PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : درباره ی نویسندگی



idrom
2014/02/19, 11:11
قسمت اول

یک

چند جمله ی انتخابی از مصاحبه با دوریس لسینگ

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/95/Doris_lessing_20060312.jpg/200px-Doris_lessing_20060312.jpg

کی بود ؟ از ویکیپدیا
دوریس می لسینگ (به انگلیسی: Doris May Lessing) (زاده ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ — درگذشته ۱۷ نوامبر ۲۰۱۳) نویسندهٔ صوفی و فمینیست انگلیسی و برنده جایزه ادبیات نوبل در سال ۲۰۰۷ میلادی بود. او یازدهمین زن برنده جایزه نوبل ادبیات و مسن*ترین برنده این جایزه (هنگام دریافت) بود.
ادبیات داستانی لسینگ به طور کلی به سه دوره تقسیم می*شود: تم کمونیستی (۱۹۴۴-۱۹۵۶) به زمانی مربوط می*شود که او به شکل رادیکال در باره مباحث اجتماعی می*نوشت ولی پس از سرکوب قیام مردم مجارستان به*وسیله ارتش سرخ در سال ۱۹۵۶ ضدکمونیست شد. (او در سال ۱۹۸۵؛ با نوشتن تروریست خوب بازگشتی به این دوره ادبی خود داشت)؛ تم روانشناسانه (۱۹۵۶-۱۹۶۹) و پس از آن تم صوفیانه که در زمینه*ای علمی-تخیلی نوشته شد. شکسته (نامی برگرفته از خط فارسی) نخستین کتاب از سری کتابهای علمی-تخیلی و صوفی گرایانه وی به نام سهیل است. با وجود کودکی دشوار و غم*انگیز، آثار لسینگ درباره آفریقای زیر سلطه بریتانیا، آکنده از شفقت برای زندگی سترون استعمارگران و بدبختی*های ساکنان بومی است.


ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
هیجان نوشتن

بعضی آدم هایی که دربارشان می نویسم از زندگی شخصی ام می آیند ، بعضی هایشان هم خب نمی دانم از کجا می آیند . همین طوری از خودآگاه و شاید ناخودآگاهم بیرون می جهند و وقتی سر و کلشان پیدا می شود ، خودم هم شگفت زده می شوم . یکی از هیجان های نوشتن همین است . یک نفر چیزی می گوید ، عبارتی بر زبان می آورد و بعد می بیند که آن عبارت تبدیل می شو به شخصیتی در یک داستان . یا این که یک حادثه ی پرت و کم اهمیت می شود نطفه ی پی رنگ یک داستان


برای کی بنویسیم؟

بیش از هر چیز باید برای لذت خودتان بنویسید . اصلا نباید پشیزی به دیگران اهمیت بدهید . با این حال نوشتن به خودی خود یک سبک زندگی نیست . بخش مهم نوشتن ، زندگی کردن است . باید طوری زندگی کنید که نوشتن تان از دل آن بیرون بیاید


نظرتان درباره ی خواندن به جای تجربه کردن چیست ؟

نویسنده های خیلی خوبی را می شناسم که هیچ چیز نخواندند . البته خیلی به ندرت



توصیه به نویسنده ها ی جوان

یک توصیه ی کوچک به که می توانم به نویسنده های جوان بکنم این است که از این که دیگران آن ها را ایده آلیست یا صاحب سبکی پرطمطراق بشناسند ، نترسند . نویسنده های جوان باید برای رسیدن به بهترین ها بجنگند ، برای بهترین شدن . خدا می داند که همه ی ما کمتر از ظرفیتمان عمل می کنیم اما اگر هدف مان را درازمدت در نظر بگیریم ، احتمالن از اینی که هستیم بهتر خواهیم شد


نظر نویسنده ها درباره ی همدیگه

همه می دانند که نویسنده ها تمایل دارند که درباره ی همدیگر اشتباه کنند . توماس مان و برتولت برشت را در نظر بگیرید . هر کدام به نوعی نابغه ایی برجسته بودند ولی حتی یک کلمه ی مثبت درباره ی همدیگر نگفتند...البته گاهی یک نویسنده ی خوب منتقد خوبی هم هست ، مثل دی اچ لارنس


منبع مصاحبه از ماهنامه ی همشهری داستان ش 31 . گزیده کردن و ویرایش و پیرایش از خودم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دو

