PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در مورد البرت انشتین مردی که جهان او را می شناسد چقدر می دانید



hamid reza834
2014/02/06, 20:09
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در ساعت ۱۱:۳۰ صبح به وقت محلی در شهر اولم در ورتمبرگ آلمان، واقع در ۱۰۰ کیلومتری اشتوتگارت و در خانواده*ای یهودی بدنیا آمد. پدر آلبرت٬ هرمان اینشتین یک فروشنده بود که بعدها یک کارخانه الکتروشیمیایی را تأسیس کرد و مادرش، پاولینه کُخ نام داشت. آنها در کنیسه اشتوتگارت-باد با یکدیگر ازدواج کردند.

در زمان تولد، مادر آلبرت به خاطر اینکه سر او بسیار بزرگ بود و حالتی عجیب داشت بسیار نگران بود. هرچند که با رشد او، کم*کم بزرگی سرش کمتر به چشم می*آمد، اما از عکس*های او معلوم است که سر او نسبت به بدنش بزرگ*تر بوده*است. به این ویژگی در افرادی که سرهای بزرگی دارند «سربزرگی خوش*خیم» گفته می*شود که هیچ ارتباطی با بیماری یا مشکلات ادراکی ندارد. آلبرت خیلی دیرتر از بچه*های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت می*کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بی*توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آن*ها، او را کند ذهن بدانند.

اعضای خانواده آلبرت، همگی یهودی*هایی لاقید بودند و از همین رو، او در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک درس می*خواند. او با اصرار مادرش آموزش ویولون را فراگرفت. اگرچه او از همان ابتدای کار مشق ویولون را دوست نداشت و در نهایت نیز آنرا کنار گذاشت، اما بعدها آرامش عمیق خود را در سونات ویلون موتسارت بدست می*آورد.

وقتی اینشتین پنج ساله بود، پدرش به او یک قطب*نمای جیبی نشان داد و اینشتین پی برد که در فضای خالی چیزی بر روی سوزن تأثیر می*گذارد. او بعدها این اتفاق را یکی از تحول*آمیزترین اتفاقات زندگی*اش توصیف کرد.

در سال ۱۸۸۹، دانشجویی به نام مکس تالمود (بعدها به نام تالمی)، که به مدت شش سال پنجشنبه شب*ها به منزل خانواده اینشتین می*آمد، اینشتین را با مهم*ترین متون علمی و فلسفی آشنا کرد، که از جمله آنها می*توان به نقد خرد ناب از کانت اشاره کرد. همچنین در اواخر دوران کودکی و اوایل دوران بزرگسالی، دو عموی او با توصیه و تهیه کتاب*هایی در زمینه علم، ریاضی و فلسفه، به رشد فکری او کمک می*کردند.

در سال ۱۸۹۴، در پی ناموفق ماندن کسب و کار هرمان اینشتین در صنعت الکتروشیمی، خانوادهٔ اینشتین از مونیخ به پیوا- شهری در ایتالیا در نزدیکی میلان - مهاجرت کردند. اینشتین اولین فعالیت علمی خود را با عنوان بررسی وضعیت اتر در زمینه*های مربوط به مغناطیس، در همان زمان برای یکی از عموهایش می*نوشت. آلبرت برای تمام کردن درس هایش، در مدرسه شبانه*روزی مونیخ ماند و پس از آنکه تنها توانست یک ترم را تمام کند. در بهار سال ۱۸۹۵ دبیرستان را رها کرده و برای پیوستن به خانواده*اش رهسپار پریوا شد. یک سال و نیم پیش از امتحانات نهایی، او بدون اطلاع والدینش و با متقاعد کردن مسئولین مدرسه به اینکه به واسطه یک گواهی پزشکی به او اجازه مرخصی بدهند مدرسه را ترک کرد و این بدان معنا بود که اینشتین هیچگونه گواهی در تحصیلات متوسطه کسب نکرد.در همان سال یعنی در سن ۱۶ سالگی، او آزمایش ذهنی که به آیینه آلبرت اینشتین شهرت دارد را انجام داد. او پس از خیره شدن به آیینه، آزمایش کرد که اگر با سرعت نور حرکت کند چه اتفاقی برای تصویرش خواهد افتاد؛ نتیجه*گیری او مبنی بر اینکه سرعت نور مستقل از بیننده*اش است، بعدها به یکی از دو فرضیه نسبیت خاص تبدیل شد.

