, 19:45
هیچی رحم کن..بعدشم همینو نوشتم ..دلم خواست..مثل این بچه ها..خخخ...ولی همینو نوشتم تا کلا بگم..پاکش نکنی وااا...خخ..بزار بمونه بیاد بخونتش..قربون فسیلوودارم پاچه خواری میکنم پاک نکنی..اینو خواستی بپاک ولی اونو نه
اینو که حتما پاک می کنم ولی الان برو به اون پستت چیزایی که گفتم رو اضافه کن تا پاکش نکنم
وگرنه باید با همش بای بای کنی
بعله
زود تند سریع برو چیزایی که پست اول ازت خواسته بهش اضافه کن

Fateme
2014/06/28, 19:50
خدا خودش بخیر کنه....

نوزادی: از این بچه ساکتای مظلوم بوده که کلا از دیوار صدا درمیومده، اما از این نه! خیلیم مظلومانه صداش درمیومده از این صداهای که جیگر ادم کباب میشه! با وجودی که ساکت بوده اما یخورده کمتر از حد نرمال میخوابیده و بیدار هم که میشده با چشای باز زل میزده به درو دیوار تا حوصله اش سر بره و با جیغ جیغ خونه رو بزاره رو سرش. کلا از این بچه ها که همه فک میکردن اخی چه بچه ماهی، چقد ارومه! کسی خبر نداشت در اینده از این بلاهای ناگهانی میشه! البته وقتی به راه افتادن میفته پدر پدر و مادرشو درمیاره بس که به همه چیز دست میزنه و در حال اکتشاف بوده.


کودکی:
با برزگتر شدن ساکتی و ارامش جای خودشو به شیطنت و طی کردن عرض و طول سقف میده! از این بچه ها بوده که همچین شراره ی شرارت از چشاش میریخته بیرون ها! ولی بازم از اون مظلومیت نوزادی درش بوده و وقتی دعواش میکردن واقعا متنبه میشده.....البته تا چند ساعت فقط!!!!!
با وجود شیطنت حس میکنم از اینا نبوده که بچه ملتو اذیت کنه و مو بکشه و از این کارا....بلکه بچه ملتو از راه راست خارج میکرده و به شرارت میکشونده.
یک کوچولو قدر عدس حسود بوده منتها در عین حال از اینا بوده که میدیده کسی ناراحته مهربونیش عود میکرده.

دبستان: اوه اوه!!! شیطنت شدت میابد! از اینا بوده که معلم یه چی میگفته نقشه قتل برا معلم میریخته و کلیم دوست و اینا دور برش بوده. یه نصفه نیمه درسیم میخونده!

راهنمایی: فقط به خاطر ماجراهایی که سر پدر و مادر و معلم و مدرسه اورده سکوت میکنم به خاطر صبری که این بندگان خدا نشون دادن!
البته هرچی به دبیرستان نزدیک شده از شدت بلاها کمتر هم شده.

دبیرستان: پایه ثابت شیطنت،فرمانده عملیات های انتحاری( چه از نظر حمله چه از نظر پس گرفتن جاماندگان از سیاهچال(دفتر))، از اینا بوده که تو صورت معلمه بهش میخنده پشت سرش نقشه قتل میریزه! البته وقتی با یکی خوب بوده، دیگه خوب بوده دیگه نقشه مقشه خبری نبوده. کلا هم که تبدیل به جغدشده بوده و درس و اینا هم که کلا بیخی...دیگه خیلی درس میخونده هفته ای یه ساعت سرجم!

دانشجو: از این دانشجوها که کارشون خوبه، رفتارشون خوبه ولی جیگر استادو در میارن! پایه ی تیکه و شیطنت و نقشه های شیطانی و غیرشیطانی کلاس.

