PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجنون زمینم...



Fateme
2014/02/14, 18:51
یک مدتی میشه این متن بنده خدا داره خاک میخوره...دیدم موضوع کمی تا قسمتی به ولنتاینم میخوره گفتم بزاریمش دیگه بچه گناه داره...بریم سروقتش:
ـــــــــــــ
مجنون زمینم...

ماه زده شده ام...دورش چو پروانه میچرخم و میگردم و چشمان او همچنان روی خورشید دلش است....خورشیدی که هفت عشق دیگر در دل میپرواند...و به او میگوید هات[1] (http://forum.pioneer-life.ir/#_ftn1) و من برایش سنگی بی احساس هستم....

ماه زده ام و ماه را الگوی عاشقی کرده ام و دور زمینم میگردم و میگذارم دلش با دیگری باشد که میدانم در شانش نیست... دورش میچرخم و چون ماه هیچ کس آن روی دیگرم را ندیده است...

و مردم خورشید را میستایند و ماه را به فراموشی سپرده اند...ماهی که جرمش،نور نداشتن است و تنها گناهش چاله های روی صورتش....چاله هایی که تک به تک را با جان و دل فقط برای حفاظت از زمین پذیرفته است...

در کوچه و خیابان شهر قدم میزنیم...من و خیالش را میگویم...من جایی بدون خیالش نمیروم و او،بگذریم... در کوچه ها قدم میزدیم و قلب من از دیدن این همه مردم خورشید پرست میگرفت...و ذهنم ناخودآگاه نبض میگیرد که: دور شو از این زنان آهن پرست و مردان مانکن پرست... که راه اینان خورشید است و راه تو ماه...

و قلبم در قفس استخوان های سینه با غصه مچاله میشود و افسوس میخورد که : چرا نمی نگرند به اینکه خورشیدشان هرچقدر هم که بخشنده باشد و گرما ببخشد به قلب هایشان؛ همین خورشید بخشنده و فریبنده یک روز منفجر میشود و همه این زیبایی را نابود میکند و قلب هایشان را تنها تر و سردتر از گذشته رها میکند... رهایشان میکند بی نبض، بی ضربان و بی دغدغه ای برای ادامه حیات...
واین هنوز ماه است که عاشقانه دور زمین میچرخد.

ماهی که سرد است...از جنس سنگ است و جان میدهد برای زمین و در عوض همه میگویند که زیبایی ماه از خورشید است و بس... و هیچ کس فداکاری ماه را افسانه نکرد، که چطور ماه خود را در برابر بزرگترین شهاب ها انداخت تا زمینش آسیبی نبیند...و هیچ کس در گوش کودکان نجوا نمیکند که ماه قلب بزرگی دارد...قلب بزرگی دارد و زندگی ما مدیون قلب بزرگ و زخمیش است...که قلبش عاشقانه به عشق زمین میتپد و جای آوار شدن روی زمین چو پروانه دور آن میچرخد... و فقط شب ها چشممان او را میبیند...شب هایی که خورشید ما را به حال خود رها کرده است و ما بازهم مثل یک عاشق کور فقط خورشید را می بینیم و بس و به دنبال پناه هستیم...پناه از دردهایی که خورشید به جانمان انداخته و به دنبال ردپایی از خورشید به ماه روی می آوریم و ماه بازهم عاشقانه اجازه میدهد تن بی پناه اتمسفرش را خورشید بسوزاند تا دل ما در شب ها خوش شود ... و نمی بینیم که روی دیگر ماه چگونه خون میگرید از اینکه تمام شب زمزمه میکنیم دردم از یارست و درمان نیزهم/ دل فدای او شد و جان نیزهم...نمیبینیم که چگونه قلب به ظاهر سردش جمع میشود از اینکه بازهم خورشید همه چیز است و ماه با اینهمه عاشقی هیچ...

