PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاومت در برابر جادوی سیاه2 (مبارزه نهایی)



haniyeh
2014/05/16, 20:30
با سلامی دوباره!
من دوباره اومدم!
خب این تاپیک هم به مناسبت امتحاناست... می خوام از امتحانا بیفتید...:دی
چند وقتی بود که حرف از مقاومت زده می شد. که چرا جلد جدید رو شروع نمی کنم. قرار بود این تاپیک رو عید بزنم... اما خب به دلایلی نتونستم...
ب اول از هرچیزی باید بگم که من یه ذره از خودم ناامیدم. راستش قلمم خیلی بیشتر از قبل پیشرفت کرده اما با این وجود باز هم عالی نیست. و می دونم که بابت جلد اول مقاومت، آشنایی با جادو، خیلی سختی کشیدید... خب درسته. اون اولین کار من بود و بسیار هم ناپخته. من هم وقتی دوباره از اول خوندمش واقعا نتونستم کار زیادی در رابطه با ویرایشش انجام بدم! ازتون عذر می خوام. جلد اول ویرایش می شه. الان نه! بعد از نوشتن جلد سوم. پس خواهشمندم این بار هم منو تحمل کنید و این جلد رو هم بخونید. و اگه تازه می خواید این مجموعه رو شروع کنید اگه از جلد اول خوشتون نیومد باز هم ادامه بدید... آخه واقعا چاره ای ندارم.
خب چندین نکته!:
1- به این دلیل این رمان رو جلد جلد کردم که هر جلد این رمان متفاوته با بقیه شون. جلد اول به طور تمام و کمال از دید اول شخص و با زبان محاوره بیان شد. این بار علاوه بر دید اول شخص به دید بقیه ی شخصیت ها هم می پردازیم و این قسمت ها به علت تفاوتشون با زبان ادبی بیان می شن.
2- خواهش می کنم وقتی این رمان رو می خونید به آرومی و با توجه زیاد به کلمات بخونید. چون این باعث می شه رمان بیشتر به دلتون بشینه و بدونید که موقع تایپ این رمان تلاش شده چه احساساتی بیان بشن. خودم هم می دونم که نثر محاوره کمی سطح رمان رو پایین میاره اما اگه با دقت و تأمل خونده بشه خیلی این به چشم نمیاد. پس ممنون می شم با من همراهی کنید.
خب اول جلد این رمان:
http://upcity.ir/images2/68170973133532161483.jpg

7439

این جلد توسط شیرین عزیزمدرست شده. ممنون شیرین .
خلاصه: هانیه با دردی طاقت فرسا از جا بلند می شود و خود را در اتاقی بسته میابد. با کسی که خیلی وقت است می خواهد ازش فرار کند رو به رو می شود و تلاش می کند دوباره فرار کند اما...
این هم تاپیک جلد اول این رمان: http://forum.pioneer-life.ir/thread1617.html
روی صفحه آراییش خیلی وقت گذاشتم:|
دریافت فصول»:

دانلود رایگان فصل یک تا چهار (http://s5.picofile.com/file/8133601668/chapter_1_to_4.pdf.html)

erfan
2014/05/16, 21:18
تازه گرفتم خوندم نظرم رو می گم.

trouble
2014/05/18, 14:20
بالاخره گذاشتییییییییییییی؟
بزار بخونم بد بیام نطر بدم

trouble
2014/05/18, 16:37
من توزمینه نویسندگی یا پیداکردن عیب و ایرادهای ادبی هیچ سررشته ای ندارم.ولی به نظرم خوب بود اما به نطرت خیلی نمی پیچونیش؟بد یه نکته دیه:اسم خدای خورشید یونان باستان نپتون نیست آپولو هستش.اگه میشه درستش کن.

erfan
2014/05/18, 18:09
قشنگ بود.http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28155%29.gifنسبت به کتاب قبلی بهتر نوشته شده منتظر ادامش هستم.http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2853%29.gif

haniyeh
2014/05/18, 18:30
بالاخره گذاشتییییییییییییی؟
بزار بخونم بد بیام نطر بدم

آره... بالاخره... بعد از یه عمر:دی

من توزمینه نویسندگی یا پیداکردن عیب و ایرادهای ادبی هیچ سررشته ای ندارم.ولی به نظرم خوب بود اما به نطرت خیلی نمی پیچونیش؟بد یه نکته دیه:اسم خدای خورشید یونان باستان نپتون نیست آپولو هستش.اگه میشه درستش کن.

خوشحالم که به نظرت خوب شده.
آره خودمم می دونم که یه کم زیادی پیچوندم... اما لازم بود... بعد از فصل دوم دوباره می رم از زبون هانیه رمان رو بیان می کنم... اون موقع پیچشش کمتر می شه...
راست می گی حواسم معلوم نبود پیش چی بود! نپتون اسم دیگه ی پوسایدنه... اشکال نداره بعدا درستش می کنم.
ممنون بابت گوشزدتون.((110))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


قشنگ بود.http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28155%29.gifنسبت به کتاب قبلی بهتر نوشته شده منتظر ادامش هستم.http://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%2853%29.gif

خودمم می دونم جلد قبل خیلی بد بود لازم نیست بگید...((227))
ممنون...((110))

smhmma
2014/05/19, 12:14
جلد قبلی بد بود؟؟
جدی؟؟
پس چرا مردم می گن خیلی خوب بود؟؟؟
من هنوزم نتونستم هیچ کتابی بخونم
همونایی هم که وسطش بودم ول کردم

ThundeR
2014/05/19, 12:18
جلد قبلی بد بود؟؟
جدی؟؟
پس چرا مردم می گن خیلی خوب بود؟؟؟
من هنوزم نتونستم هیچ کتابی بخونم
همونایی هم که وسطش بودم ول کردم


برادرم یکم تمرین کن!!!

عضوی از یه سایت فانتزی کتاب نخونه؟
((220))

M.A.S.K
2014/05/19, 12:27
هانیه جون...اوایلش بهتر از قبلی بود ولی بازم زدی جاده خاکی...خیلی آرایه ها و غیره ی مربوط به ادبیاتت قویه ( اول یه تعریف بعد انتقاد )...ولی کلی مشکل داره..
همونطوری که گفتم ما داستان نمیخونیم داریم با سرعت فلش های ذهنیت رو میبینیم...کش دادن یه عمل خیلی با توصیف یه صحنه فرق میکنه....به شخصه این آهنگیایی که تو داستان میذاری رو دوست ندارم...کلا به نظرم نباید بزاری..نقد نیست نظرمه.....اسم و تخیل و قدرت و .. خیلی زیاده...داستان مثل یه آش میمونه....نمیدونم شاید واسه من این طوریه...کل این 26 صفحت دو دقیقه واسم وقت گرفت بخونم...خیلی سرعت خوندنم بالاست..خیلی...( نمیخوام تعریف کنم..منظورم اینه که مشکل من به خاطر تند خوانی نیست آرومم میخونم این مشکل هست..نمیدونم کی این عیبو واسم گرفته بود ..گفته بود چون سریع میخونی این طوریه ولی نه آرومم میخونم همینطوره )..ولی خب وقتی دوباره بازخونی میکنم بازم این اشکالا رو میبینم...داستان یه حالت منسجم و یه قالب پایدار نداره..هر لحظه چیز جدیدی اضافه میشه وهر لحظه یه نفر یا اسم میاد و ....... بخوام تک تک بگم خیلی میکشه..حتی اینم نقد نیست یعنی واقعا نخواستم نقد بکنم...ولی اینا یه سری اشکالات ظاهریه...طرح داستانم خیلی نپختس...قبل از نوشتن سعی کن چند بار این صحنه رو مجسم کنی چیزای اضافیش رو حذف و کنی .. ..کلا نقد نکردم..دو سه نا پیشنهاد بر اساس اشکالای ظاهری دارم....
ولی خیلی خوشحال میشم اگه یه متن ادبی بنویسی... تو ادبیات قوی هستیو خلاق...اگه متنی شعری نوشتی یا داری مینویسی بذار بخونیم

