nepton
2014/04/18, 14:09
مجید کوچولوی فداکار
خیلی ها می گن این داستان حقیقت نداره و مجید کوچولو امکان نداره کاری رو انجام بده که نفعی براش نداشته باشه
برخب هم معتقدند که بخشی از این داستان دچار تحریف شده و فقط بخشی از اون حقیقت داره اما واقعیت چیه؟
من براتون می گم این داستان ورژن اصل داستان مجید کوچولوی فداکاره.
داستان توی یک ب کاملا عادی اتفاق افتاد اونقدر عادی که حتی ارزش گفتن هم ندارد اما چه کنم که وجدان کاری ام مجبورم می کند این را بگویم
بله مجید کوچولو در همون سب عادی که قبلا گفتم در حال برگشتن از پارتی یکی از دوستان به خونه بود که متوجه یک سوراخ می شه که ازش آب می چکه
اول توجهی به اون نکرد و خواست رد بشه که متوجه شد آب خارج شده از سوراخ لحظه به لحه در حال افزایشه
و در همان حین یک سری معادلات در ذهنش شروع به شکل گرفتن کرد
شرشر خروج آب از سوراخ=منبع آب بزرگ=سد
سدی که ازش آب بیرون می یاد= سد سوراخ= شکستن سد
شکستن سد= خراب شدن شهر= خراب شدن خانه ی خودشان
خراب شدن خانه ی خودشان =نابود شدن تمام پول هایی که زیر فرش اتاقش زیر کاشی سوم از سمت راست در اتاقش= بدبخت شدن خودش
(البته تعدادی از دانشمندان و اندیشمندان بعد از برسی ها و انجام آزمایشات و گرفتن تست های مختلف متوجه شدند
مغز مجید کوچولو حتی قادر به حل معادلات صفر مجهولی هم نیست چه برسد به یک همچین معدله ای این موضوع نیاز یه برسی بیشتر دارد
اما احتمال می رود خطر نابودی پول هایش بخش های پنهانی از مغز او را به صورت لحظه ای فعال کرده باشد و این معدله شکل گرفته باشد)
مجید کوچولو که تمام زندگی اش را در خطر نابودی می دید مغزش را به کار انداخت و تنها راهی را که به خاطر خطیرش خطور کرد این بود
او به سرعت به سمت سوراخ دوید و انگشت خود را داخل آن فرو کرد تا از خروج آب جلوگیری کند.
مجید کوچلو تمام شب را در همان حالت ماند و حتی در همان حالت خوابش برد.
صبح روز بعد که مجید کوچولو از خواب بیدار شد متوجه شد که تمام مردم شهر دور او جمع شده اند و با تعجب به او نگاه می کنند
حق هم داشتند چه کسی باورش می شد که مجید کوچولو چنین فداکاری بزرگی انجام دهد؟
مجید که از اینکه مردم بخواهند از او تعریف و تمجید کنند خیلی خوشنود بود شروع کرد به تعریف کردن وقایع شب قبل البته با آب و تاب بسیار و تحریف های محیر؟ مهیر؟ متحیر؟ العقول
وقتی که داستانش را به پایان رساند مردم با تعجب بیشتری به او نگاه کردند و بعد از مدتی انگار ه کارگردانی فرمان اکشن داده باشد همگی با هم شروع کردند به خوشحالی کردن و خندیدن
مجید کوچولو احساس زاید؟ ظاید؟ذاید؟ضاید؟ الوصفی داشت و بسیار خوشحال بود در همان لحظه یکی از مردم پرسید:
«الان دیگر می توانی دستت را از سوراخ سد بیرون بیاوری به نظر می آید نشتی اش تمام شده.» و شروع کرد به قهقه زدن
مجید کوچولو که کم کم احساس می کرد کردم به جای تشویق او را مسخره می کنند نگاهی به سد انداخت و با صحنه ی عجیبی رو به رو شد
و در همان لحظه متوجه شد که شهر آن ها اصلا سد ندارد...
دست مجید کوچولو به جای اینکه درون سوراخ سد باشد درون بینی یک مرد کارتون خواب بود...
این طور که به نظر می آمد مرد کارتن خواب دیشب دچار سرما خوردگی و آبریزش بینی شده بود و مجید کوچولو طی یک عملیات آکروباتیک انگشتش را در سوراخ دماغ مرد بیچاره که خواب بود فرو کرده بود
البته ابن کار ایثارگرانه ی مجید کوچولو بی جواب نماند و مردم شهر تندیسی از او درحال نجات شهر از غرق شدن شهر توسط آب بینی مرد کارتن خواب ساختند و در مرکز شهر قرار دادند
که باعث جدب توریست از سرتاسر دنیا و رونق شهر شد.