جفری بوکا در کتابش " شما می توانید رمان بنویسید" چنین می نویسد:

" از تمام وجوه رمان هیچ یک به اندازه ی گفت و گو دربرقراری ارتباط با تماشاگر نقش ندارد. هنر گفت و گو در این امر نهفته است که حواننده را به این فکر هدایت کنید که شخصیت ها همان طور که در زندگی روزمره حرف می زنند ، سخن می گویند ، در حالی که این عمل آنها هیچ ربطی به زندگی روزمره ندارد . حرف هایی که مردم در زندگی روزمره می گویند ، مکالمه است نه گفت و گو . مکالمه تبادل اطلاعات است : " ساعت چنده؟" " ساعت شش " . این مکالمه است اما گفت و گو نیست "


از
Shut up , he explained یا راهنمای نگارش گفت و گو
William Noble
| +
منتشر شده توسط انتشارات سروش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

سه

بخشی از رمان فاکنر . خشم و هیاهو


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/98/SoundAndFury.JPG/180px-SoundAndFury.JPG


خشم و هیاهو (The Sound and the Fury) اولین رمان بزرگ ویلیام فاکنر است و به عقیدهٔ بسیاری از صاحب*نظران بهترین اثر اوست که بیشترین نقد و بررسی را درمیان آثار فاکنر به خود اختصاص داده*است.
ادامه در ویکی :
| +

نمونه ای عالی از تک گویی درونی در داستان . روشی دور از صریح بودن . روشی برای شبیه زندگی کردن داستان با ابهام و جا انداختن


ـــــــــــــــــــ

دیره که داری میری خونه
چی
داری میری خونه دیره
خوب
لباس هاش خش خش می کرد من تکون نخوردم دیگه خش خش نکرد . همان طور که من گفتم میری تو.
من چیزی نشنیدم
کدی ( Caddy )
آره اگه تو بخوای . آره .
من بلند شدم ، اون داشت می نشست روی زمین . چمباتمه زده بود .
همان طور که گفتم برو به اون خونه
آره من هر کاری رو که تو ازم خواستی رو می کنم . آره هر کاری
اون حتی به من نگاه هم نکرد .. من شونه هاش رو گرفتم و محکم تکونش دادم.
خفه شو
تکونش دادم
خفه شو خفه شو
آره .
اون صورتش رو بلند کرد خودم دیدم که حتی به من نگاه هم نمی کرد من تونستم تون حاشیه ی سفید رو ببینم
پاشو
من کشیدمش . شل و ول شده بود روی پاهاش بلندش کردم
حالا ادامه بده
تو که رفتی بنجی ( Benji ) هنوز داشت گریه می کرد
ادامه بده

ـــــــــــــــــــ



انخاب شده از
Dialogue: a socratic dialogue on the art of writing dialogue in fiction
| +
یا گفت و گو نویسی در داستان اثر لوییس تورکو
منتشر شده توسط رسش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

چهار

نقل بخشی از ادیسه ی فضایی آرتور سی کلارک

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/e/ea/%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B1_NAL.jpg

ویکی : نام داستانی در گونهٔ علمی-تخیلی است که در سال ۱۹۶۸ میلادی به قلم آرتور سی. کلارک و با همکاری استنلی کوبریک کارگردان فیلمی اقتباس شده از همین کتاب، ساخته شد.
ایدهٔ ابتدایی این رمان برگرفته از داستان کوتاه سی. کلارک به نام «نگهبان» است.
این اثر در ایران چندین بار ترجمه و چاپ شده*است. اولین بار تحت نام راز کیهان که نام پرده*ای فیلم اقتباس شده از آن در ایران بود، به چاپ رسید.

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
نمونه ای عالی برای لحن در دیالوگ نویسی
یادتان باشد که هال Hal یک کامپیوتر است
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ

" این بتی است . پمپاژ را شروع کن . "
هال تکرار کرد : " پمپاژ شروع شد ." ناگهان پول غرش پمپ ها را شنید که حجم زیادی هوا را از درون آب انبار بیرون می کشیدند . به تازگی فلز نازک پوسته ی بیرونی غلاف پمپ تاب برداشته بود و ترق ترق می کرد ، بعد از حدود پنج دقیقه هال گزارش کرد . : "پمپاژ به پایان رسید ."
پول برای آخرین بار صقحه ی فرمان کوچکش را بازبینی کرد . همه چیز کاملن عادی بود .
او فرمان داد : "دریچه ی بیرونی را باز کنید . "


- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

پنج
پنج اشتباه مهلک نویسندگان تازه کار

1 - شخصیت های مقوایی و بدون بعد
به کاراکترتان روح بدمید . دور و برشان را پر از شاهد هایی از گذشته و حال و آینده کنید . چیزهای روزمره ای که برایشان رخ می دهد است که آنها را انسان می کند . بگذارید که با پدر و مادرش جر و بحث کند ، تولد دوستش را فراموش کند و حتی بخواهد که دوستش هم تولد خودش را از یاد ببرد .حالا که آنها را انسان می بینید پس چه ایرادی دارد که شصت پایش به در یخچال گیر کند ، تلفن همراهش به آب بیفتد و سوئیچ ماشینش گم شود . همه ی این رخداد ها در برخوردش با باقی مردم شدنی است . خواننده باید او را همچون انسانی واقعی بشناسد . فرد قابل باوری که خواننده بتواند با تصور او زندگی کند.



2 - زیادی شلوغش نکنید یا " انبوهی از شخصیت های نالازم"
فضای اصلی قصه را به کاراکتر های فرعی ندهید . صفحه های داستانی که پر از جمعیت شده اند ، فقط خواننده را گیج می کند . لازم نیست که خواننده دنبال همه ی کاراکتر ها بیفتد . یادتان باشد که " کم همیشه زیاد است " . این مطلب حتی برای خاطره نویسی هم صدق می کند . به دو سه کاراکتر که برای شخصیت های اصلی تاثیر گزارند فضا بدهید تا دو سه کاراکتر اصلی داستان حمایت شوند . لازم نیست که برای همه ی شخصیت های گذری اسم بگذارید . اسم پیشخدمت رستوران برای خواننده خیلی مهم نیست . همین طور عابران ، دربانان ، مسئولان پذیرش ، مغازه دارها و کسانی که اتومبیل را هل می دهدند .

3- بیش از اندازه ننویسید یا "انبوهی از کلمات نالازم"

این مخمصه ای است که همه به آن می افتیم . خصوصن وقتی که مشغول توصیف افکار ، اعمال و انگیزه های کاراکترمان هستیم . نثر گل و بلبلی ، رد کردن حد قابل تحمل توصیفات و درون گویی های زیادی . نوشته ی خوب هم واضح است ، هم بهینه بیان شده . برای رسیدن به این مقصود باید از تمامی حس های پنج گانه در هر صفحه استفاده کنید . فعل های قوی ، اسم های واضح و ساختارهای صحیح را در جملات به کار بگیرید. یک نوشته ی عالی الزامن به معنای انبوهی از کلمات نیست . مخصوصن تعداد زیادی کلمات قلنبه سلنبه . مصنوعی نباشید . یک کلمه ی ساده ولی با سبک درست از پس نشان دادن همه چیز بر می آید

4 - کاراکترتان را شکنجه نکنید یا " انبوهی از افکار بدون اعمال "

اکثر نویسنده های تازه کار بیشتر وقت خودشان را در کله ی کاراکترهایشان می گذرانند اما برای انسان ساختن شخصیت ها ما به نشان دادن اعمالشان نیاز داریم . کاراکتر ها باید با داستان به پیش بروند . طوریکه خواننده ها او را فردی که به مخمصه افتاده فرض کنند . بیشتر این اشباه وقتی رخ می دهد که کاراکتر ها به بررسی اعمالشان می افتند و مدام این افکار را تکرار می کنند . خواننده ها این را نمی پسندند چون فکر می کنند که این ضعف نویسنده است ، زیرا که همان بار اول از پس نشان دادن ایده بر نیامده.

5 - مشکل ستینگ قصه یا " من کجا هستم ؟"
فیلمی را مجسم کنید که همه ی کاراکتر ها روی صفحه ای خالی رفت و آمد می کنند . این معادل کمبود ستینگ در داستان است . شخصیت ها را در ماشین شان ، در خانه و در محل کار نشان بدهید . با دکور صحنه ، غذاها و داروها آنها را تعریف کنید . برای ساخت یک شخصیت باورکردنی نیاز است که محیط اطرافشان را ببیند ، بو بکشد و بچشد . نمی شود وقتی که هیچ محیط دور شخصیت مان نساخته ایم از کاراکتر انتظار تعامل با پیرامونش را داشته باشیم . کاراکترتان را به آسانسوری شلوغ یا راهبندانی اعصاب خرد کن بیندازید . حواستان باشد که وقتی هوس چایی کرد ، چایی تمام شده باشد . با پیرامونی که می سازید به کاراکترتان زندگی ببخشید.