البته من نویسنده نیستم فقط نظرم و میگم..موفق باشی

Sepehr.Dejavou
2014/05/20, 09:36
قشنگ بود دوس داشتم زودتر فصل جدید بده

ThundeR
2014/05/20, 10:22
هانیه جون...اوایلش بهتر از قبلی بود ولی بازم زدی جاده خاکی...خیلی آرایه ها و غیره ی مربوط به ادبیاتت قویه ( اول یه تعریف بعد انتقاد )...ولی کلی مشکل داره..
همونطوری که گفتم ما داستان نمیخونیم داریم با سرعت فلش های ذهنیت رو میبینیم...کش دادن یه عمل خیلی با توصیف یه صحنه فرق میکنه....به شخصه این آهنگیایی که تو داستان میذاری رو دوست ندارم...کلا به نظرم نباید بزاری..نقد نیست نظرمه.....اسم و تخیل و قدرت و .. خیلی زیاده...داستان مثل یه آش میمونه....نمیدونم شاید واسه من این طوریه...کل این 26 صفحت دو دقیقه واسم وقت گرفت بخونم...خیلی سرعت خوندنم بالاست..خیلی...( نمیخوام تعریف کنم..منظورم اینه که مشکل من به خاطر تند خوانی نیست آرومم میخونم این مشکل هست..نمیدونم کی این عیبو واسم گرفته بود ..گفته بود چون سریع میخونی این طوریه ولی نه آرومم میخونم همینطوره )..ولی خب وقتی دوباره بازخونی میکنم بازم این اشکالا رو میبینم...داستان یه حالت منسجم و یه قالب پایدار نداره..هر لحظه چیز جدیدی اضافه میشه وهر لحظه یه نفر یا اسم میاد و ....... بخوام تک تک بگم خیلی میکشه..حتی اینم نقد نیست یعنی واقعا نخواستم نقد بکنم...ولی اینا یه سری اشکالات ظاهریه...طرح داستانم خیلی نپختس...قبل از نوشتن سعی کن چند بار این صحنه رو مجسم کنی چیزای اضافیش رو حذف و کنی .. ..کلا نقد نکردم..دو سه نا پیشنهاد بر اساس اشکالای ظاهری دارم....
ولی خیلی خوشحال میشم اگه یه متن ادبی بنویسی... تو ادبیات قوی هستیو خلاق...اگه متنی شعری نوشتی یا داری مینویسی بذار بخونیم

البته من نویسنده نیستم فقط نظرم و میگم..موفق باشی

خدا رو شکر نمی خواستی نقد کنی...:دی


خب، نوبت منه که داستانتو بنقدم.
داستان نسبت به سن نویسنده متن ادبی خوبی داره... و این شعر و شاعری و فضای رومنس گونه که تو داستان فراوونه ناشی از سن کم نویسنده هستش!!!
چون قاعدتاً نویسنده نمی تونه تو این سن صحنه های خشن و مبارزه رو( اگه داشته باشه) خوب از آب دربیاره...
نکته دیگه اینکه جملات زیادی کوتاهه مثلاً همون اول داستان:
سخت نفس می کشیدم، اما به طرز عجیبی نفس کشیدنم سریع بود. در جا غلتیدم. از درد زبونم رو گاز گرفتم.
احساس کردم که اشکی تو چشمم جمع شده.
باز دوباره تلاش کردم بلند شم. هق هق توداری کردم. نمی تونستم حرکت کنم. سینه م بالا و پایین می رفت. نمی
تونستم چیزی به غیر از اونا ببینم. حتی دیدن اونا هم خیلی راحت نبود.

از هم گسستگی و پرش توی داستان زیاد دیده می شه...
بعد اینکه به نظر می رسه شخصیت داستان خود درگیری داره!!! دیگه خیلی داره از خودش سوال می پرسه... آدم دیوونه هم باشه انقدر با خودش صحبت نمی کنه که!!!((227))

خخخخخخ
ولی ادامه بده تا ببینم به کجا می رسی!!!
انشاا... قشنگ تر می شهhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28149%29.gif
تلاشت خوبه!!!

haniyeh
2014/05/21, 12:41
جلد قبلی بد بود؟؟
جدی؟؟
پس چرا مردم می گن خیلی خوب بود؟؟؟
من هنوزم نتونستم هیچ کتابی بخونم
همونایی هم که وسطش بودم ول کردم

خیلی ازش انتقاد شد... من موقع نوشتن عاشقش بودم... اما خب خیلی اشکال داشت... خیلی... شاید ایده ش خوب بود اما نثرش!
مردم دیگه زیادی لطف دارن بهم:دی
بشین بخون خب!

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


برادرم یکم تمرین کن!!!

عضوی از یه سایت فانتزی کتاب نخونه؟
((220))

حرفشو قبول دارم.(5)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


هانیه جون...اوایلش بهتر از قبلی بود ولی بازم زدی جاده خاکی...خیلی آرایه ها و غیره ی مربوط به ادبیاتت قویه ( اول یه تعریف بعد انتقاد )...ولی کلی مشکل داره..
همونطوری که گفتم ما داستان نمیخونیم داریم با سرعت فلش های ذهنیت رو میبینیم...کش دادن یه عمل خیلی با توصیف یه صحنه فرق میکنه....به شخصه این آهنگیایی که تو داستان میذاری رو دوست ندارم...کلا به نظرم نباید بزاری..نقد نیست نظرمه.....اسم و تخیل و قدرت و .. خیلی زیاده...داستان مثل یه آش میمونه....نمیدونم شاید واسه من این طوریه...کل این 26 صفحت دو دقیقه واسم وقت گرفت بخونم...خیلی سرعت خوندنم بالاست..خیلی...( نمیخوام تعریف کنم..منظورم اینه که مشکل من به خاطر تند خوانی نیست آرومم میخونم این مشکل هست..نمیدونم کی این عیبو واسم گرفته بود ..گفته بود چون سریع میخونی این طوریه ولی نه آرومم میخونم همینطوره )..ولی خب وقتی دوباره بازخونی میکنم بازم این اشکالا رو میبینم...داستان یه حالت منسجم و یه قالب پایدار نداره..هر لحظه چیز جدیدی اضافه میشه وهر لحظه یه نفر یا اسم میاد و ....... بخوام تک تک بگم خیلی میکشه..حتی اینم نقد نیست یعنی واقعا نخواستم نقد بکنم...ولی اینا یه سری اشکالات ظاهریه...طرح داستانم خیلی نپختس...قبل از نوشتن سعی کن چند بار این صحنه رو مجسم کنی چیزای اضافیش رو حذف و کنی .. ..کلا نقد نکردم..دو سه نا پیشنهاد بر اساس اشکالای ظاهری دارم....
ولی خیلی خوشحال میشم اگه یه متن ادبی بنویسی... تو ادبیات قوی هستیو خلاق...اگه متنی شعری نوشتی یا داری مینویسی بذار بخونیم

