PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد و برسی فیلم هابیت:نابودی اسماگ



Prince-of-Persia
2014/01/15, 22:11
هابیت:نابودی اسماگ
کارگردان :

Peter Jackson

نویسنده : Fran Walsh

بازیگران : Ian McKellen, Martin Freeman, Richard Armitage

خلاصه داستان : در حالی که اسماگ، اژدهای مخوف قسمت اول از گرسنگی در قصر شکایت دارد، هابیت ها از طریق مخفی شدن در بشکه های چوبی و گذر از رودخانه قصد دارند خود را به قصر برسانند ..
نقد جیمز براردینلی
یک مرد چاق و قد کوتاه با رفتاری زننده از مسافرخانه ای بیرون می آید، به استخوانی گاز می زند و خنده ای از سر غافلگیری میان تماشاگران در می گیرد. پیتر جکسون، ارباب کارگردانی در سه گانه ی «ارباب حلقه ها»، کسی که به هابیت ها عادت کرده ، حضوری کوتاه و افتخاری به سبک هیچکاک به خود اعطا کرده است. شاید جکسون واقعاً از تماشاگران چشمپوشی نکرده باشد اما به نظر می رسد حضور کوتاه او در صحنه ی افتتاحیه ی «ویرانی اسماگ» نشانگر این باشد که این فیلم که قسمت دومِ سه گانه ی اقتباس شده از رمان «هابیت» اثر جی.آر.آر تالکین، نوشته شده در سال 1937 است، سرزنده تر و پر جرأت تر است و در مقایسه با «سفری غیرمنتظره» که سال پیش اکران شد، نسبت به منبع اصلی کمتر وفادار است و تقلیدی عینی و واو به واو از آن نیست.

جکسون به خوبی مطلبی است که با اشاره می رساند. فیلم اول اجازه داد تا بیلبو بگینز (مارتین فریمن) برخوردی عجیب و دوست داشتنی با گالوم (اندی سرکیس) داشته باشد. اما در دنبال کردن سفر بیلبو به همراهی گاندالف (یان مککلن) و دورف ها برای بازپس گرفتن مالکیت کوه لونلی مانتین که قبلاً آن را از دست داده بودند، به این موضوع که هر راهپیمایی طولانی به قدم زدن های آرام و تدریجی زیادی نیاز دارد نیز اختصاص داده شده بود. «سفری غیرمنتظره» نگاه گلایه کننده ی یک سرباز پیاده نظامِ گرسنه و دچار به سوء تغذیه بود به پدیده ی جنگ که با اضافه کردن جادوگران و هیولاها به شکل فانتزی درآمده و تصویر سازی زیبا و متعارفی از 100 صفحه ی اول کتاب تالکین به حساب می آمد.

اسماگ فرق دارد. یک اثر واقعاً خوب است که از فیلم قبلی برتر است و شخصیت هایش را با زندگی بی قانون و قاعده همراه می کند تا نه تنها با اورک ها، بلکه با یک مرد خرس نما، گروهی عنکبوت غول آسا و اژدهای ترسناکی که نامش در عنوان فیلم آمده است مبارزه کنند. «ویرانی اسماگ» - عنوانی عجیب غمگین کننده برای اثری چنین سرخوش و نیرومند- هم به عنوان یک فیلم برای دیدن در روز شنبه و تعطیلات مناسب و راضی کننده است و هم به عنوان پیش نمایشی هیجان انگیز و وسوسه کننده برای فیلم «آنجا و بازگشت دوباره» که قرار است دسامبر سال بعد اکران شود.

آن صحنه ی افتتاحیه سرنخی زود هنگام برای پی بردن به قصد و نیت فیلمنامه نویسان اثر - جکسون، فران والش، فیلیپا بوینز و گیلرمو دل تو رو که در اصل قرار بود این مجموعه فیلم را کارگردانی کند- است که می خواهد بگوید «اسماگ» در مقایسه با فیلم قبلی کمتر به دقت نسبت به منبع اصلی وفادار است. در میخانه ی شلوغی که جکسون از آن بیرون می آید دو شخصیت با ابهت خم شده و مشغول بحثی مهم هستند. گاندالف با رهبر دورف ها تورین اوکنشیلد (ریچارد آرمیتیج) مشورت می کند. تورین می خواهد اسماگ، اژدهایی را که از لونلی مانتین محافظت می کند، بکشد تا مردمانش بتوانند دوباره مالک آن منطقه و طلاهایش شوند. گاندالف که حدس می زند اسماگ باید تحت تسلط جادوگر شیطانی سارامون (کریستوفر لی) و خدمت به نقشه ی او برای به دست آوردن مالکیت آرکنستون باشد، تورین را قانع می کند که بیلبو را در این سفر به همراه ببرند. زیرا اژدها بوی هابیت ها را تشخیص نمی دهد. این صحنه که یکسال قبل از زمان فیلم «اسماگ» شکل می گیرد، نه از کتاب هابیت، بلکه از «مأموریت اربور» اقتباس شده است. این اثر ضمیمه ای است که تالکین در دهه ی 1950 به عنوان ضمیمه ای برای داستان ارباب حلقه ها نوشته بود. پسر او کریستوفر در نهایت آن را در سال 1980 منتشر کرد و جکسون از آن استفاده می کند تا توضیح بدهد که کل این مأموریت به چه دلیل شکل گرفت. این تنها صحنه ی دور شدن از متن مقدس کتاب تالکین نیست.

