PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سپر



master
2014/02/05, 22:55
« پسرم، به خانه برگرد، همراه سپرت یا بر روی آن..». اینگونه بود که مادر تنها فرزندش را در یک طلوع سرد بهاری راهی جنگ کرد. پسرش در جامه ی رزم مقابلش زانو زده بود. دستانش را دراز کرد و سپر را از دستان مادرش گرفت. و پسر در حالی که قلبش سخت از عشق لبریز بود، اشکش با اولین شکوفه هایی که روی دامن مادرش نشسته بود یکی شد. سپرش را گرفت. با نقش خنجری در میان و برگهای طلایی زیتون دور آن. ایستاد. نگاهی به صورت بغض آلود مادرش کرد. می توانست غم مرگ همسر را در چشمانش ببیند. و حالا که سپر را از صاحب قبلی اش به تنها یادگار او می بخشید، گویا تکرار می کرد:« پسرم، به خانه برگرد...». شکوفه ها در باد پراکنده شدند. از خانه دور شد. برای پیروزی، شکوه، برای حقیقت. اما حقیقت آن است زمانی زیاد نگذشته بود که جولیس سزار در یک توطئه، توسط چهل تن از سران، تکه تکه شد. در میان آنها بوروتوس، نزدیک ترین دوست سزار هم بود و هنگامی که جولیس او را خنجر به دست دید آهی کشید و گفت: «بوروتوس، حتی تو هم...» اما آن پسر و پدر مرده اش از کجا باید از قبل می دانستند؟! حتی به فکرشان هم نمی رسید که این دیوانگی به جان بشر افتاده باشد. زیبایی شکوفه های صبح های بهاری، در خاکسترهای دروغ آتش گرفتند. جیغ تیغ بوروتوس باید چقدر تیز باشد تا نقشش از روی سپرها پاک شود؟

Andish
2015/05/08, 16:33
مرسی از زحمات شما