PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : انتظار در آیینه ی شعر...



DaReN
2014/06/13, 15:31
اینم چند تا شعر خوب از قیصر واسه امام زمان...


http://namehnews.ir/content/files/entezari/33388.jpg





بی تو این جا همه در حبس ابد تبعیدند

سالها ، هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند

چشم های نگران آینه ی تردیدند

نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی

هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون بجز سایه ندیدند کسی در پی خود

همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار

باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند

کس ندیدند در آیینه ، به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است

فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیایی همه ی ساعت ها ، ثانیه ها

از همین روز ، همین لحظه ، همین دم ، عیدند




*************************

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يك آدينه دارد

بى تو حتى مهربانى حالتى از كينه دارد

بى تو مى گويند تعطيل است كار عشقبازى

عشق اما كى خبر از شنبه و آدينه دارد

جغد بر ويرانه مى خواند به انكار تو اما

خاك اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد

خواستم از رنجش دورى بگويم يادم آمد

عشق با آزار خويشاوندى ديرينه دارد

در هواى عاشقان پر مى كشد با بى قرارى

آن كبوتر چاهى زخمى كه او در سينه دارد

ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد

آن كه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد


************************
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام

گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو

دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم

از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است

باری مگر تو دست بر آری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت

مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار

با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا

زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام


***********************

چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها

دست‌ها تشنه تقسیم فراوانی‌ها

با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم

داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها

حالیا! دست کریم تو برای دل ما

سرپناهی است در این بی‌سر و سامانی‌ها

وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!

ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها!

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها...

سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس!

تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها




http://www.pixday.ir/wp-content/uploads/2013/06/141-1017.jpg

شمام شعرای قشنگتونو بذارین...