ترجمه شده توسط محمدرضا ایدرم - کپی رایت ، آل رایتز ریزرود
از
| +

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

پنج



http://dastanha.blog.com/files/2014/01/11111111111.jpg

خب حقیقتش اینه که داستانها هنوز هم با نظریه ی عناصر اربعه سازگارند و احتیاجی به جدول مندلیف ندارند . با هم این مطلب رو می خونیم تا بفهمیم ،عنصر داستانی که می نویسید یا می خونید چیه؟

عناصر اربعه ی داستان ها

هوا ( رازآمیزی)

زمین ( پس زمینه)

آب ( شخصیت)

آتش ( پیش آمد )

انتخاب شما ، سمت و سوی علاقه تان را نشان می دهد . برای نوشتن باید بر همان عنصری که در داستان شما قوی تر است ، متمرکز شوید . البته نه به این معنا که بقیه را در نظر نگیرید بلکه باید بدین وسیله “صدای دلتان” و نقاط قوتتان را پیدا کنید . همه ی داستان ها به یک طرح قوی نیازمندند . پس باید فراموش نکنیم که مشخص کردن نوع قصه ای که می خواهید بنویسید با طرح ریزی داستان فرق می کند . اگرچه همین موضوع هم می تواند برای انتخاب طرح مناسب تر به شما کمک کند.

~~~

هوا – رازآمیزی



هوا پرسش گر است

اگر طرح داستان شما بر یک پرسش ، یا یک حقیقت در حال کشف یا پیدا کردن سرنخ ها و یا جستجوی فردی متمرکز شده ، باید بگوییم که عنصر قالب شما رازآمیزی است . داستانتان با پرسشی شروع می شود و با پاسخی به اتمام می رسد . همه ی رازآمیز ها مثل داستان های ماجراجویانه از قالب تعقیب و گریز پیروی می کنند .

مثال ها :

Sherlock Holmes (شرلوک هلمز)

The Da Vinci Code ( راز داوینچی)

Animal Farm (مزرعه ی حیوانات)

The Firm (رمانی از جان گریشام)

The Fugitive (نمایشنامه ای از نویسنده ی ایتالیایی ؛ اوگو بتی)

Black & Blue ( داستانی جنایی از یان رنکین )

The Star ( داستانی کوتاه از آرتو سی کلارک )

The Poet ( رمانی از نویسنده ی آمریکایی مایکل کانلی)

The Hunt for Red October ( داستانی از تام کلنسی )

The Colour of Magic (کمیک فانتزی از تری پرچت )

The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy ( قسمت اول سه گانه ی راهنمای مسافران مجانی کهکشان )

چه راهی را برای نقل این داستان ها انتخاب کنیم ؟ شما احتیاج به کاراکتری دارید که بفهمد : که ، چگونه و چرا کاری انجام شده . پیشنهاد می کنم که داستانتان را هم از منظر قهرمان و هم ضد قهرمان تعریف کنید

زمین – پس زمینه



زمین تجربه گر است

اگر طرح داستان شما بر پایه ی دنیایی که ساختید است ، پس زمینه مهمترین عنصر شماست . کاراکتر شما به “ دنیا”یی تازه سفر می کند ، تغییر می کند و نهایتن بر ماندن یا برگشتن می گیرد . داستان با رسیدن قهرمان به زمینه شروع می شود و با رفتنش به پایان می رسد . بعضی از داستان های علمی تخیلی یا فانتزی از این قبیلند . داستان های تاریخی ، سفرنامه ای و پیشگویانه هم می توانند از این نوع باشند .

مثال ها :

Robinson Crusoe (رابینسون کروزوئه)

Alice in Wonderland (آلیس در سرزمین عجایب)

Treasure Island (جزیره ی گنج)

Gulliver’s Travels (سفرهای گالیور)

Charlie & The Chocolate Factory (چارلی و کارخانه ی شکلات سازی)

The Wizard of Oz (جادوگر از)

The Magic Faraway Tree ( ادبیات کودک)

The Heart of Darkness ( دل تاریکی اثر جوزف کنراد)

The Fountainhead ( داستان سرچشمه از آین راد)

Shogun (رمانی از جیمز کلاول)

Mort ( از مجموعه ی Diskworld تری پرچت)

On the Road (در جاده اثر جک کرواک)

Spud ( داستانی از نویسنده ی اهل آفریقای جنوبی جان فن دورویت)

چه راهی را برای نقل این داستان ها انتخاب کنیم ؟شما نیاز به کاراکتری دارید که آفریده ی شما را کشف و جست و جو کند . بهتر است که داستان را از نگاه شخصیت همان شخصیت نقل کنید .

آب – شخصیت



آب احساس می کند .

اگر طرح داستان شما درباره ی فردی است که شخصیتش تغییر می کند ، آب عنصر شماست . در چنین داستان هایی رول قهرمان قصه در اجتماع عوض می شود . احتمالن داستانتان وقتی اغاز می شود که شخصیت اصلی بسیار ناراضی است و تصمیم به تغییر می گیرد . این داستان ها وقتی به پایان می رسند که کاراکتر یا نقشی جدید بپذیرد و یا در همان کسوت قبلی باقی بماند . کاراکتر در پایان چنین کتابی هم می تواند خشنود باشد و هم ناخشنود ، بسته به این که داستان چگونه به پایان برسد .

مثال ها :

The Great Gatsby( گتسبی بزرگ )

Pride & Prejudice ( غرور و تعصب )

Gone with the Wind( برباد رفته )

The Old Man & The Sea( پیرمرد و دریا )

To Kill A Mockingbird( کشتن مرغ مقلد)

The French Lieutenant’s Woman (رمان تاریخی پست مدرن از جان فاولز)

The Prince of Tides ( رمانی از پت کنرای)

A Man in Full ( رمانی از تام ولف)

Room ( اتاق ، رمان تربیتی یا بیلدونگزرمان اثر اما داناهیو)

The Pilot’s Wife ( رمانی از آنیتا شریو)

Emma ( اما اثر جین استن)

White Oleander ( رمان تربیتی از ژانت فیتچ)

I Know This Much is True ( رمانی از والی لامب)

چه راهی را برای نقل این داستان ها انتخاب کنیم ؟ شما به مشاهده ی تغییر یک شخصیت نیازمندید پس بهتر است که داستانتان را از منظر همان کاراکتر و بصورت اول شخص یا سوم شخص بازگو کنید . استفاده از زاویه دید شخصیت های دیگر به داستانتان عمق ، بافت و رازآمیزی می بخشد .