سربازی: خدا بیامرزه فرمانده اشو! مرد خوبی بود ولی سکته کرد رف!!!! چقد به این بشر گف درست اجرا کن!!! چقد سعی کرد این بشرو به راه راست بکشونه نشد!!! سردسته جنگ پتوها، پدر بچه نخاله ها رو دراوردن، و پدر پایگاه رو در اوردن و دائم با نیش باز که موجب حرص خوردن دیگران میشه!!! یخورده هم شوخی شهرستانی میکنه با تفنگ که کلا اصلاح نمیشه تا اخر سربازی. بیشترین مکان حضورش هم دیدبانیه...البته سربازیش بیشتر از معمول طول میکشه چون نمیتونه دست از سر کچل گوشی و کامپیوتر ور داره!!!

ازدواج و بچه: از این باباها میشه که تا میاد بچه ها از سر و کولش بالا میرن و با بچه ها بازی میکنه. مادر بچه ها رو هم دیوونه میکنه بس که یواشکی بچه ها میبره کارخطرناک و شیطنتت کنن!!!! البته کوچکترین تخطی از قوانین خونه رو هم تحمل نمیکنه و با کمال مهربونی یهو بچه رو یک هفته از استفاده از چیز موردعلاقه اش منع میکنه!!! یه دوتا سه تا بچه رو فک کنم داشته باشه که یکیشون از اون یکی شرتر!!!! البته یکیشونم هس که نسبتا اروم تره ولی وای به حال وقتی که بخواد شیطنت کنه دیگه واویلا!!! بچه هاش هم همه خوبن و از اونان که درس نمیخونن ولی درسش نسبتا خوبه.

سالخوردگی: همچنان دست از شیطنت نکشیده و به هرکی میرسه سر به سرش میزاره!!! از موارد نگرانی خانواده اش حضورش در مراسم خواستگاری بچه های خانواده اس که مبادا یهو جو شیطنت ایشونو فرا بگیره!!! که خب ترس بیموردیه و به جز یه بار همچین اتفاقی نمیفته!!! کلا هم در این سن تو خونه بند نمیشه و بیرونه...تو پارک، کتابخونه، سینما و هرجا که فکرشو بکنی...خودش مسن شده ولی دلش جوونه....از ایناس که همیشه لپ نوهه اشونو میکشن و یه اب نبات بهش میدنو یواشکی با نوهه اتیش میسوزنن!!!!

خب فک کنم کافیه! http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28169%29.gif

khas
2014/06/28, 20:05
کودکی...کنجکاو...شیطون..از این بچه ها که دل و روده ماشین اسباب بازی درمیارن ببینن توش چیه...

بزرگی..کت و شلواری....آروم... با کلاس...

خیلی بزرگی...در حال شیطنت با نوه هاش..داره میگه هی بچه ها موقع ما یه زندگی پیشتاز بود که یه خانواده بودیم توش..یه صادقم بود که تک بووود

M.Mahdi
2014/06/28, 20:57
نوزادی : از اینا که کف پاشونو قلقلک میدادی بهت میخندید ولی اسمتو مینوشت تو لیست کسایی که باید در آینده ازش انتقام بگیره ((200))

بچگی : از اینا که بر میدارن سوسک و مارمولک رو تشریح میکنن ! اینایی که با یه لیوان میفتن دنبال مگس تا بگیرنش ! من فک کنم کم حرف بوده بیشتر عمل میکرده .... از اینایی که قیافه هاشون خیلی بامزست ولی منتظر یه نیروی محرکن تا خونه رو منفجر کنن ((200)) فک کنم از این بچه هایی که با شلوار پاره و خاکی و با دمپایی داغون ( که صبح همشون نو بودن) با اعتماد به نفس میومد خونه میگفت مامان ناهار چی داریم ؟؟
دهــــــوم ولی فک کنم خیلی با احساس بوده و همینطور با وفا .

دانشجویی : پای ثابت شوخیای خرکی ((200)) از اینا که شوخیای سر کلاسو هماهنگ میکنه با بچه ها .... درس هیچی نمیخونه ولی نمره خوب میگیره !