البته من نویسنده نیستم فقط نظرم و میگم..موفق باشی

آخ آخ... انقدر بدم میاد نقد طولانی جواب بدم...:|
ممنون... جدیدا بیشتر به ادبیات دقت می کنم تا به موضوع... شاید چون نوشتن سکوت ترانه سبک من رو خیلی تغییر داده...
منظورت دقیقا از فلش های ذهنی چیه؟ یعنی این که داستان داره سریع پیش می ره؟ خب اگه این شکلیه من عذر می خوام... نهایت سعیم رو کردم فضای داستان آروم باشه... اما طبق برنامه و ذهنیتی که از قبل توی ذهنم ساخته بودم پیش رفتم... اگرچه خیلی از رمان ها رو دیدم که با همین روند پیش می رن... منظورم رمان های معروفه. نمی دونم! نظر شماست.
مادر جان؟ حالت خوبه؟:دی برو فقط یه سر به نودهشتیا بزن... هر رمان محبوبی که بوده متن آهنگ توی داستانش داشته... یه رمان بود چرت تمام نصفش آهنگ بود! اونوقت به یه آهنگ کوچولو گیر می دی؟:دی البته ببخشید اینطوری می گم... خب من اون متن آهنگ رو نیاز داشتم تو داستان بیارم... برای توصیف شخصیت ها بعضی اوقات آدم مجبور می شه... مثلا تو الان که این دو فصل رو خوندی احساس نکردی که یاسمین آدم شوخ طبعیه؟ با همین دو چیز ساده می شه خیلی راحت شخصیت پردازی کرد...
اون روز یه نظر سنجی کرده بودن تو نودهشتیا... که متن آهنگ به نظرتون باید تو داستان باشه یا نه؟ گفتن که خوبه اما به مقدار کم... من که زیاد از حد ازش استفاده نکردم! تازه نمی تونستم که بگم یه آهنگ رمانتیک و عاشقانه داشت پخش می شد و یاسمین در تلاش بود که نسترن را خفه کند! می تونستم؟ اون شکلی نمی تونستم این که زبان یاسمین قویه رو نشون بدم...
ببین خوندن به این نیست که بخوای آروم بخونی یا سریع! می تونی سریع بخونی... اما موقعی که می خونی باید تک تک کلمات رو حس کنی... شاید برای همینه این احساسو داری... باور کن قبلا مثل تو بودم... یه سری جزئیات خیلی ریز رو تو رمانا می دیدم اما به خود متن توجه نمی کردم... اما با همون جزئیات کلی گریه می کردم... یادش به خیر!:) قدرت یه نویسنده به همینه! من که نویسنده ی قدرتمندی نیستم:)
خب اون رو هم عذر می خوام اما اگه داستان پیش بره به مرور زمان درست می شه... این شخصیتایی که به رمان اضافه شدن نقش مهمی داشتن... من تو فصل دوم تمام شخصیت های مهم رو گرد هم آوردم. به مرور زمان می بینین که تمام این کارا برای چیه...
به خدا من همراه با مجسم کردن رمان اونو نوشتم!:((227)) اگه مجسم نمی کردم که اصلا شخصیت هانیه اینی که الان هست از آب درنمیومد! ولی باشه... ممنون... نهایت تلاشم رو می کنم که به آرومی همه چیز رو تحت الشعاع قرار بدم...
چشم حتما می ذارم... به محض این که سرم خلوت شد:)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


قشنگ بود دوس داشتم زودتر فصل جدید بده

ممنون نظر لطفته... به محض این که امتحانا تموم شد حتما...:)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


خدا رو شکر نمی خواستی نقد کنی...:دی


خب، نوبت منه که داستانتو بنقدم.
داستان نسبت به سن نویسنده متن ادبی خوبی داره... و این شعر و شاعری و فضای رومنس گونه که تو داستان فراوونه ناشی از سن کم نویسنده هستش!!!
چون قاعدتاً نویسنده نمی تونه تو این سن صحنه های خشن و مبارزه رو( اگه داشته باشه) خوب از آب دربیاره...
نکته دیگه اینکه جملات زیادی کوتاهه مثلاً همون اول داستان:
سخت نفس می کشیدم، اما به طرز عجیبی نفس کشیدنم سریع بود. در جا غلتیدم. از درد زبونم رو گاز گرفتم.
احساس کردم که اشکی تو چشمم جمع شده.
باز دوباره تلاش کردم بلند شم. هق هق توداری کردم. نمی تونستم حرکت کنم. سینه م بالا و پایین می رفت. نمی
تونستم چیزی به غیر از اونا ببینم. حتی دیدن اونا هم خیلی راحت نبود.

از هم گسستگی و پرش توی داستان زیاد دیده می شه...
بعد اینکه به نظر می رسه شخصیت داستان خود درگیری داره!!! دیگه خیلی داره از خودش سوال می پرسه... آدم دیوونه هم باشه انقدر با خودش صحبت نمی کنه که!!!((227))

خخخخخخ
ولی ادامه بده تا ببینم به کجا می رسی!!!
انشاا... قشنگ تر می شهhttp://forum.pioneer-life.ir/images/smilies/1%20%28149%29.gif
تلاشت خوبه!!!

:دی
ممنون! در رابطه با اون شعر و شاعری:| باشه دیگه شعر نمی گم... باشه... ولی خب یه لحظه خودتو جای یه دختر سیزده ساله بذار؟ دخترا احساساتین! این که هانیه انقدر دلنوشته می ذاره که ربطی نداره:| من خواستم نوجوون بودن هانیه رو نشون بدم نه نوجوون بودن خودم رو که!:|
بعدا مبارزه هم دیده می شه... دیده می شه... الکی که اسمشو نذاشتم مبارزه ی نهایی:|
اون نقد بود دیگه؟ :دی

در اون مورد قبلا توضیح دادم... به مرور زمان درست می شه.
دیگه خوددرگیری هانیه به من ربطی نداره:دی بچه م خل شده....
چشم ادامه می دم:دی
ایشالا... ایشالا خواننده ها هم کمتر غر می زنن:دی

ممنون از همگی بابت این که من رو قابل دونستید... این رمان رو خوندید و نقد کردید!