~~~

آتش – پیش آمد



آتش عمل گر است

اگر طرح داستان شما بر پایه ی “رخداد”ی است که دنیا را به جای بدتری تبدیل می کند ، آتش عنصر شماست . داستانتان با دریافت یک تهدید شروع می شود و با سیاحتی پیش می رود که سر آخر منجر به مبارزه ی نهایی می شود . چنین داستان هایی وقتی به پایان می رسند که نظمی نوین حکمفرما شود و یا نظم قدیمی از پس هرج و مرج ها بازگردد . تمام داستان های فانتزی و علمی تخیلی بر بنیان عنصر “پیش امد” بنا می شوند . قهرمان چنین قصه ای فردی است که برای نجات دنیا باید کسی یا چیزی را پیدا کند . گاهی هم خود قهرمان داستان ناجی اصلی است .

مثال ها :

Lord of the Rings ( ارباب حلقه ها)

Harry Potter (هری پاتر)

Twilight (توآیلایت)

The Godfather( پدر خوانده )

Macbeth( مکبث)

Artemis Fowl( آرتیمیس فاول)

The Hunger Games( بازی گرسنگان)

Star Wars (جنگ ستارگان)

Mad Max ( فیلم اکشن دیستوپیایی به کارگردانی جرج میلر و با بازی مل گیبسون )

The Witch & The Wardrobe ( شیر ، کمد و جادوگر ، اولین کتاب از سری نارنیا اثر سی اس لوییس)

The Count of Monte Christo ( کنت دو مونت کریستو از الکساندر دوما)

The Lion ( رمانی از نویسنده ی فرانسوی ژوزف کسل)