سربازی : از اینا که سر پست خوابش میبره از شدت شانس هم هیشکی نمیفهمه !
بزرگ سالی : خخخ از این بابا ها میشه که تا زنش از خونه میره بیرون با بچه ها گند میزنن به خونه ((119)) یهو زنش وارد میشه میبینه زودپز سوراخ شده :| امیر هم صورتشو پشت روزنامه قایم کرده بچه ها هم خودشونو زدن به مطالعه کردن ! کلا از اینا که خیلی با بچه هاشون رفیقن ! خخخخ اون موقع مدیریت سایت رو به بچه هاش واگذار کرده .... خخخخ فک کنین بچه امیر بیاد بقیه رو بن کنه ((42))

پیری : از این پیر مرد خفنا که تابستون با نوه هاش میره کوه !

Fateme
2014/06/28, 21:02
من فک کنم کم حرف بوده بیشتر عمل میکرده .... از اینایی که قیافه هاشون خیلی بامزست ولی منتظر یه نیروی محرکن تا خونه رو منفجر کنن ((200))

این تیکه رو شدیدددددددددد موافقم!((95))

Sepehr.Dejavou
2014/06/28, 21:29
نوزادی:از این بچه مظلوما و اروما که واقعا ارومن
بچگی : در اثر لولیدن بچه ها شر شده یکم
دبستان: از این بچه درسخون مودبا هستن که همه شر زیر سر اوناس ولی کسی نمیفهمه
دانشجویی:مخ کل دخترا دانشگاشو زدن ولی نمیگیرتشون همه در کف جناب عالی ایشون کلا ابه کف نمیکنه
ازدواج:نمیکنه همیجوری مجرد عشق و حال دنیا رو میکنه

JuPiTeR
2014/06/28, 23:10
اصن لهش کنید اقا
که دیگه داوطلب نشه
خو من میدونستم خودم انتخاب میشم بخاطر همین داوطلب شدم اصن

snap
2014/06/28, 23:43
من فکر می کنم در کودکی عقده ای شده((205))، به احتمال براش عروسک اسب تک شاخ بالدار نخریدند،((230)) برای همین الان این عقده رو کاملا نشون میده.
تصورم اینه که دست بزن هم داشته((218)) در کودکی و البته زیاد قلدری کرده برای بچه های هم سن و سالش ((69))منتهی از دختر بچه های فامیل حسابی کتک خورده((212)) برای همین از دخترای خشن به شدت می ترسه8-|.
بر عکس دوستان تصور می کنم به خاطر همین کتک ها در دوران دبستان و دبیرستان بچه فوق العاده مظلومی شده :-$تا اینکه سمت مدیریت اینجا بهش رسید:Milk: که در نتیجه این عمل باز اون عقده ها خودشون رو بروز دادند:hmmm: و اون رگه خشانتش برای کوچکتر ها گل کرده:cerealguyspitting:((جرات نمی کنه به بزرگتر از خودش حرف بزنه((دلش کتک نمی خواد((231)))))
از طرفی با توجه به دوران پر بار کودکی((42))، عمرا این بشر دوستی از نوع مخالف داشته باشه((64))، عمرا بهش اس بدن و اینا((227))...
به احتمال خیلی هم خسیس باید باشه((127)) و از همه مهمتر خیلی هم تنبل تشریف داره((228))، چون رو بهش بدید دیگه هر چی کار داره میندازه گردن شما.((66))...
والا با این اوصاف می ترسم در مورد دانشگاه و آیندش حرف بزنم اما یقین داشته باشید که از اون زن ذلیل هایی خواهد بود که همتایی نداره.((218))