راستی یکی از مدیرا بیاد این رمان رو منتقل کنه... فکر کنم تو بخش اشتباه زدم... تو بخش نویسندگان جوان نیست... ممنون می شم:)

M.A.S.K
2014/05/21, 17:31
نه حانیه خانوم متوجه حرفام نشدین...منظور از فلش های ذهنی اینه که داستان انسجام لازمه رو نداره و یه صحنه به سرعت با یه صحنه ی دیگه تعویض میشه...گاهی سر یه موضوع ساده انقد کشش میدین که از قالبش خارج نمیشه....این به معنی توصیف و انسجام نیست...کش دادنه....در مورد اون آهنگم چیزی نمیگم انصافا نباید تو داستان باشه...حالا قبلا گفتم سلیقه ی شخصی خودتونه..( اگه یادم بود و میتونستم کامل میگفتم منظورمو ولی الان بعد یه هفته دو دقیقه این مشاورم میذاره بیام اینترنت ( بدبختیه دارم )( خدا ما رو از دست دیکتاتورا نجات بده ((63)) ) اگه تونستم میگم...) شما داستانتون اگه یه مشابه نزدیک داشته باشه به نظر من هری پاتر و داستانای ریک ریوردنه...یه مقایسه با اونا بکنین...یا با رمان نویسنده ی محبوبم سینا...( البته اونم کلی اشکال داشت ولی خب من در اون حد نبودم ایراد بگیرم )..متوجه حرفام میشین..
روز همتون خوش...خدا مارو قبول خرداد بکنه...صلواااات

haniyeh
2014/05/21, 19:06
نه حانیه خانوم متوجه حرفام نشدین...منظور از فلش های ذهنی اینه که داستان انسجام لازمه رو نداره و یه صحنه به سرعت با یه صحنه ی دیگه تعویض میشه...گاهی سر یه موضوع ساده انقد کشش میدین که از قالبش خارج نمیشه....این به معنی توصیف و انسجام نیست...کش دادنه....در مورد اون آهنگم چیزی نمیگم انصافا نباید تو داستان باشه...حالا قبلا گفتم سلیقه ی شخصی خودتونه..( اگه یادم بود و میتونستم کامل میگفتم منظورمو ولی الان بعد یه هفته دو دقیقه این مشاورم میذاره بیام اینترنت ( بدبختیه دارم )( خدا ما رو از دست دیکتاتورا نجات بده ((63)) ) اگه تونستم میگم...) شما داستانتون اگه یه مشابه نزدیک داشته باشه به نظر من هری پاتر و داستانای ریک ریوردنه...یه مقایسه با اونا بکنین...یا با رمان نویسنده ی محبوبم سینا...( البته اونم کلی اشکال داشت ولی خب من در اون حد نبودم ایراد بگیرم )..متوجه حرفام میشین..
روز همتون خوش...خدا مارو قبول خرداد بکنه...صلواااات

هانیه هستم...
خب فکر می کنم متوجه شدم چی گفتید... در این مورد که انسجام نداره... خب حق می دم... باشه... اه لعنتی الان تو وضعیتی گیر کردم که نمی تونم جواب بدم! بیشتر وقتا دوست دارم راجع به موضوعای ساده زیاد حرف بزنم... چون بعضی از موضوعای ساده خیلی هم ساده نیستن... و من دوست ندارم رمان بی محتوا باشه...
خب این یکی از نقاط ضعف منه که نمی تونم ترکش کنم! می فهمید چی می گم؟
خب در اون مورد هم حق می دم... تو هر رمانی اگه بخوایم نگاه کنیم - در رمان های چاپ شده البته - این کار قاعدتاً نباید انجام بشه... خب این استفاده از آهنگ امروزی تره... اه لعنت به من که حتی عرضه ی دفاع از خودمم ندارم!:|
یعنی موضوعش تکراریه به نظر شما؟ یادمه که تو هری پاتر سه دوست بودن... کبری هم اگه در نقش لرد ولدمورت باشه... و کمپ رو هم کمپ داستانای ریودن در نظر بگیریم... ولی من واقعیتش بخوام بگم کلی رو ایده ی رمان وقت گذاشتم که تکراری نباشه! درواقع خیلی زیاد وقت گذاشتم... البته من داستان سینا رو نخوندم! راستش هنوز جرئتشو پیدا نکردم...
ممنون...
هعی... افسردگی گرفتم رفت...

ThundeR
2014/05/21, 19:12
هانیه هستم...

من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! Hermion

haniyeh
2014/05/21, 19:16
من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! Hermion

هم هانیه داریم هم حانیه... تلفظشون یکیه اما معنیشون فرق داره.

Cyrus-The-Great
2014/05/21, 19:19
من آخر سر نفهمیدم کدومتون حق دارید...
منو دیوونه کردید ازبس دیدم تو گفتی هانیه اون یکی گفت حانیه!!! Hermion

داداش هر دوشون درسته. از اون مشابهات املایی مورد علاقه کنکوره :دی

ThundeR
2014/05/21, 19:27
داداش هر دوشون درسته. از اون مشابهات املایی مورد علاقه کنکوره :دی

ما که از کنکور خیری ندیدیم :دی

haniyeh
2014/05/21, 19:31
چه بحث اسپمی و شیرین و دل انگیزی:دی

ThundeR
2014/05/21, 19:43
چه بحث اسپمی و شیرین و دل انگیزی:دی

صاب انجمن خودش اینجاست... واسه اینکه اسپم نشه..
علیرضا منتقلش کن... Cyrus-The-Great

Cyrus-The-Great
2014/05/21, 23:56
صاب انجمن خودش اینجاست... واسه اینکه اسپم نشه..
علیرضا منتقلش کن... Cyrus-The-Great

اولا کجا میخوای ببریش؟ جاش همین جاست.

دوما من مدیر اینجا نیستم. Master و پریسای عزیز مدیر اینحا هستن.

سوما هانیه اگه احساس میکنی این جوری خوب نیست به محمدحسین یا فاطمه یا هر کدوم از افراد تیم مدیریت خواهش کن تاپیکو برات پاکسازی بکنن

haniyeh
2014/05/22, 15:11
اولا کجا میخوای ببریش؟ جاش همین جاست.

دوما من مدیر اینجا نیستم. Master و پریسای عزیز مدیر اینحا هستن.

سوما هانیه اگه احساس میکنی این جوری خوب نیست به محمدحسین یا فاطمه یا هر کدوم از افراد تیم مدیریت خواهش کن تاپیکو برات پاکسازی بکنن
نه والا من کی همچین حرفی زدم!:|

haniyeh
2014/08/05, 18:18
امروز از اون روزاست که دوست ندارم هیچی درمورد مقاومت بشنوم.:|
نمی دونم چرا... اصلا حوصله شو ندارم.
این دو فصل جدیدی که همراه با دو فصل قبلیه رو خیلی وقته که نوشتم اما برای یه سری دلایلی نذاشتم. الان دارم می ذارمش چون تا یه مدت از فصل دادن خبری نیست!
نمی دونم چرا انقدر خل بودم که نثر محاوره رو انتخاب کردم. که چی؟ میخواستم این محاوره نوشتن رو بین نویسنده ها جا بندازم؟ چه خل وضع بودم! بقیه کلی تلاش می کنن که نثر قدیم رو برگردونن و حفظ تاریخ کنن اونوقت من به دنبال این بودم که نشون بدم مردم با هر دوره باید زبانشون رو عوض کنن.
بابت غر زدنم ببخشید.
این بار می خوام بعد از تموم شدن این رمان بدمش دست ویراستار کلشو ویرایش کنه. دیگه نگید اشکال داره و فلان فلان.((221))
فصل یک تا چهار - تقریبا ویرایش شده (http://s5.picofile.com/file/8133601668/chapter_1_to_4.pdf.html)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

راستی دوستان. صفحه آراییش رو به خاطر ژوپیتر عوض کردم. این خوبه یا قبلی بهتر بود؟

babak_qazvini
2014/08/06, 08:20
درود
با توجه به نوشته هات سرت خیلی شوغه امااز این که این فصول رو قرار دادی خیلی خیلی سپاسگزاریم
شاد باشی

haniyeh
2014/08/16, 22:26
درود
با توجه به نوشته هات سرت خیلی شوغه امااز این که این فصول رو قرار دادی خیلی خیلی سپاسگزاریم
شاد باشی