اولین فیلم این سه گانه یعنی «سفری غیرمنتظره» در اغلب مواقع به نسخه برداری عینی از شخصیت ها و موقعیت های کتاب قانع بود، مانند فتوکپی ای از یک اثر خطی مربوط به دوران قرون وسطی. در «اسماگ» شخصیت ها پا را از صفحات کتاب فراتر گذاشته و به وضوح و روشنی از درون پرده ی نمایش 3 بعدی بیرون می جهند (فیلم در بعضی سینما ها با فرمت 48 فریم در ثانیه نمایش داده می شود، تکنیکی که نسبت به دفعه ی اول کمتر حواس بیننده را پرت می کند). یکی از این شخصیت ها بئورن (مایکل پرسبرندت)، موجود تغییر شکل دهنده ای است که به شکل یک خرس بسیار بزرگ و یا یک غول نوردیک ظاهر می شود. او که از حضور متجاوزانی به قلمرو خود آگاه شده اما توسط گاندالف هشیار شده که ممکن است همراهانی داشته باشد، از خرس به انسان تغییر ظاهر می دهد تا شکوه خشونت آمیز یک گوشه نشین جنگلی را که به غریبه ها عادت ندارد برای بیلبوی گرسنه و دورف های وحشتزده به نمایش بگذارد.

«اسماگ» به شدت و به شکلی منطقی صفحاتی از کتاب را که در آنها دورف ها از سختی طولانی و کمبود غذا شکایت می کنند خلاصه می کند و همه ی آنها را در صحنه ای جمع می کند که آنجا جویندگان همه ی دلایل ممکن برای گلایه کردن را دارند: آنها و بیلبو در بشکه هایی پر از ماهی مخفی می شوند و به این طریق از رودخانه می گذرند. قایق رانی که آنها را در گذر از رودخانه هدایت می کند فردی است به نام بارد (لوک ایوانز) و آنها را به لیک تاون می برد، یک پایگاه مرزی متعلق به انسان ها که به دلیل نزدیکی اسماگ در پریشانی و رکود غرق شده است. جویندگان درست میان شورش شهروندان بر علیه فرماندار شریر و مغرورشان (استفن فرای) و مشاور مسامحه کننده و شبیه به گالوم اش آلفرید (رایان گیج)، وارد شهر می شوند. هنگامی که بارد و فرزندانش افراد برگشته از حکومت را پناه می دهند، جویندگان می توانند از زندگی خانوادگی در سرزمین میانه دریافتی نادر و کمیاب پیدا کنند.
های جنگلی که در فیلم اول درباره ی مأموریت لونلی مانتین آنچنان مغرورانه حرف می زدند که انگار ایده ای کثیف تر و پس تر از آن است که یک نژاد اشرافی بخواهد به حمایت آن بپردازد، این بار از سر لطف بیلبو و دورف ها را با رویی خوش می پذیرند (در واقع دستگیر می کنند). پادشاه الف ها تراندویل (لی پیس) یک انزواگرای متکبر باقی می ماند اما لگولاس (اورلاندو بلوم که 10 سال از بازی اش در «ارباب حلقه ها» بزرگتر شده و نقش همان شخصیت را بازی می کند که 50 سال جوانتر است) فکر می کند که شاید دورف ها هدفی داشته باشند که ارزش جنگیدن را داشته باشد. همچنین فرمانده ی سپاه تروندیل، یعنی توریل (اوانجلین لیلی) میل شدیدی به نبرد دارد، و شاید هم به بازی و خوشگذرانی با کیلی (آیدان ترنر) که خوش اندام ترین و جذابترین دورف حاضر است. آن دو واقعاً مانند زوجی که ممکن است عاشق همدیگر شوند با هم شوخی می کنند و یکدیگر را دست می اندازند. کیلی موقع ورود به دژ الف ها می پرسد: "نمی خواهید من را بگردید؟" و کنایه ای جنسی همراه پرسش خود می کند که توریل هم با گستاخی جوابش را می دهد.