Prince-of-Persia
2014/06/28, 23:57
نوزادی:بشدت بچه پر سر و صدا..شیر خشک خورده..خدایا این دیگه کیه؟((119))
تونست توی 2تا پا راه بره: هیچ کابینت و در و دیواری از دست این پسر در امون نیست.. همه شیشه ها هم میشکنه پچه پروو((119))
تونست حرف بزنه:اسپمر ندید...پدر چرا حرف اسپمرر می زنی دکمه تشکر رو بزن..خخخخخخخخخخخ((119))
وقتی که 6 سالش شد: بشدت از بچه های پس گردنی می خورد ..اخه پسیش ملسه خخخخخخ((119))
وقتی وارد مدرسه:یه هم کلاسی قلدر داشت که ازش به شدت می ترسی ..چنان چه یک بار از ترس خودش رو خیس کرده ..((119)) .یه پاش توی کلاس یه پاش توی دفتر((119)) بی چاره چقدر کتک می خورد
دبیرستان بود که مدیر اینجا شد به قول سینا ......که در نتیجه این عمل باز اون عقده ها خودشون رو بروز دادند:hmmm: و اون رگه خشانتش برای کوچکتر ها گل کرده:cerealguyspitting:((جرات نمی کنه به بزرگتر از خودش حرف بزنه((دلش کتک نمی خواد((231))))) عقده ای
کنکور بود: اول شد................. البته از اخر
ترک تحصیل کرد ...با دوست های ناباب گشت و گشت و گشت که اخر سر معتاد شد..توی جوب خیابون پیداش کردند
به زور ترکش دادن...مگه ترکش می کرد چنان چسبیده بود
رفت و یه زن گرفت.....کاری که امیر می کرد چشم گوی زنش بود.........چشم عزیزم....چشم
بد بدخت اخر سر پیر شد و پسرش چنان این پیر مرد رو میزد که نگو و نپرس
بیچاره همیشه کتک می خورد
بیچاره
.
.

JuPiTeR
2014/06/29, 00:38
اهم ...... عاقا اگه اسپم نباشه من یه طرحی دارم !
به نظرم امیر آخر سر بیاد بگه بچگیاش چجوری بوده واقعن همه بدونم خو ! بعد خودشم بزرگیشو پیش بینی کنه ! هان ؟
@JuPiTeR (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=106) @smhmma (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=362)
من همچین کاری نمیکنم:دیدو:

Leyla
2014/06/29, 00:48
اهم...
یا امامزاده بیژن ^_^

از کجا شروع کنیم؟
آهان بله...

نوزادی: اون موقع بیشتر خواب بوده پس چیز قابل توجهی برای گفتن ندارم...

نوپایی: عاقا از نظر من یکی بهترین زلزله های نوپا در سرتاسر کشور همین ژوپی بوده...
ملت از دستش آسایش نداشتن...
من خودم تحقیق کردم مختصات تک تک قدم های این نوپای عزیز رو درآوردم... بعد با یک ماژیک این نقطه ها رو بهم وصل کردم...
و بعد آمار گرفتم...
و متوجه شدم در زمانی نه چندان دور جنگ جهانی خفیفی در این محدوده ها رخ داده که چون برای اولین بار مسئولین سریع رسیدگی کردند اثرات زیادی از این واقعه به جا نمونده...
کی جرئت داشت تنهاش بزاره؟
دیوار اتاقش پر از نقاشی بوده، و معمولا یه تیکه از اسباب بازیاش رو مزه مزه می کرده...

خردسالی: یا قمر بنی هاشم...
یکی از ذله کننده ترین خردسالان خاورمیانه ^_^
از اونایی که هرجا می رفته سریع دوست پیدا می کرده، بعد از راه راست به دیوار راست هدایتشون می کرده...

کودکی: یکی از قابل توجه ترین شیاطین منظومه ی شمسی...
همچنان در مرکز توجه، شنگول، شلوغ، و پرانرژی.
تمام سوراخ سنبه های محله رو بلد بوده، و احتمالا چندتاشون به دست خودش ساخته شدن.
از یه طرف دیگه، به هیچ عنوان نمی شد براش قلدری کرد.
البته انرژیش ساعت نه شب ته می کشید.
همچنین روزدرمیون یه چیزی رو پورد می کرده...