درسته. کمی سرم شلوغه. فعلا دو تا از مشغله های ذهنیم کمتر شده خدا رو شکر.
مرسی از شما که داستان منو با تمام اشکالاتش تحمل می کنید.
ممنون

پ.ن. احتمال داره تا آخر این هفته یه فصل بدم چون دوستان بدجوری اصرار کردن. والا من خودم بی تقصیرم در این که چرا انقدر فصول دیر به دیر داده می شه. به قول بعضی از خواننده ها من که تو هر دو فصل بیست الی چهل صفحه بیشتر نمی نویسم که انقدر طولش می دم!
والا زندگیه دیگه... همین شکلی می گذره. قصد داشتم یه مدت به سکوت ترانه برسم که بلکه تونستم تو زمان خیلی کوتاه تری تمومش کنم و به مقاومت رسیدگی کنم اما وقتی می بینم خواننده های مقاومت هم منتظرن نمی شه چیزی گفت.
درسته که سکوت ترانه به نسبت مقاومت از خواننده های کمتری برخورداره اما اگه قرار بود به نسبت خواننده ها رمانی رو ادامه بدم، صد قرن پیش مقاومت رو برمی داشتم از روی سایت سکوت ترانه رو هم نمی نوشتم.
خوبه که خواننده های باشعوری مثل شما دارم.
حداقل الان فهمیدم که هفته ای باید سه چهار صفحه هم از مقاومت بنویسم! :دی

یعد یه خبر خوب! قراره بعد از این که تمام مقاومت به اتمام رسید بدمش دست یه ویراستار خوب کلش رو برام ویراستاری کنه. اونوقت راحت می تونید هر سه جلد رو پشت سر هم بخونید. ویراستار هم داستان رو از نظر جمله بندی و ویرگول و سه نقطه این ها ویرایش می کنه پس شما تا الان ضرر نکردید که این رمان رو خوندید. به هر حال من یه زمانی تایپیستی می کردم و تا حدودی از نکات ویرایشی آگاهم. اما بعضی چیزها از چشمم در می ره. دست من نیست.


تا الان یعنی فقط یه نظر از این دو فصل داشتید؟ بقیه ی خواننده ها؟ کوشن اونایی که هی می گفتن بیا فصل بده. یه نظر بدید دیگه.((73))

haniyeh
2014/08/17, 14:50
چقدر نظر... واقعا امیدوار شدم نسبت به خودم.((73))

haniyeh
2014/08/19, 22:03
دوستان قسمتی از ادامه رو می دم چون ممکنه یه کم طول بکشه که بنویسمش.
لطفا با نظراتتون من رو همراهی کنید :)
از صبح نور وحشتناکی در سرش افتاده بود. احساس می کرد که نور مانند اشعه ی ماورا بنفش به عمق اعصابش نفوذ می کند. دنبال دلیلش نمی گشت. فکر می کرد به خاطر کار کردن زیاد است. اما سرش درد می کرد.
سرش را مالش داد و نگاهی دوباره به کمدش انداخت. آن چیزی که هانیه داده بود، هنوز همانجایی قرار داشت که آخرین بار گذاشته بود. چه چیز کوچک و مسخره ای! دوباره به خودش یادآوری کرد که نباید آن را از هانیه می گرفت. اگر نمی گرفت، این همه به دردسر نمی افتاد.
با افتادن نگاهش به چمدانش آهی کشید. باید گردنبند را برمی داشت و می رفت. این یک اجبار بود. راه فراری نداشت. باید می رفت تا از دست این کابوس ها خلاص شود. باید می رفت و می فهمید که علت این همه اتفاق چیست. از این که یک پیشگو به دنیا آمده بود، بدش می آمد. خیلی وقت بود که با این قضیه کنار آمده بود اما نمی دانست که چرا دوباره این موضوع یکی از چیزهای مهم در زندگی اش شده است.
در، محکم نواخته شد و کسی سراسیمه خودش را داخل اتاق انداخت. سارا با تعجب برگشت و نگاه کرد. کارولین بود. او اینجا چی کار داشت؟ کمی بیشتر که دقت کرد متوجه شد کارولین دارد گریه می کند. حیرت زده گفت: «کارولین؟ چرا داری گریه می کنی؟ این چه کاریه؟»
کارولین از جایش بلند شد و به سمت سارا دوید. بعد هم خودش را محکم در آغوش سارا انداخت. سارا آرام زمزمه کرد: «کارولین...»
کارولین با هق هق گفت: «کجا داری می ری؟ اصلا فکر کردی می تونی بری و من نمی فهمم؟ چطوری می تونی منو اینجا... بین این همه آدم که ازشون نفرت دارم تنها بذاری و بری؟»
سارا دوست داشت همانجا قهقهه بزند. به خاطر چه چیزهای کوچکی داشت گریه و زاری می کرد! اما به زور جلوی خودش را گرفت. کارولین را از خودش جدا کرد، اشک های روی صورت او را با انگشت پاک کرد و گفت: «کارولین، عزیزم، من که برای همیشه نمی رم. می رم اما برمی گردم. قول می دم زود برگردم. تو می تونی دوستای خیلی خوبی اینجا پیدا کنی. تو هر جا که باشی همیشه کسی هست که شبیه تو فکر کنه و مثل تو باشه، خب؟»
کارولین هق هق کرد و گفت: «نه!!!»
سارا لبخندی زد. گریه ی کارولین شدت گرفت. سعی کرد او را آرام کند اما این تلاشش نتیجه ای نداشت. کارولین دوباره گفت: «نه!!!»
سارا احساس کرد که دوباره آن نور ماورا بنفش در سرش افتاده. سعی کرد کارولین را کنار بزند اما کارولین بدجور به او چسبیده بود. نگاهی به چمدان انداخت. صدای کارولین آزارش می داد. او داشت بدجور گریه می کرد. دستش را به سمت گردنبند دراز کرد تا برش دارد. شاید فکر می کرد که این تنها هدفی است که در آن لحظه دارد.
دستش به گردنبند نرسید. نور دوباره در ذهنش جرقه زد. سرش داشت به دو نیم تقسیم می شد. سرش را گرفت و فریاد زد. کارولین احتمالا از او فاصله گرفته بود چون دستانش را دور خودش حس نمی کرد. سرش دوباره درد گرفت. از درد داد زد و چند قدم به عقب برداشت. روی زمین افتاد. صداهایی در گوشش می پیچیدند.
بریسینگر استرودایت ریکی سنولوم. آوادا نیو ماریا. استروم تیلا نوادا کاتیلور... استرفورستا... استر فوریمو. تریل سانوو اسیااا!
درد را دوباره در سرش احساس کرد. همه جا سیاه بود. چشمانش را در حالی باز کرد که انگار نفهمیده بود کی چشم بر روی هم گذاشته. سرش را با دستانش گرفت و تلو تلوخوران از جایش بلند شد. دستانش را که از کنار سرش برداشت، فهمید که سرش دیگر درد نمی کند. چشمانش را چندین بار باز و بسته کرد تا اطرافش را تشخیص بدهد.
از آنجا که باد نمی آمد فهمید که در یک محیط سربسته قرار دارد. یعنی هنوز هم در کمپ بود؟

haniyeh
2014/08/20, 19:36
لزومی هست که تهدید کنم تا نظر بدید؟((31))