The Stand ( رمان فانتزی ترسناک – پسارستاخیزی از استیفن کینگ )

Dune ( تل ماسه ، نام هشت گانه ی علمی تخیلی فرانک هربرت )

چه راهی را برای نقل این داستان ها انتخاب کنیم ؟ شاید بزرگترین اشتباه برای نقل این داستان ها استفاده از راوی باشد . زاویه دیدی که از نگاه شخصیت های قصه باشد ، داستانتان را قوی تر خواهد کرد . آن چیزهایی که او می داند و او می فهمد ، راهنمای ما خواهد بود . نکته ی مهم این جاست که برای این که ادامه ی قصه برای خواننده مهم باشد ، باید همین کاراکتر را برای او پراهمیت کنیم .

~~~

آیا عنصر پنجمی هم هست ؟

پرتگاه – مشهور به دوزخ خوانندگان

این عنصر مخصوص داستان هایی است که باید آنها را با ارزش بخوانیم ولی در خفا می دانیم که این طور نیست . شاید به این دلیل که راهی برای تشریحشان نیست .

مثال ها :

The Lord of the Flies (سالار مگس ها)

Catcher in the Rye (ناتور دشت)

July’s People (خانواده ی ژوئیه اثر نادین گوردیمر)

The God of Small Things ( خدای چیزهای کوچک اثر سوزانا آروندهاتی رو)

The Reader ( کتاب خوان اثر نویسنده و قاضی آلمانی برنهارد شلینک )

***

البته تشخیص عنصر اصلی بعضی داستان ها ساده تر است . مثلن سریال Breaking Bad به وضوح از عنصر آب است . شروع و پایان داستان بیشتر از همه چیز بر تحولاتی که والتر گذرانده ، به چشم می ایند . خب الیته همیشه ی همیشه هم تشخیص این مسئله آسان نیست . مثلن داستان Game of Thrones از آتش تشکیل شده ولی هوا و زمین و آب هم به فراوانی در حجم داستان به کار بسته شده اند . یعنی جدا از رخدادهای داستان که عمده جذابیت آن هستند ، ما با شخصیت هایی که تغییر می کنند ، سرزمین های جدید و رازهایی که کند و کاو می شوند ، رو به رو می شویم . مختارید که هر داستان دیگری را به این فهرست اضافه کنید. نظرتان درباره ی داستان ها دیگر چیست ؟ عنصر اصلی اکثر نوشته های خودتان چیست؟


منبع : + (http://3feed.ir)

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

شش



http://3feed.ir/wp-content/themes/cstardesign/cache/timthumb.php?src=http://3feed.ir/wp-content/uploads/Pieter_Claeszoon_-_Still_Life_with_a_Skull_and_a_Writing_Quill.jpg&h=250&w=618&zc=1&q=100

در آمد بدون شک یکی از مهم ترین عوامل تاثیر گذار برای انتخاب هر روش زندگیه . هیچ کس گرسنگی و سرکوفت رو دوست نداره . از طرف دیگه علاقه یه وجه دیگه ماجراست که به طرز عجیبی معکوس عمل می کنه . خیلی ها اعتقاد دارن که نویسنده ی خوبی هستن . یه متن عاطفی ساده که واسه معشوقشون نوشتن یا یه متن ادبی مکلف و یا حتی مقاله ای که در راستای تخصص های شغلی و علمی شون نوشتن ، این اعتماد به نفس رو بهشون میده. در مورد این که این جا (کشور ایران) واسه ی نویسنده ها اوضاع خرابه و انتخاب این حرفه یه جور خودکشی حرفه ای و اجتماعی محسوب میشه ، شاید شکی نباشه . اما جاهای دیگه چطوره ؟شغل نویسندگی ، درست یا غلط؟!



در مورد نویسنده های حرفه ای بریتانیا که بین ۲۵ تا ۳۴ سال سن دارن ، می تونیم بگیم که ، به طور متوسط ۵۰۰۰ پوند درآمد سالیانه از راه نوشتن دارن . نویسنده های عادی تر حتی درآمد کمتری دارن و از یک سوم اون مقدار هم کمتر در میارن . تو بریتانیا حدود ۶۰ درصد نویسنده ها شغل دوم دارن ( معمولن آموزش ، راه اندازی کارگاه های مختلف -شامل کارگاه های آنلاین- ، نقد حرفه ای و شغل های پاره وقت دیگه) . فقط یک پنجم نویسنده ها صد در صد از راه نویسندگی معاش می کنن .