نوجوانی: کمی تا اندازه ای قابل تحمل تر :|
گهگاهی این کتابا رو ورق می زده... ببینه عکساش چه طورین... یه نگاهیم به حروف فارسیشون می نداخته...
ولی سر کلاس حواسش جمع بوده. محبوب معلما، مسئولین مدرسه، کاسبای محل و...
کلا کمتر کسی بوده که نشناستش.
زیاد با بروبچ بیرون می رفته.

جوانی: یه نمه بی خیال، و عمرا یه جا بند بشه.
اخبار آقای هاشمی رو هم با علاقه ی روزافزون دنبال می کنه ^_^ (هی خدا... کی این ماه رمضون تموم می شه... مردیم از فضولی :(()
معمولا نیمه ی پر لیوان رو می بینه.
به زودی یه آمارم از دخترایی که با تلسکوپ رصدش می کنن به دست میاریم...
بعد می ریم ببینیم عاشق می شه یا نه...
فکرشو بکنین! :دی

میان سالی: و بالأخره وارد دوران طولانی میان سالی می شویم...
یه شغل پردرآمد اما پر زحمت داره، و خیلیم دوستش داره. احتمال می ره سرکار یه نمه اخمو باشه...
عیال محترم هم برعکس خودش خیلی آرومه.
یه پسر داره صداش به زور درمیاد، یه دخترم داره از اون دخترای بابایی...
یه مقدار لوس بارشون آورده. :|

پیری: یه چندبار ادای مردن درمیاره تا همه رو سکته بده. :|
یه کتاب نوشته با عنوان "ژ مثل ژوپیتر" :|
خیلی دوست داره هرچند وقت یه بار با نوه هاش بره سفر...
البته یه عصای گنده ام داره هفته ای یک بار می کوبه تو مخ یه بنده خدایی... :|
دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه...






من همچین کاری نمیکنم:دیدو:

عاقا جان ما بگو دیگه!

ThundeR
2014/06/29, 02:04
بیژن مرتضوی هستم، در آمدی بر نقد ژوپی مدیر سایت بی نهایت محترم(می گم که بنم نکنی...خخخخخ) انجام می دهم....
در دروان طفولیت چیز میز زیاد می گفته اما کی بوده که سر در بیاره؟؟؟ اگه شما زبون این طفل معصوم ...آخی... در اون دوران رو بلد بودین خودتون بیاید بهتر حدس بزنید...:دی
خب در دوران خردسالی، خردسال نگو بیبی عنکبوتیhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2857%29.gif...خخخخخخ.....همچین دیوار رو می چسبید می گفت نههههههه من شوکول می خوام .. من آبنیات دسته قیچی می خوام....خخخخخخخ... اووووم البته فرض رو بر این می گیریم که اون موقع مشکل دستور زبانش حل شده بوده .... :دی
برسیم یه دوران کودکی، نه همون نرسیم خیلی بهتره. هنگام حضور وی در مهد کودک 20 درصد تلفات مالی و 30 درصد تلفات جانی به شکل خودکشی افزایش یافت... اوووم فک کنم سال بعد ببرنش زندان.... به سن مناسب نرسیده بود اخههههههhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28179%29.gif
فک کنم دوران نوجوانی رو جهشی رد کنم بهتر باشه، چون کار خاصی نبوده که انجام نداده باشه....البته نکته قابل توجه این بوده که از دوران کودکی به بعد عینکی شده، چون علاوه بر چش چرونی به شکلات بچه های مردم علاقه ی عجیبی به رد گیری اسپم پیدا کرده بود.... نتایجشم الان داریم می بینیم خوشبختانهhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2869%29.gif
می رسیم به دوران الانش... بگو عاقا کمک می خوای؟؟؟ دست رد عمراً به سینت بخوره...خخخخخ..... اتفاقاً یه بار صد کیلویی رو شونت میافته..خخخخخ :دی
خداروشکر تا الان از درصد شیطنتش کم شده وگرنه همه باید غاز می چروندیم:دی
و با توجه به توضیحات سینا، فک کنم در سن هزار و پنجاه سالگی جوون مرگ شه و ناکام از دنیا بره(دور از جونش) :دی