Matin
2014/08/25, 16:15
من از اين كتابت خوشم اومد.
اى كاش منم مى تونستم كتاب بنويسم.
((227))

haniyeh
2014/08/26, 00:20
من از اين كتابت خوشم اومد.
اى كاش منم مى تونستم كتاب بنويسم.
((227))

ممنون. خوشحالم از این نظرت.((110))
اگه بخوای چرا که نه تو هم می تونی!((64))

MaRs
2014/08/26, 02:17
کتابت خیلی خوب و روان بود تا اینجای کار
خودمم دارم می نویسم ولی هنوز چیزی که میخام نشده

BOOKBL
2014/08/26, 09:55
کتابت خیلی خوب و روان بود تا اینجای کار
خودمم دارم می نویسم ولی هنوز چیزی که میخام نشده

شما به نظرم اگه چلد اول این رمان ر نخوندی بخون.

haniyeh
2014/08/28, 13:18
کتابت خیلی خوب و روان بود تا اینجای کار
خودمم دارم می نویسم ولی هنوز چیزی که میخام نشده

خوشحالم تو نثر داستان با مشکلی برنخوردی. :)
اگه تلاش کنی به مرور اون چیزی که میخوای می شه. باور کن خود من هم الان با نوشته هام مشکل دارم. :دی بعضی وقتا می خوام از دستشون سرمو بزنم به دیوار!
به امید این که توانایی ادامه شو داشته باشی. ممنون.

شما به نظرم اگه چلد اول این رمان ر نخوندی بخون.

((48))
مگه نخونده؟((62))

MaRs
2014/08/28, 13:25
من که خوندم خوشم اومد
نمی دونم بنیامین چی میگه
ادامه بده

haniyeh
2014/08/28, 13:28
من که خوندم خوشم اومد
نمی دونم بنیامین چی میگه
ادامه بده

لطف داری.((209))
منم نمی دونم والا.((119))
چشم حتما.

haniyeh
2014/11/28, 00:24
سلام!
فصول 1 تا 5
(http://s5.picofile.com/file/8154033068/chaoter_1_5.pdf.html)ویرایشای اساسی رو انجام دادم و اگه بعدها ویرایشی باشه یا ویرایش برای خود موضوعه یا ویرایش خیلی جزئی که از زیر چشمم در رفته باشه.
درصورت دیدن اشکال تو نثر یا موضوع یا هر چیز دیگه ای اطلاع رسانی کنید.
اینجا بحث در مورد موضوع و غیره آزاده. می تونید حدسیاتتون رو بگید و با خودتون به نتیجه برسید. چون خودم متسقیما جواب حدس ها رو نمی دم :دی

the ship
2014/11/28, 16:57
ممنون هانیه جان بابت فصل هات. کلی منتظر بودیم.

haniyeh
2014/11/30, 17:57
ممنون هانیه جان بابت فصل هات. کلی منتظر بودیم.

خوشحالم که این حرف رو می زنی. دیگه کم کم داشتم مطمئن می شدم که دیگه خواننده ای نداره مقاومت :/
البته سه نفر از این سایت خیلی هم زیاد نیست ولی باز هم جای امیدواری داره.
فصل ها جدیدا طولانی شدن و خب جلد دو خیلی پیچیده ست که نیاز به زمان داره برای من. برای همین فصل ها طول می کشن تا نوشته بشن. از این بابت عذر می خوام.
بعدش هم مثل این که به عادت خیلی بد سینا که هی ویرایش کردنه مبتلا شدم! خود این ویرایش کردن خیلی طول می کشه. چون وقت کافی برای این کار ندارم.
درکل کم کم دارم به ویراستار نیاز پیدا می کنم. ان شالله بعد از پایان این چلد هم جلد یک و هم جلد دو رو می دم دست یه ویراستار خوب تا ویرایش کنه. جلد یک هم قراره قسمت های اضافی وبیخودش (از جمله گریه های هانیه که اضافی ان!) حذف بشن تا داستان قابل تحمل تر بشه.

the ship
2014/11/30, 18:51
خوشحالم که این حرف رو می زنی. دیگه کم کم داشتم مطمئن می شدم که دیگه خواننده ای نداره مقاومت :/
البته سه نفر از این سایت خیلی هم زیاد نیست ولی باز هم جای امیدواری داره.
فصل ها جدیدا طولانی شدن و خب جلد دو خیلی پیچیده ست که نیاز به زمان داره برای من. برای همین فصل ها طول می کشن تا نوشته بشن. از این بابت عذر می خوام.
بعدش هم مثل این که به عادت خیلی بد سینا که هی ویرایش کردنه مبتلا شدم! خود این ویرایش کردن خیلی طول می کشه. چون وقت کافی برای این کار ندارم.
درکل کم کم دارم به ویراستار نیاز پیدا می کنم. ان شالله بعد از پایان این چلد هم جلد یک و هم جلد دو رو می دم دست یه ویراستار خوب تا ویرایش کنه. جلد یک هم قراره قسمت های اضافی وبیخودش (از جمله گریه های هانیه که اضافی ان!) حذف بشن تا داستان قابل تحمل تر بشه.

سلام نه این چه حرفییه؟ مطمئنم بچه ها می خونن فقط حس نظر دادن ندارن((231)) و یه کمم به خاطر درسا سرشون همه شلوغه.
به نظرم یه دور بنویس کامل بعد ویرایشش کن این طوری هیچ وقت کتابت تموم نمیشه. اینو یه بار تو مصاحبه ی یه نویسنده خوندم که خودم به شخصه کاراشو دوست دارم.
کار خیلی خوبی می کنی که جلد یکو ویرایش کنی. چون خیلی ایدت خوب بود و .... ولی جای کار زیاد داشت واسه پخته شدن. قابل خوندن چیه؟ خیلی هم خوبه فقط یه کم نیاز به ویرایش داره.
بازم ممنون می نویسی و میذاری ما بخونیم.((48))

MaRs
2014/11/30, 19:22
یکی از سه تا رمانی که دنبال میکنم اینجا مقاومت در برابر.... شما هستش
فصل جدید نمیدی دوباره؟

Sepehr.Dejavou
2014/11/30, 21:35
جالب بود خوشم اومد

haniyeh
2014/12/01, 01:30
یکی از سه تا رمانی که دنبال میکنم اینجا مقاومت در برابر.... شما هستش
فصل جدید نمیدی دوباره؟

اخه فصل دیگه ای تو دستم ندارم وگرنه حتما می دادم. :دی
تا بنویسم یه خورده طول می کشه. حدود دو یا سه هفته وقت نیاز دارم چون فقط پنجشنبه ها داستان می نویسم.

