PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مرگ



master
2014/01/11, 04:48
مرگ! مرگ!
تا کی باید منتظر بمانی؟
تا کی باید دقایق و روزها را بشماری؟
از این همه زندگی
فقط برای اینکه به یک لحظه ختم شود خسته نمی شوی؟
دیدن ما برای این همه مدت
برایت ملال آور نیست؟
از این همه تکرار خسته نمی شوی؟
و آیا ما براستی از این همه مرگ خسته نشده ایم؟
تا کی باید زندگی ها بیایند و بروند؟
و بعد از آن، حیات جاودان موعود
واقعا درباره ی آن چه فکر می کنی؟
آیا تو همان هیئت سیاهی هستی که همچون مجسمه ای ورودی دروازه ی عدم ایستاده؟
یا ما را تنها از سرایی به سرایی دیگر می بری؟
مانند یک قایقران سوار بر امواج مه آلود
در هر حال تو برایمان افسانه ای بیش نیستی
آنقدر حرف نزدی تا وجودت را فراموش کردیم
حیله ی کثیفی بود
در خاموشی مطلق، از کنجی خزیدی و بدون اینکه کسی متوجه شود
از خفا بر ما چنگ انداختی
آنقدر خوب اینکار را انجام دادی که حتی بعد از آن
اکنون؛ هنوز هم فکر می کنیم زنده هستیم
غیر از این است؟ می بینی که هنوز دارم راه می روم، حرف می زنم، وقت تلف می کنم
تو ما را مدت ها قبل از اینکه بفهمیم با خود برده بودی
سال ها قبل، شروع به پوسیدن کردیم
خودمان مانند کرمی خود را از درون خالی کردیم
تمام زمانمان، مانند کوری در یک چهار دیواری دور خود چرخیدیم
کافی بود ضربه ی آخر را بزنی
تا آن پوسته ی ضعیف و پیر فرو ریزد
و بعد آن، حیات جاودان موعود
واقعاَ درباره ی آن چه فکر می کنی؟
کسی نگفته بود باید چه کار کرد؟
هنوز فرصتی هست؟
می دانم دارم خواب می بینم
زندگی مرا به خاطر این شیطنت ها تنبیه خواهد کرد
باید کسی که این سوال ها را می پرسد ساکت نگه می داشتم
اما دستانم دیگر توانی برای فشردن خرخره اش ندارد
تا کی طول خواهد کشید؟
کسی چیزی درباره ی بعد از آن نگفته بود؟

Fateme
2014/01/11, 05:56
خیلی قشنگ بود، چینش کلمات و الخصوص معنی پشت متن رو دوست داشتم...از همه بیشترم اینجا رو دوست داشتم:



اکنون؛ هنوز هم فکر می کنیم زنده هستیم
غیر از این است؟ می بینی که هنوز دارم راه می روم، حرف می زنم، وقت تلف می کنم
تو ما را مدت ها قبل از اینکه بفهمیم با خود برده بودی
سال ها قبل، شروع به پوسیدن کردیم
خودمان مانند کرمی خود را از درون خالی کردیم
تمام زمانمان، مانند کوری در یک چهار دیواری دور خود چرخیدیم

فقط خیلی خوب معنی جمله اخرتو نگرفتم...:-??

erfan
2014/02/08, 03:18
خیلی عالی هردفعه یکی از متن هات رو می بینم می گم بهتر از این نمی شه یدفعه یه متن باحال تر میدی.عالی بود((58))

the ship
2014/10/08, 01:23
فوق العاده بود.
واقعا این



سال ها قبل، شروع به پوسیدن کردیم
خودمان مانند کرمی خود را از درون خالی کردیم
تمام زمانمان، مانند کوری در یک چهار دیواری دور خود چرخیدیم
کافی بود ضربه ی آخر را بزنی
تا آن پوسته ی ضعیف و پیر فرو ریزد


خیلی قشنگ بود.
مرسی.

Hermion
2014/10/08, 05:54
خيلى خيلى عالى و پر معنا
خسته نباشى
مرسى

Andish
2015/05/08, 15:37
روزی دو جنین در رحم مادر شروع کردند به حرف زدن
مکالمه ی آنها از این قرار بود:
جنین اول : تو اعتقاد داری به دنیای بیرون؟
جنین دوم : اره اعتقاد دارم!
جنین اول : شاید رفتیم و تونستیم با پایمان راه برویم!
جنین دوم : آخه چه جوری اینجا که خیلی کوچیکه..
جنین اول : میتونیم با دهنمون غذا بخوریم!
جنین دوم : فکر نمی کنم آخه ما با این طناب همیشه باید غذا بخوریم ما نمی تونیم
جنین اول : شاید بشه مامانو دید!..
جنین دوم : تو به وجود مامان اعتقاد داری؟
جنین اول : اره مگه تو نداری؟
جنین دوم : آخه من که مامانو نمی بینم!
جنین اول : مامان همه جا هست ما رو میبینه
جنین دوم : آخه صدام نمیزنه!
جنین اول : اگه کمی ساکت باشی صداشو میشنوی که داره لالایی میگه...