در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی فدرال سوئیس -که امروزه به ای*تی*اچ*زوریخ شهرت دارد- اگرچه امتیاز آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد، اما امتیاز پایین او در بخش ادبیات مانع از قبولی وی شد (فهرست تصورات نادرست متداول را ببینید)؛ پس از آن خانواده*اش او را به آرائو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا به اتمام برساند. پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آنگونه که پدرش می*خواست مهندس الکترونیک نخواهد شد. او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس مشغول شد و در سال ۱۸۹۶ دیپلم خود را دریافت کرد. در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا به عنوان اولین تجربه عاشقانه، به ماری دختر این خانواده علاقه*مند شد. مایا، خواهر اینشتین که نزدیکترین همراز او بود بعدها با پسر همان خانواده یعنی پل ازدواج کرد و دوست او نیز یعنی مایکل بسو با دختر دیگر همان خانواده یعنی آنا وصلت کرد.پس از آن اینشتین در ماه اکتبر در موسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد و به زوریخ رفت؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت. او در همان سال شهروندی خود در ورتمبرگ را لغو کرد.
6225
دوستان این فقط زندگی نامه البرت انشتین است بزودی در مورد کار و روابط زندگی آن دوباره مطالبی می زارم.

Leyla
2014/02/06, 20:18
نابغه بودنم عجب دردسریه...
برای اونایی که نمی دونن: این عکس مال وقتیه که انیشتین از دست خبرنگارا ذله شده بود به خاطر همین بهشون زبون درازی کرد که خبرنگارا هم نامردی نکردن و از این صحنه عکسی به یاد ماندنی انداختند((200))

smhmma
2014/02/06, 20:22
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
البرت ادم مهربونی بود
در کتاب استاد عشق نوشته ی ایرج حسابی که خاطرات دکتر حسابی ر بیان می کنه گفته شده که چقدر رفتار خوبی داشته و چقدر مهربانانه رفتار کرده با دکتر حسابی
وقتی دیده اون موقع ارائه ی نظریه ی بی نهایت بودن ذرات روبروی خودش و برترین اساتید فیزیک اون زمان مضطرب شده با سخنانش استاد حسابی رو اروم کرده بدون این که درواقع حرفی از اروم شدنش و راحت بودنش زده باشه و خجالتش بده
و کسی بوده که خودبزرگ بین نبوده
اینا براساس خاطرات دکتر حسابین

hamid reza834
2014/02/06, 21:56
روابط شخصی
در بهار سال ۱۸۹۶، میلوا ماریخ صربستانی که ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته پزشکی آغاز به تحصیل کرده بود، پس از یک ترم به موسسه فدرال پلی تکنیک آمد تا در آنجا به عنوان تنها زن در آن سال، در رشته*ای که اینشتین درس می*خواند تحصیلات خود را ادامه دهد. در طی سالهای بعد رابطه ماریخ با اینشتین به یک رابطه عاشقانه تبدیل شد، هرچند که مادر اینشتین به خاطر غیر یهودی بودن، سن بالا و نقص جسمانی ماریخ، به شدت با رابطه آنها مخالف بود.اینشتین در سال ۱۹۰۳ با میلوا ماریچ (Mileva Marić)، ازدواج کرد. قبل از ازدواج رسمی اینشتین با ماریچ، در سال ۱۹۰۲ آنها صاحب یک فرزند دختر به نام لیسرل شده بودند. لیسرل هنگامی متولد شد که ماریچ نزد خانواده خود در صربستان به سر می برد و اینشتین در برن سویس. از سرنوشت لیسرل اطلاع چندانی در دست نیست و نظرهای مختلفی در مورد او وجود دارد که هیچکدام ثابت نشده اند. پس از ازدواج رسمی، اینشتین و ماریچ صاحب دو فرزند پسر به نامهای هانس آلبرت و ادوارد شدند. از سال ۱۹۱۴، اینشتین جدا از ماریچ و تنها در برلین زندگی می کرده است در حالیکه ماریچ و فرزندانش در زوریخ مانده بودند. بیماری اسکیزوفرنی ادوارد پسر اینشتین به شدت وی را عذاب می*داد، و او بارها گفته بود بهتر بود ادوارد هیچگاه به دنیا نمی*آمد.
اینشتین و السا (الزا)