ممنون از پروانه جان . ببخشید با موبایل اومدم نتونستم دو تا نقل قول همزمان کنم.
دررابطه با درس که چه عرض کنم. تابستون هم همین بساط رو داشتیم... ولی باز به نسبت بقیه ی سایت های فانتزی اینجا اوضاع بهتری داره.
می گم از نظر موضوعی من زیاد ویرایش نمی کنم. از نظر نثریی چون نثرم همیشه متغیره مجبورم ویرایش کنم تارمان یه دست بشه. درواقع یه بار که خودم هم داشتم سر موضوع گیج می شدم نشستم همه ی ایده هامو نوشتم و براشون تصمیم گرفتم و فکر نمی کنم که تصمیمم راجع به جلد دو عوض بشه.
حتما جلد یک رو ویرایش می کنم. مرسی که اهمیت می دی:*

the ship
2014/12/18, 00:00
هانیه؟ فصلای بعدی؟((200))@haniyeh (http://forum.pioneer-life.ir/member348.html)@

haniyeh
2014/12/22, 19:22
هانیه؟ فصلای بعدی؟((200))@haniyeh (http://forum.pioneer-life.ir/member348.html)@

سرم با امتحان شلوغه. :دی از خودم که نمی تونم فصل دربیارم :دی
یه 6 صفحه نوشتم باید صبر کنم ببینم تا چند صفجه می تونم این فصل رو ادامه بدم. ان شالله به زودی می ذارمش روی سایت.

haniyeh
2015/01/30, 20:13
سلام! :دی محض بالا آوردن تاپیک.

+ یه فصل هست که خیلی وقته نوشتم. حدودا آذر ماه بود که تمومش کردم ولی متأسفانه همون موقع امتحانای میان ترم شروع شد و بعدش هم یه راست امتحانای ترم، الان هم سرم شلوغ تر از اون چیزیه که قبلا بودم.
ان شالله هفته ی دیگه همون یه فصل رو ویرایش می کنم و می دم. ((212))

سورن
2015/01/31, 23:39
سلام هانیه
میگم من که تا فصل پنج دارم
میخوای همون رو بدی تحویل ملت ؟
یا فصل جدید ؟((209))

haniyeh
2015/02/01, 00:01
سلام هانیه
میگم من که تا فصل پنج دارم
میخوای همون رو بدی تحویل ملت ؟
یا فصل جدید ؟((209))

فصول یک تا پنج رو که تو همه جا داده بودم. خاک تو سرم تو دوران ندادم :| عیب نداره.
نه فصل ششه. الان چک کردم دیدم کامل کامل هم نیست. یه خورده قسمت دیگه می نویسم ازش کامل می شه می فرستم. فکر کنم این فصله کوتاه تر بشه.

Banoo.Shamash
2015/06/15, 19:56
سلام هانیه جونم.خوبی؟
تازه میتونم واست کامنت بزارم.چرا دیگه نمینویسی؟((62))
حوصلم سر رفت!((231))
ولی انصافا عکس کاور کتابت(منظورم دخترس)خعلی خوشگله((72))

haniyeh
2015/06/20, 19:13
سلام هانیه جونم.خوبی؟
تازه میتونم واست کامنت بزارم.چرا دیگه نمینویسی؟((62))
حوصلم سر رفت!((231))
ولی انصافا عکس کاور کتابت(منظورم دخترس)خعلی خوشگله((72))

سلام.
یه 6 ماهی بود وقت و یا حوصله شو نداشتم بنویسم. بهم اعتماد کن آدم وقتی حوصله نداره کل داستان رو خراب می کنه!
الان هم برمی گردم می بینم حذف شدن فایلام. همه ی فایلای رمانام حذف شدن. هیچ کدوم از کتابایی که دانلود کردم یا فایلای ترجمه حذف نشدن. فقط داستانام. واقعا نمی دونم چی کار کنم :|
دوستان اگه کسی برنامه ای برای بازیابی فایلا داره می تونه بهم بگه؟ قبلا فایلای ویروسی شده رو با cmd می شد برگردوند الان برنامه ای که ازش دارم کامل نیست

NaRiMaN
2015/06/20, 21:34
رمان جالبیه سبکت رو دوست دارم نگارشت بد نیست و خلاقیت های قشنگی بخرج میدی ممنون ادامه بده چشم انتظار ادامه کارت هستم

سورن
2015/06/21, 23:18
میگم هانیه تا فصل چند رفتی جلو ؟
من تا 5 دارم 6 رو دیدم الان میرم میخونم میام نظر میدم
تنبل شدیا کم مینویسی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

میگم هانیه تا فصل چند رفتی جلو ؟
من تا 5 دارم 6 رو دیدم الان میرم میخونم میام نظر میدم
تنبل شدیا کم مینویسی

haniyeh
2015/06/24, 04:53
میگم هانیه تا فصل چند رفتی جلو ؟
من تا 5 دارم 6 رو دیدم الان میرم میخونم میام نظر میدم
تنبل شدیا کم مینویسی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

میگم هانیه تا فصل چند رفتی جلو ؟
من تا 5 دارم 6 رو دیدم الان میرم میخونم میام نظر میدم
تنبل شدیا کم مینویسی

بابا می گم کل فایلام پریده! :| باید از اینور و اونور گیر بیارم. یه چند روزی طول می کشه که فایلای قدیمیمو از سایت ها جمع آوری کنم (خدا رو شکر که نودهشتیا تایپی بود و لازم نیست اون همه رو دوباره تایپ کنم!)
و خب یه چیزی رو هم در نظر بگیر. تابستون تازه شروع شده.((208))
خیلی وقت هم هست که داستان ننوشتم. باید دوباره خودمو به اون دوره عادت بدم. یه کم صبر می خواد. مرسی.

سورن
2015/07/28, 17:58
بابا می گم کل فایلام پریده! :| باید از اینور و اونور گیر بیارم. یه چند روزی طول می کشه که فایلای قدیمیمو از سایت ها جمع آوری کنم (خدا رو شکر که نودهشتیا تایپی بود و لازم نیست اون همه رو دوباره تایپ کنم!)
و خب یه چیزی رو هم در نظر بگیر. تابستون تازه شروع شده.((208))
خیلی وقت هم هست که داستان ننوشتم. باید دوباره خودمو به اون دوره عادت بدم. یه کم صبر می خواد. مرسی.
تابستون نامرده زود تموم ميشه بهش اعتماد نكن
باو من از تو دير تر شروع كردم الان فصل دوازدهم هستم
ولي خب باشه فايلات پريده نميشه كاريش كرد
زود بيا تو فاز بنويس ببينيم چه بر سره هانيه توي داستان امده است

fatemeh.s
2016/08/03, 12:07
سلام.
من کتابتو تازه خوندم .
دوستشم داشتم چرا بقیه شو نمیذاری؟؟؟

tiratil
2017/06/15, 00:26
سلام..من عضو این انجمن شدم ولی نمیدونم چجوری باید بخونمش..لطفا طریقه خوندنشو بگید

mixed-nut
2017/06/15, 03:22
سلام..من عضو این انجمن شدم ولی نمیدونم چجوری باید بخونمش..لطفا طریقه خوندنشو بگید

نویسنده، چهارفصلش رو در این تاپیک به اشتراک گذاشته که برای خوندنش روی این لینک کلیک کنین:
chapter 1 to 4 (http://s5.picofile.com/file/8133601668/chapter_1_to_4.pdf.html)
از مابقی فصول اطلاعی ندارم

Nasser_95
2017/06/20, 05:56
فصل اول رو خوندم .
جالب بود به نظرم.

elikaee
2017/10/06, 21:16
سلام ببخشید هنوز جلد سومش رو ننوشتید؟
کی میزاریدش؟

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من یک و دو رو خوندم خیلی دوسش دارم ولی هیچ جا حتی انلاینم نمیشه بقیشو خون خیلی مشتاقم ادامشو بخونم
ولی هیچ وقت شانس نداشتم بیشتر رمانایی که خونم نصفه مونده چون بقیش و یا ننوشتن یا پاکش کردن یکیشم مث ببار بارون من مال شما و ببار بارون رو خیلی دوس دارم ولی هیچ جوره ادامشون گیرم نمیاد((94))