لحظه صبر کنید، این چیزها اصلاً به تالکین نمی آید. او نویسنده ای تحصیل کرده ی دانشگاه آکسفورد بود که کتابی ماجراجویانه برای کودکان نوشت و در سرزمین میانه تعداد کمی سلحشور مؤنث جای داد. در واقع توریل که ترکیبی از جوآن آرک (ژاندارک، قهرمان ملی فرانسه که در روئن نرماندى تحت سلطه انگلستان به جرم ارتداد سوزانده شد) و فلورنس ناینتینگل (پرستار و ریاضیدان و آماردان بزرگ انگلیسی مشهور به بانوی چراغ به دست و بنیانگذار پرستاری نوین) است - و خویشاوندی نزدیکی با کتنیسِ «مسابقات کشتار» و مریدا در انیمیشن «شجاع» دارد- اختراع نویسندگان فیلمنامه است. آنها علاوه بر این لگولاس را هم وارد این داستان کرده اند که در اصل در کتاب هابیت حضور ندارد. بوینز می گوید: "توریل شخصیت مو قرمز داستان ماست. ما او را به این دلیل به وجود آوردیم. که به فیلم آن نوع انرژی را ببخشد، آن نوع انرژی زنانه را. ما اعتقاد داریم که این موضوع کاملاً با درونمایه ی آثار تالکین سازگار است." شاید اینطور باشد، شاید هم نه. اما به هر حال جواب می دهد و مقداری دموکراسی و مردم سالاری جنسیتی و روابط عاشقانه به سبک داستانهای دوره ی شاه آرتور را در فیلم جاری می سازد.

این وجود «اسماگ» در کلیت خود یک فیلم اکشن و در اغلب اوقات اکشن با شکوهی است. نبرد با عنکبوت های غول آسایی که دورف ها را در تابوت هایی از تار خود گیر انداخته اند و در آن اولین فرصت نصیب بیلبو می شود تا شجاعت یک هابیت را به نمایش بگذارد، یک صحنه ی پیچیده و به هم تنیده از هنر هماهنگیِ حرکات رقص مانند را عرضه می کند. بیلبو و دورف ها از قصر الف ها در بشکه هایی فرار می کنند که مسیر رودخانه ای را طی می کنند که حرکاتی سریع و غیرقابل پیش بینی دارد و مانند مسابقات المپیک سر خوردن در تونل آبی است که درجه ی سختی آن با حمله ی اورک ها از جانب ساحل شدت می یابد. بایستی از اندی سرکیس تجلیل کرد که گرچه این بار در نقش گالوم حاضر نمی شود اما به عنوان کارگردان واحد دوم با مهارتی تماشایی در خدمت فیلم است.

اورک ها و عنکبوت ها موجودات شروری هستند که تنها از اسماگ، این هیولای وحشی که با ورود بیلبو بیدار شده است، حمایت می کنند. او با صدای به شدت نالان و عاجزانه ی بندیکت کامبربچ چنین می غرد: "من پادشاه زیر کوهستان هستم!"، "من آتشم، مرگم". اسماگ اژدهای بسیار پر حرفی است، مدت هاست که کسی را برای ترساندن نداشته است. بیلبوی ترسیده سعی می کند شکارچی خود را با تعریف و تمجید های اغراق آمیز منعطف کند و می گوید: "به راستی که ترانه ها و افسانه ها بکلی از وصف عظمت تو عاجزند، ای اسماگ شگفت انگیز!" این برخورد که ترکیبی متعادل از طنز هوشمندانه و تهدید است، تقریباً می تواند به پای مواجهه ی بیلبو و گالوم در فیلم اول برسد و تماشاگران مشتاق را با این سؤال رها کند که آیا می توانند یکسال برای دیدن قسمت پایانی صبر کنند.

وقتی توریل به آسمان خیره شده و در فکر فرو رفته کسی به او می گوید: "نور ستاره ها نور سردی ست" و او به گنگی جواب می دهد: "این نور خاطره است"، خاطره ی ستارگان درخشانی که پیش از آنکه اشعه شان به سرزمین میانه برسد، مرده اند. نور سردی که در «یک سفر غیرمنتظره» جاری بود هم همین است: گرامی داشت خاطره ی تالکین که تنها به شکلی دوره ای و موقتی جانی سینمایی یافت. بعد از آن فیلم اول و بی هدف از یک سه گانه ی هشت ساعته ی به ظاهر غیرضروی که بر اساس کتابی با کمتر از 300 صفحه ساخته شده بود، چه کسی حدس می زد که جکسون قسمت میانی ای به چنین قدرتمندی در آستین داشته باشد؟

در کل، «ویرانی اسماگ» موفقیتی هیجان انگیز است که تقریباً می تواند با شکوه سه گانه ی «ارباب حلقه ها» ی جکسون برابری کند. من که آن را دیده ام، حاضرم با کمال میل و به سرعت برای دیدن مجددش باز گردم.
............................
منبع: نقد فارسی
............................
نظر یادتون نره