خدایا چنان کن سر انجام کار که تو خوشنود باشی و ما در حیات...http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2857%29.gif

JuPiTeR
2014/06/29, 02:29
این مرحله در خدمت شما هستیم با یک خاطره از آمادگی(پیش دبستانی) :
من و پسرعمه‌ام تو یه کلاس بودیم:trollbaby:
همیشه هم وقتی پیش هم مینشستیم یه آتیشی به پا میکردم(هنوز هم همینجوره) که البته هر روز پیش هم بودیم >:):74172_gholi_daman:
در یکی از این روزا نمیدونم چیکار کردیم(یادم نی) که این مربی گرام مارو به قسمت نوزادها برد و تهدید به بستن پوشک به ما کرد:وای: خخخخخخخخ
:20012_doset_nadaram:Milk::SweetJesus::Facepalm::n o::ohgod::cerealguyspitting::shaking::wtfisthat::w hy::yuno:


بعله همچین موجودات نازنینی بودن مربی‌ها!:pftch::f7u12f:
البته لازم به ذکره که این پوشک بستن مثه همون به ولیت بگو بیاد توی دبستانه خخخخخ:newspaperguytear:
خلاصه با کلی گریه و شیون و زاری و هزار تا منت و نصیحت مارو بردن داخل کلاس(توقع داشتین پوشک پا کنیم؟خخخخ):ghdgir::cry:;;)
تا آخر اون روز دست به سینه و به صورت ساکت نشسته بودیم اگه از دیوار صدا در اومده بود از ماهم در میومد:دیدو::123123::123123:
از فرداش دوباره شروع شد خخخخخ(پس چی آروم بشینیم؟):85642_efand::17402_(64)::troll:

اسم مربی هنوز یادم نرفته چون با شعر میگفت:«خاله گلنسا خاله‌ی همه‌ی بچه‌ها.» خخخخخخخخخخخ:lol::wufaccouqb69c4kz31z

smhmma
2014/06/29, 20:07
خو من میدونستم خودم انتخاب میشم بخاطر همین داوطلب شدم اصن
پسرم منم می دونستم ولی من نمی تونم تفاوت بذارم یا به جای بچه ها انتخاب کنم
این انتخاب اوناست
پس باید برای حداقل رعایت حقشون این نظرسنجی رو می زدم

Hermion
2014/07/04, 18:50
بدو تولد: آنچنان جیغ هایی می زند http://www.emoticons.ir/files/smiles/soldier-baby/annoyed-soldier-baby-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)که دکتر ترجیح می دهد او را زودتر به مادر و پدرش تحویل دهد و خودش به شنوایی سنجی مراجعه کند((131))
خردسالی: امیر عاشق مربی مهدکودکش است و او تنها کسی است که می تواند امیر را کنترل کندhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/soldier-baby/little-soldier-baby-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/) زیرا می داند در صورت نافرمانی، کتک خواهد خوردhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/yesss-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)
نوجوانی: ریس مدرسه است. مدیر و ناظم هم از او حساب می برند. خلاصه همه فن حریف است http://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/yesss-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)
جوانی: پس از ورود امیر به دبیرستان، آهسته آهسته از میزان سلطه ی او بر همگان کم شدhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/head-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/) پس، او بی وقفه به دنبال راهی برای اثبات خود و توانایی هایش بود؛ تا این که راهی به ذهنش رسید:‌چ چیزی بهتر از سلطه بر بچه های مظلوم و بی کس مجازیhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/magic-right-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)
میانسالی: امیر که پس از مدتی بعد از از ازدواجش خود زیر سلطه ی همسر عزیز تر از جانش رفته است، در مقابل چشمان پر از اشک همگان، دنیای مجازی را بدرود گفت تا خود را برای جدال نابرابر در مقابل همسرش آماده کندhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/soldier-baby/shooting-soldier-baby-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)
کهن سالی: امیر، عاشق این است که نوه هایش را به شهربازی ببرد.http://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/dancing-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/) ولی نوه هایش از بیرون رفتن با خودداری می کنند؛ زیرا هر دفعه که اون آنها را بیرون می برد، توسط گشت ارشاد دستگیر می شود و آن ها مجبورند تنها به خانه برگردند.http://www.emoticons.ir/files/smiles/panda/panda-emoticon-92.gif (http://www.emoticons.ir/) امیر نهایتا در 150 سالگی پس از کشتن آخرین همسرش بر اثر سکته ی قلبی از شدت هیجان، جان به جان آفرین تسلیم گفتhttp://www.emoticons.ir/files/smiles/crazy-rabbit/teehee-crazy-rabbit-emoticon.gif (http://www.emoticons.ir/)