Reza&R
2017/12/07, 07:17
چرا فقط فصل یک تا چهار برا من میاد

Reza&R
2018/01/21, 16:07
با سلامی دوباره!
من دوباره اومدم!
خب این تاپیک هم به مناسبت امتحاناست... می خوام از امتحانا بیفتید...:دی
چند وقتی بود که حرف از مقاومت زده می شد. که چرا جلد جدید رو شروع نمی کنم. قرار بود این تاپیک رو عید بزنم... اما خب به دلایلی نتونستم...
ب اول از هرچیزی باید بگم که من یه ذره از خودم ناامیدم. راستش قلمم خیلی بیشتر از قبل پیشرفت کرده اما با این وجود باز هم عالی نیست. و می دونم که بابت جلد اول مقاومت، آشنایی با جادو، خیلی سختی کشیدید... خب درسته. اون اولین کار من بود و بسیار هم ناپخته. من هم وقتی دوباره از اول خوندمش واقعا نتونستم کار زیادی در رابطه با ویرایشش انجام بدم! ازتون عذر می خوام. جلد اول ویرایش می شه. الان نه! بعد از نوشتن جلد سوم. پس خواهشمندم این بار هم منو تحمل کنید و این جلد رو هم بخونید. و اگه تازه می خواید این مجموعه رو شروع کنید اگه از جلد اول خوشتون نیومد باز هم ادامه بدید... آخه واقعا چاره ای ندارم.
خب چندین نکته!:
1- به این دلیل این رمان رو جلد جلد کردم که هر جلد این رمان متفاوته با بقیه شون. جلد اول به طور تمام و کمال از دید اول شخص و با زبان محاوره بیان شد. این بار علاوه بر دید اول شخص به دید بقیه ی شخصیت ها هم می پردازیم و این قسمت ها به علت تفاوتشون با زبان ادبی بیان می شن.
2- خواهش می کنم وقتی این رمان رو می خونید به آرومی و با توجه زیاد به کلمات بخونید. چون این باعث می شه رمان بیشتر به دلتون بشینه و بدونید که موقع تایپ این رمان تلاش شده چه احساساتی بیان بشن. خودم هم می دونم که نثر محاوره کمی سطح رمان رو پایین میاره اما اگه با دقت و تأمل خونده بشه خیلی این به چشم نمیاد. پس ممنون می شم با من همراهی کنید.
خب اول جلد این رمان:
http://upcity.ir/images2/68170973133532161483.jpg

7439

این جلد توسط شیرین عزیزمدرست شده. ممنون شیرین .
خلاصه: هانیه با دردی طاقت فرسا از جا بلند می شود و خود را در اتاقی بسته میابد. با کسی که خیلی وقت است می خواهد ازش فرار کند رو به رو می شود و تلاش می کند دوباره فرار کند اما...
این هم تاپیک جلد اول این رمان: مقاومت دربرابر جادوی سیاه( سفید در برابر سیاه) (http://forum.pioneer-life.ir/thread1617.html)
روی صفحه آراییش خیلی وقت گذاشتم:|
دریافت فصول»:

دانلود رایگان فصل یک تا چهار (http://s5.picofile.com/file/8133601668/chapter_1_to_4.pdf.html)

((68))
من باقی فصلاشو میخوام لطفا ؟؟؟؟

Banoo.Shamash
2018/01/22, 23:53
((68))
من باقی فصلاشو میخوام لطفا ؟؟؟؟

سلام:)
متاسفانه تا جایی که من یادم میاد، برای نویسنده مشکلی پیش اومد که کلا انگیزه ش رو برای نوشتن از دست داد. منم خیلی وقته منتظر ادامه داستان و برگشتن شور و شوق نویسنده هستم:)

haniyeh
2018/07/25, 19:41
سلام. معذرت می خوام بابت این تاخیر پیش اومده. می دونم اینکه ادامه یه رمان نیاد و داستان نیمه تموم باشه خیلی احساس بدی به خواننده می ده و ازتون واقعا معذرت می خوام و شرمسارم.
دو سال بود که درگیر درس و کنکور شده بودم و الان هم که تازه خلاص شدم از کنکور اونقدرا شور و هیجان سابق برای داستان نویسی رو ندارم. دو سال هم آنلاین بودم اما یه بخشی از رمان متاسفانه از دست رفت و کاملا پاک شد... فکر کنم با یه کم استراحت دوباره اون شور سابق برمی گرده. ادامه داستان طراحی شده و اینطور نیست که داستان نیمه تموم باقی بمونه. همه خلاصه هامو دارم هنوز. فقط نمی خوام بی میل داستان رو بنویسم و هیجان داستان رو برای شما خواننده های عزیز هم از بین ببرم. می دونم خیلی صبر کردید و ازتون ممنونم که حمایت هاتون از من رو ادامه دادین. این خیلی برام باارزشه.((48))
بابت صبرتون ازتون ممنونم.((5))

M,B
2019/04/21, 11:02
سلام. معذرت می خوام بابت این تاخیر پیش اومده. می دونم اینکه ادامه یه رمان نیاد و داستان نیمه تموم باشه خیلی احساس بدی به خواننده می ده و ازتون واقعا معذرت می خوام و شرمسارم.
دو سال بود که درگیر درس و کنکور شده بودم و الان هم که تازه خلاص شدم از کنکور اونقدرا شور و هیجان سابق برای داستان نویسی رو ندارم. دو سال هم آنلاین بودم اما یه بخشی از رمان متاسفانه از دست رفت و کاملا پاک شد... فکر کنم با یه کم استراحت دوباره اون شور سابق برمی گرده. ادامه داستان طراحی شده و اینطور نیست که داستان نیمه تموم باقی بمونه. همه خلاصه هامو دارم هنوز. فقط نمی خوام بی میل داستان رو بنویسم و هیجان داستان رو برای شما خواننده های عزیز هم از بین ببرم. می دونم خیلی صبر کردید و ازتون ممنونم که حمایت هاتون از من رو ادامه دادین. این خیلی برام باارزشه.((48))
بابت صبرتون ازتون ممنونم.((5))

سلام عزیزم, 8ماه از تایمی ک واسه استراحت گفته بودی گذشته, ,هنوزم قصد ادامه دادن نداری؟؟ مخاطبهات الان چندساله ک منتظرن تا این جلدرو پایان بدی. امیدوارم هرچه زودتر دست ب قلم بشی... ارزوی موفقیت دارم واست,

Hamid6627
2019/06/02, 05:05
سلام خسته نباشید،داستان و رمان زیبایی بود با اینکه جلد اول مشکلاتی داشت اما محتوای رمان از جذبه خاصی پیروی میکنه.لطفا هرچه زودتر جلد دوم و کامل کنید.با تشکر

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست‌ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سلام خسته نباشید،داستان و رمان زیبایی بود با اینکه جلد اول مشکلاتی داشت اما محتوای رمان از جذبه خاصی پیروی میکنه.لطفا هرچه زودتر جلد دوم و کامل کنید.با تشکر

هاریون
2019/07/13, 21:19
سلام اگه کسی به ویرایشگر احتیاج داشت به این ایمیل پیام بدهpmorteza181@gmail.com

hanih
2020/03/01, 16:40
عالیه منتظر قسمت بعدیم((58))