از سال ۱۹۱۲، اینشین رابطه عاشقانه ای با دختر خاله بیوه*اش (و نوه عموی پدرش) السا اینشتینبرقرار کرده بود. او در فوریه سال ۱۹۱۹ از ماریچ طلاق گرفت و در ژوئن همان سال با السا ازدواج کرد. در طی طلاقش از ماریج، اینشتین به او قول داد که اگر صاحب جایزه نوبل شد، منافع مادی آن را در اختیار ماریچ بگذارد و نهایتاً نیز در سال ۱۹۲۳ این کار را انجام داد[۱۲]. السا از ازدواج سابقش دو دختر به نامهای ایلسه و مارگوت داشت اما او و اینشتین صاحب فرزند مشترکی نشدند.

اینشتین دخترخوانده های خود را می*ستود و در نامه*اش به السا در سال ۱۹۲۴، نوشت:

به اندازه دختر خودم، یا شاید بیشتر، مارگوت را دوست دارم، و کسی چه می*داند اگر من پدر او بودم چه بچه بداخلاقی از وی پدید می*آمد.

این نامه*ها به عنوان شاهدی برای تکذیب ادعاها در مورد بی*مهری اینشتین به خانواده*اش به کار رفته*است. پس از مهاجرت به آمریکا در سال ۱۹۳۳، در سال ۱۹۳۵ السا مبتلا به بیماری کبد و قلب شد و در دسامبر ۱۹۳۶ درگذشت.
62266227
کار
پس از فارغ*التحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی دانشگاهی پیدا کند. برخی از مورخان گرایشهای ضد یهودی را در ناکامی اینشتین در پیدا کردن شغل دخیل می دانند. پدر یکی از هم*کلاسی*هایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود. پس از انتشار نظریه نسبیت خاص و نظریه نسبت عام، اینشتن به شهرت و اعتبار دست یافت و در دانشگاههای متعددی به تدریس و تحقیق پرداخت. اینشتین تا سال ۱۹۳۲ مدیر انستیتوی فیزیک کایزر ویلهلم برلین آلمان و استاد یکی از دانشگاههای برلین (Humboldt University of Berlin) بود. در این سال او ابتدا چندین ماه در دانشگاه پرینستون به سر برد و سپس به دلیل قدرت گیری نازی ها در سال ۱۹۳۳، تصمیم گرفت که به آلمان برنگردد. در سال ۱۹۳۳ او شغلی در موسسه تحقیقات پیشرفته دانشگاه پرینستون بدست آورد و در حدود ۱۹۳۵ تصمیم گرفت که به طور طولانی مدت در آمریکا بماند.
اینشتین و بمب اتمی

در سال ۱۹۳۹ گروهی از فیزیک*دان*های مجارستانی از جمله لئو زیلارد که به آمریکا مهاجرت کرده بود٬ به دولت ایالات متحده آمریکا در مورد برنامه نازی*ها در مورد بمب اتمی هشدار دادند٬ اما سخنان آن*ها مورد توجه قرار نگرفت.در تابستان سال ۱۹۳۹ و چند ماه پیش از جنگ جهانی دوم، زیلارد نامه ای برای روزولت٬ رییس*جمهور وقت ایالات متحده تهیه کرد و از اینشتین خواست که نامه را امضا کند. زیلارد نسبتاً گمنام بود، اما اینشتین به واسطه نظریه های نسبیت و جایزه نوبل، شخص مشهوری به شمار می رفت. آن*ها در این نامه از او توجه به این مساله را درخواست نمودند. در این نامه٬ همچنین از روزولت خواسته شده بود تا به پژوهش در زمینه*ی انرژی هسته*ای و واکنش*زنجیره*ای اهمیت بیشتری داده شود. این نامه را نقطه شروع پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی می*دانند.