sina7843
2014/07/21, 16:46
این اولین پست منه و امیدوارم امیر حسین عزیز ناراحت نشه
بدو تولد=تمامی دکتران و پرستارانی مسئولیت نگهداری این فرد را بر عهده داشتن خود به مدت 6 ماه در بیمارستان بستری بودند به جزء یک پرستار که دست از قضاء این پرستار تنها پرستار میانسال خانم یود که به باادبیش را نشان می داد
پیش دبستانی = فردی باهوش ولی در زمینه حقیقی بلکه مجازی به طوری که تمامی افرادی را که در مهد کودک بود در زمینه اینترنت در جیب کوچک خود قرار می دهد
دبستان =او متاسفانه فقط توانست تا سال چهارم دبستان ادامه دهد البته با نمرات ده الی دوازده و بعد از سال چهار ترک تحصیل کرده و پیش استا وب به عنوان شاگرد کار می کند
راهنمایی=این فرد به یک مدرسه اینترنتی رفت و با کمال تعجب معدل سال اول و دوم بیست می باشد بعد از تحقیقات بسیار متوجه می شوند که سایت مدرسه هک کرده و بعد از وی کردن سایت مدزسه معدل این دانش امز به دوازده می رسد
دبیرستان=این دانش اموز هم زمان سر عقل اومده و شروع به درس خوندن کرد ولی هنوز میل حود را به دنیای مجازی از دست نداده به همین دلیل سایی را تاسیس می کند و مانند یک پادشاه در ان حکومت می کند به سایت های دیگر حمله می کند و ان سایت تصاحب می کند معدل سال اول این دانش اموز 15 سال دوم 14 سال سوم 13 و در کنکور نیز شرکت نکرده است چون می خواست به حکومت خد ادامه دهد
میانسالی=یک سایت کافی نبود او به هزاران دامنه حمله می کند و تمام ان ها را تصاحب می کند همه در اینترنت او را کوروش حسین 2040 می شناسن چون او توانسته بود نوشته ها را به زبان دیگر در دامنه ای زندانی شده بود حمله کرده و ازادش کرده او منشور اینترنتی نوشت که باعث شد نوشته های زیادی شورش کرده و حاکمان خود را سرنگون کرده او حکومت مجازی خود را ایران 2040 نامید
مرگ=متاسفانه این فرد در یکی ا جنگ هایش یک ویروس خورد و همان جا مرد

m_ali
2014/07/21, 21:51
خوب سلام من قبلی ها رو نخوندم که ببینم قبلا گفته شده یانه ولی من امیر رو عموما نمیتونم در سنین مختلف تصور کنم((55))
من امیر و از این بچه های نابغه میبینم یه چیزی تو مایه های تنها در خانه ولی از اونم خفن تر به نظرم گیتار برقی هم بلده بزنه(فقط همینجوری به ذهنم رسید)