این ماه است که پانزده روز آنقدر عذابش میدهیم تا کاسه دلش لبریز میشود و ماه کامل میشود...و پانزده روز ذره ذره نسبت به ما دورتر میشود...سرانجام یک روز خود را از دید همگان پنهان میکند، با خود میگوید به درک! این عشق بی سرانجام را باید رها کرد و رفت... خانه تکانی میکند دل را و نو میشود اما پای رفتن در او نیست، دلواپس است برای زمینش...و باز دلش طاقت دوری زمین را نمی آورد؛ میگوید یک نیم نگاه میخواهم از او و دوباره هلالش در آسمان شب پدیدار میشود... صبح با طلوع پرغرور خورشید فرا میرسد و ماه به دست فراموشی سپرده میشود... ماه هر روز و هر روز شاهد این وصال تلخ عشقش به عشقش است...شاهد اینکه چگونه دستان گرم خورشید، زمین را بغل میکند؛ بغض میکند اما اشک نه! اشک مال وقتی است که خورشید رفته و چشمان زمین را پرده ای از اشک پوشانده...آنوقت که است که ماه اشک میریزد و زمین شوری اشک را که حس میکند فکر میکند اشک های خودش است، اما این اشک های ماه است که چنین سطح آب را بالا میبرد...سرنوشت ماه گویی چنین است که فقط در درد و اشک همره زمین باشد و با همه قلبی که نبض به نبضش برای زمین میتپد، و با همه اشتیاقی که شب هنگام برای در آغوش کشیدن و دلداری دادن زمین دارد دور می ایستد که مبادا خاطر زمینش مکدر شود...

مردم با انگشت نشانم میدهند و پشت سرم خدا میداند که چه ها میگویند...اما کلمه ایست که میشود بین همه مکالمات این مردم خورشید پرست در مورد من شنیده میشود: مجنون...و من میخندم، ماه زدگان را مجنون میخوانند غیر از این است؟ مجنون نیز ماه زده بود که مجنون نامیدندش...من، مجنون و ماه همه مجنون زمینیم...و زمین انگار قرار نیست کس دیگری جز خورشید را در طالع خویش ببیند و با اینحال..ماه هنوز عاشقانه به دور زمین میچرخد...

فاطمه.خ

[1] (http://forum.pioneer-life.ir/#_ftnref1) هات(Hot) هم به معنی جذاب هست و هم به معنی داغ....



پ.ن: به نظرتون یخورده زیادی طولانی نشد؟؟؟ این یک سوالو جواب بدین خواهشا خیلی مهمه...
تقدیم به همه اونایی که امروز از تنهایی سماق مکیدن((72))
.
.
.
.
.
.
خب بابا تقدیم به همتون!

Cyrus-The-Great
2014/02/14, 19:19
مثل همیشه فاطمه، عالی بود...

فقط به نظر من کلمه هایی مثل "هات" یا "اتمسفر" با وجود اینکه تو زبان ما جا افتادن (حداقل دومی جا افتاده)، یکم به کار بردنشون تو متنی با چنین زبان و قلمی شاید چندان جالب نبود. به کل متن هیچ دخلی نداره اما در حین خوندن اون جا ها کمی نامانوسه و یه جورایی تو ذوق میزنه.

اما باز میگم. خیلی عالی بود، دقیقا بهترین موقع رو برای انتشارش انتخاب کردی.. و به خوب کسانی تقدیمش کردی! ((86))

Hermion
2014/02/14, 21:20
عاليييييييى....
خيلى خوب بود
با عليرضا موافقم يه كم اون كلمه ها ناهماهنگ بود ولى همچنان عالى
اندازه هم خوب بود
دقيقا به مقدار كافى
اگه يه كم بيشتر مى شد خيلى جالب نبود
ولى تو دقيقا به اندازه نوشتى
خيلى ممنون
موفق باشى

M.Mahdi
2014/02/14, 23:36
عاقا من اولشو نخوندم داشتم اون پایننه دنبال منبع متن میگشتم ! ((119))
خیلی قشنگ بود و نثرش خییییییلی خفن بود ایول ((216))

منم با علیرضا موافقم این هات با اینکه ایهام داشت ولی بازم یه خورده از حالت احساسی متن کاسته بود ! همچینین اتمسفر

ولی خیلی عالی بود ((216))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

آها راستی کمی ( فقط کمی ) طولانی بود ((62))