به عبارت دیگه وضعیت بازار نویسندگی تو کشورهای پیشرفته بصورت به اصطلاح « برنده صاحب همه چیزه » عمل می کنه ( مثل حرفه ی بازیگری و از این قبیل مشاغل) . یعنی به طور مثال تو بریتانیا یه قشر ۱۰ درصدی از نویسنده های مطرح صاحب ۵۰ درصد درآمد این رشته می شن .

نکته ی دیگه اینجاس که نویسندگی از اون دست مشاغلیه که حق الزحمه اش به شدت متغیره و کاملن به مهارت وابستس .

حتی باید اشاره کرد که نویسنده ی کتاب های پرفروش ، چندان از فروش کتاب هاشون عایدی ندارن . یعنی یا یک دفعه امتیاز نشر رو به چند ده یا چند صد هزار پوند می فروشن یا با یه حق فروش ناچیز ۰٫۸ پوند به ازای هر نسخه کنار میان ( این جاست که تاثیر یه کارگزار و وکیل خبره برای گرفتن پول بیشتر معلوم میشه ).

البته کسایی که تو نمایشنامه و فیملنامه به موفقیت برسن ( احتمالن ده یا پونزده سال طول میکشه ) می تونن به یه درآمد ۱۲۰ هزار پوندی هم در سال برسن .

نکته ی دیگه موفقیت بیشتر مردها تو این حرفه است . برای مثال نشریه لاندن ریویو تو سال ۲۰۱۰ اثر ۳۴۳ نویسنده ی مذکر رو بررسی کرد ولی در مقابل فقط درباره ی ۷۴ نویسنده ی مونث نقدی نوشت .

اکثر نویسنده ها ی حرفه ای بریتانیا ، بین ۴۰ تا ۶۰ سال سن دارن .
همه ی این ها رو بزاریم در کنار روند طولانی پذیرفتن کتاب از انتشاراتی ها و امنیت شغلی بسیار پایین ، متوجه می شیم که نوشتن ، حتی تو بریتانیای جهان اولی یه شغل مناسب محسوب نمیشه .

باید این نتیجه رو بگیریم که هرگز نباید به بهانه ی نوشتن و نویسندگی حرفه های دیگه رو رها کرد .اکثر نویسنده ها تو ساعت هایی که مراوده ی اجتماعی ندارن می نویسن ( آخر هفته ها و بعد از ظهر ها ) . اگرچه یه تعدادی از نویسنده های حرفه ای تر ، محیط کاری خاص دارن و سعی می کنن منظم تر و بدون حواس پرتی و بصورت تمام وقت بنویسن ولی توصیه ی کلی اینه که نویسنده ها باید شغلی داشته باشند و حتی زیر فشار روانی کار کنند . خیلی از کسایی که تمام وقتشون رو برای نویسندگی می زارن ، خیلی زود سرخورده و بدعنق می شن و در نهایت نویسندگی رو هم کنار می زارن . تجربه ی شغل های دیگه ، ضمن این که درآمد رو تامین میکنه و آسایش روانی ایجاد می کنه ، می تونه برای پیدا کردن سوژه های نوشتن و تجربه کردن زندگی ها دیگه هم موثر باشه.



کتاب های الکترونیک ، ساخت پاد کست ، نرم افزارهای مولتی مدیا ، دوره های آموزش آنلاین ، برگزاری سمینار ، ویرایش و مشاوره و حتی فروش محصولات مرتبط با داستان ( جاسوئیچی و تی شرت و .. ) نوین ترین راه هایی هستند که به بالابردن درآمد نویسنده ها کمک می کنند .

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، طبق نتایج بررسی*هایی که اخیرا از نویسندگان انگلیسی* مستقل و غیرمستقل انجام شد*، بیشتر آن*ها در سال کمتر از ۶۰۰ پوند برابر یک*هزار دلار درآمد کسب می*کنند. به گزارش گاردین*، درصد نویسندگانی که بیش از یک هزار دلار در سال درآمد کسب می*کنند، به ترتیب در هر یک از این گروه*ها ۰٫۷، ۱٫۳ و ۵٫۷ درصد است.

منبع:
سفید (http://3feed.ir/%D8%B4%D8%BA%D9%84-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%B7%D8%9F/)