M.A.S.K
2015/08/14, 17:27
آها الان باید اینو جواب داد....بچگی مث بچه گربه ...از در و دیوار بالا میرفت....نوچوونی مث اممم اون گربه شیطونا ک آدم میبینه میگرخه...و نهایتا جوونیش ک الانه از اون گربه تنبلا ک شیکم باد کرده(هرچند شیکم نداره((200)) )از جاش تکون نمیخوره..حسش نی آب بخوره میگه ماست میخورم آب نمیخورم...ولی در کل مث شیر شجاع...مث فلان کاری..خیلی کاری ینی واقعا خیلی زحمت میکشه داداشم...مث امممم پرستو صلح طلب و آرامش طلب و مهربون....مث آقا حیوون دیه ای موند ببندم ب ریش این گل پسر؟ماشالا ریش نیس ک مدل شیطونی و گوگولیه داعشه((207))((207))((207))((206))((206))

ولی واقعا قدرشو بدونید ... بی امیر سایت سایت نیس دیگه

پشت پرده خیلی زحمت میکشه...تو تاریکی...خیلی زحمت میکشه...خداییش یکی از ستونای سایته...تیم مدیریت ستونای سایت ما هستن...

در آخر سلامتی دورقاب چینا..دستمالا...خودشیرینا..((2 06))((206))((206))((206))((206))((206))((206))

مدیونید فک کنید خودمو میگم((200))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
JuPiTeR

.........

Moon Jacob
2015/08/14, 18:14
من که میگم :
تو بچگی از اینایی بوده که عینک ته استکانی میزدن و خودشون رو خر خون جلوه میدادن . و این که ... وقتی قهر میکرده میرفته بالای درخت و تا صبح روز بعد پایین نمیومده! بعد بزرگ تر که شده عینک بدون فریم میذاشته که باکلاس بشه ( ناگفته نماند که مظهر بی کلاسی بوده)😊
دیگههههه ....؟ نمیدونم خب بریم سر بزرگسالی در بیست سال آینده ، با یه دست بچه گرفته با اون دستش داره به نوه بابابزرگ میگه حرف بد نزن ، لحجه تو هم واسه خودت نگه دار! 😆
همین!

f.s
2015/08/14, 19:02
خدا بخیر بگذرونه!!!:دی
نوزاد: از این نوزادا بوده که صبح تاشب میخوابیده... شب نمیزاشته مامان و باباش بخوابن!!!
کودکی: شیطون بوده... از دیوار راست بالا میرفته... خرابکاری میکرده وخودشو میزده به اون راه!!!
دبستان: ازین بچه ها بوده که درسای مدرسه رو نصفه نیمه میخونده ولی درعوض ی عالمه کتاب متفرقه میخونده!!!
راهنمایی: کم کم فهمیده که خوندن درسای مدرسه هم کار بدی نیست... مظلوم نما بوده ولی همه شررا زیر سرش بوده!!!
دبیرستان: بالاخره متوجه میشه که باید درس بخونه و دوره آخر تحصیلیشه!!! درس میخونده و هر وقتم خسته میشده میومده کله بچه ها رو مجازی میکنده!!!
کنکور: چی بگم؟؟؟ خودتون فکرشو بکنید!!! آه بچه ها گرفتتش خراب کرده احتمالا!!!
دانشجویی: شر دانشگاه ولی عشقه دانشجو ها... پایه ترکوندن کلاسا!!!
جوانی: نمیدونم همسرشو چجوری پیدا کرده ولی... خدا درو تخته رو باهم جور میکنه!!! نصفه سایتو زده به اسمه همسرش دعواشون که میشه همدیگرو بن میکنن!!! پایه خرابکاری با بچه هاشه ولی همچنان مظلوم نما!!!
میانسالی: همچنان این روندو با نوه هاش ادامه میده!!! احتمالا ازین بابابزرگاست که نوه هاش هرچیو میخوان کسی نفهمه یا مثلا خرابکاری تو مدرسه میکنن میبرنش و بهش میگن!!!
پیری: در نهایت همچنان جوان و زنده است.... مگه زنده دلا هم میمیرن؟؟((200))