اینشتین٬ یک سال قبل از مرگش به دوست قدیمی*اش لینوس پاولینگ گفت "من یک اشتباه بزرگ در زندگی مرتکب شدم؛ وقتی نامه*ای را که ساخت بمب اتمی را به روزولت توصیه می*کرد امضا کردم. اما یک دلیل برای این کار وجود داشت؛ خطر ساخت این بمب توسط آلمانی*ها..."

به واسطه فعالیت های صلح*جویانه سابق اینشتین، گرایش های چپگرانه وی، و همچنین گزارش*های مغرضانه و بی پایه*ای که اف بی آی در مورد ارتباط اینشتین با شوروی دریافت کرده بود، از شرکت او در پروژه منهتن جلوگیری شد.

تفریحات
آلبرت اینشتین تبدیل به موضوع تعدادی رمان، فیلم و نمایش*نامه، از جمله رمان رمان*نویس فرانسوی ژان*کلود کاریر در سال ۲۰۰۵، با نام Einstein S'il Vous Plait (به معنی لطفاً آقای اینشتین)، فیلم بی*اهمیتی ساخته نیکولاس روگ، فیلم آی*کیو ساخته فرد شپیسی (در این فیلم والتر متهو نقش اینشتین را ایفا می*کرد)، رمان «رویاهای اینشتین» نوشته آلن لایتمن، و نمایشنامه طنز «پیکاسو در چابکی خرگوش نوشته استیو مارتین شد. اینشتین همچنین موضوع اپرای بی*همتای اینشتین در ساحل اثر فیلیپ گلس بود. شخصیت طنز اینشتین موضوع نمایش*نامه تک*بازیگر اد متزگر با نام آلبرت اینشتین: قلندر اهل عمل نیز بود.

اغلب در داستان*ها از وی به عنوان الگویی برای ترسیم دانشمندان دیوانه و اساتید حواس*پرت استفاده می*شود، چرا که شخصیت وی و مدل موهایش نمایانگر بی*قاعدگی، یا حتی دیوانگی است و اغلب مورد تقلید یا اغراق قرار می*گیرد. فردریک گلدن نویسنده تایم از اینشتین به عنوان تحقق رویای یک کارکاتوریست یاد کرده*است.

در جشن تولد ۷۲ سالگی اینشتین در سال ۱۹۵۱، آرتور ساسه عکاس یو پی آی تلاش می*کرد تا وی را متقاعد کند که در برابر دوربین لبخند بزند. اینشتین که این کار را آن روز بارها برای عکاس انجام داده بود، در عوض زبان خود را از دهان خارج کرد.این تصویر به خاطر به تصویر کشیدن تعارض در رفتار یک دانشمند نابغه و سبک سری وی تبدیل به نمادی در فرهنگ عامه شده*است. یاهو سیریس، یک فیلم*ساز استرالیایی، این تصویر را به عنوان الهام بین*المللی برای فیلم بین*المللی و نابهنگام اینشتین جوان استفاده کرد. این تصویر همچنین در انگلیس به عنوان بخشی از آموزش خوانش پریشی به کار می*رود، که طی آن مجموعه*ای از پوسترهای دانشمندان، متفکران و هنرمندان بزرگ به تصویر کشیده شده و ادعا می*شود (این امر در پوسترها مشخص نشده) که همه آنان مبتلا به خوانش*پریشی هستند.

Leyla
2014/02/06, 23:02
پس آخرش فقط یک خبرنگار بوده... من باید برم منابعم رو عوض کنم...
مطالب خیلی جالبی بود دست گلت درد نکنه. الآن دیگه عمرا کسی بخواد نابغه باشه.
راستی شنیدین یه دختره به اسم الیویا منینیگ رتبه ی هوشیش دو نمره از انیشتین بیشتره؟ بیچاره دختره...