نتیجه داستان: کارهای بزرگ نتایج بزرگی هم دارند و جاودانه می شوند
خیلی ها می گن این داستان حقیقت نداره و مجید کوچولو امکان نداره کاری رو انجام بده که نفعی براش نداشته باشه
برخب هم معتقدند که بخشی از این داستان دچار تحریف شده و فقط بخشی از اون حقیقت داره اما واقعیت چیه؟
من براتون می گم این داستان ورژن اصل داستان مجید کوچولوی فداکاره.
داستان توی یک ب کاملا عادی اتفاق افتاد اونقدر عادی که حتی ارزش گفتن هم ندارد اما چه کنم که وجدان کاری ام مجبورم می کند این را بگویم
بله مجید کوچولو در همون سب عادی که قبلا گفتم در حال برگشتن از پارتی یکی از دوستان به خونه بود که متوجه یک سوراخ می شه که ازش آب می چکه
اول توجهی به اون نکرد و خواست رد بشه که متوجه شد آب خارج شده از سوراخ لحظه به لحه در حال افزایشه
و در همان حین یک سری معادلات در ذهنش شروع به شکل گرفتن کرد
شرشر خروج آب از سوراخ=منبع آب بزرگ=سد
سدی که ازش آب بیرون می یاد= سد سوراخ= شکستن سد
شکستن سد= خراب شدن شهر= خراب شدن خانه ی خودشان
خراب شدن خانه ی خودشان =نابود شدن تمام پول هایی که زیر فرش اتاقش زیر کاشی سوم از سمت راست در اتاقش= بدبخت شدن خودش
(البته تعدادی از دانشمندان و اندیشمندان بعد از برسی ها و انجام آزمایشات و گرفتن تست های مختلف متوجه شدند
مغز مجید کوچولو حتی قادر به حل معادلات صفر مجهولی هم نیست چه برسد به یک همچین معدله ای این موضوع نیاز یه برسی بیشتر دارد
اما احتمال می رود خطر نابودی پول هایش بخش های پنهانی از مغز او را به صورت لحظه ای فعال کرده باشد و این معدله شکل گرفته باشد)
مجید کوچولو که تمام زندگی اش را در خطر نابودی می دید مغزش را به کار انداخت و تنها راهی را که به خاطر خطیرش خطور کرد این بود
او به سرعت به سمت سوراخ دوید و انگشت خود را داخل آن فرو کرد تا از خروج آب جلوگیری کند.
مجید کوچلو تمام شب را در همان حالت ماند و حتی در همان حالت خوابش برد.
صبح روز بعد که مجید کوچولو از خواب بیدار شد متوجه شد که تمام مردم شهر دور او جمع شده اند و با تعجب به او نگاه می کنند
حق هم داشتند چه کسی باورش می شد که مجید کوچولو چنین فداکاری بزرگی انجام دهد؟
مجید که از اینکه مردم بخواهند از او تعریف و تمجید کنند خیلی خوشنود بود شروع کرد به تعریف کردن وقایع شب قبل البته با آب و تاب بسیار و تحریف های محیر؟ مهیر؟ متحیر؟ العقول
وقتی که داستانش را به پایان رساند مردم با تعجب بیشتری به او نگاه کردند و بعد از مدتی انگار ه کارگردانی فرمان اکشن داده باشد همگی با هم شروع کردند به خوشحالی کردن و خندیدن
مجید کوچولو احساس زاید؟ ظاید؟ذاید؟ضاید؟ الوصفی داشت و بسیار خوشحال بود در همان لحظه یکی از مردم پرسید:
«الان دیگر می توانی دستت را از سوراخ سد بیرون بیاوری به نظر می آید نشتی اش تمام شده.» و شروع کرد به قهقه زدن
مجید کوچولو که کم کم احساس می کرد کردم به جای تشویق او را مسخره می کنند نگاهی به سد انداخت و با صحنه ی عجیبی رو به رو شد
و در همان لحظه متوجه شد که شهر آن ها اصلا سد ندارد...
دست مجید کوچولو به جای اینکه درون سوراخ سد باشد درون بینی یک مرد کارتون خواب بود...
این طور که به نظر می آمد مرد کارتن خواب دیشب دچار سرما خوردگی و آبریزش بینی شده بود و مجید کوچولو طی یک عملیات آکروباتیک انگشتش را در سوراخ دماغ مرد بیچاره که خواب بود فرو کرده بود
البته ابن کار ایثارگرانه ی مجید کوچولو بی جواب نماند و مردم شهر تندیسی از او درحال نجات شهر از غرق شدن شهر توسط آب بینی مرد کارتن خواب ساختند و در مرکز شهر قرار دادند
که باعث جدب توریست از سرتاسر دنیا و رونق شهر شد.
نتیجه داستان: کارهای بزرگ نتایج بزرگی هم دارند و جاودانه می شوند