PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پت و مت در حرم( پخش زنده)



shiny
2014/01/06, 19:36
فاطمه: سلام!


زهرا: منم سلام!


فاطمه: من و زهرا تصمیم گرفته بودیم بعد از امتحان فیزیک بریم کتابخونه ی حرم.


زهرا: تو راه حرم اتفاقاتی افتاد که گفتیم خالی از لطف نیست واسه شما تعریف کنیم.((42))


فاطمه: کلی فکر کردیم که اسم تاپیک رو چی بزاریم، آخر به این نتیجه رسیدیم که...


زهرا: «پت و مت در حرم» ردخور نداره!((58))


فاطمه: حالا به روایت ماجرا می پردازیم.


زهرا:من روز قبل به فاطمه گفتم که کارت کتابخونه و چادرش رو فراموش نکنه.


فاطمه: من از اون جایی که همیشه صبح ها برناممو آماده می کنم...


زهرا: دقیقه نودیه!


فاطمه: وسط حرفم نپر...!! گفتم کارتمم صبح پیدا می کنم، چادرمم که می دونم کجاست!


زهرا:مطمئنی می دونستی؟((66))


فاطمه: آره، فکر کردی همه مثل توان؟! داشتم می گفتم؛ ولی صبح که بیدار شدم، خوشبختانه کارتم نبود!


زهرا: کارتت نبود، چادرتم نبود؟ تو که می دونستی کجایه!((81))


فاطمه: بله می دونستم کجاست ولی گفتم حالا که کارتم نیست نمی ریم دیگه! برا همین چادرمم برنداشتم.


زهرا: منم که کشک! تنها تنها تصمیم می گیرن و قرار می زارن!((68))


فاطمه: از کشکم اون ورتر، ماستی اصلا؛ آخه بدون کارتم می اومدم چی کار می کردم؟((127))


زهرا: نه که بار اولته کارتتو جا می زاری...!! دفعه های قبل چی کار می کردی که این دفعه نمی تونستی؟!


فاطمه: حالا یه دفعه دیگه هم فراموش کردم؛ ایندفعه یادم بود، کارتم نبود!((228))


زهرا: بگذریم ادامه ماجرای شیرین رو بگو!


فاطمه: خلاصه امتحانون رو به خوبی دادیم و اصرار کرد که بریم! من بهش گفتم بی خیال شو! ولی...


زهرا: مگه من بیکارم که به هر ساز خانوم برقصم؟! گفتم چادر رنگی می گیریم از اون جا؛ جاتون خالی تازه کلی قیافشم با چادر رنگی مسخره کردم؛ فرض کنین، پالتو قرمز و یه کوله یک تنی با چادر رنگی کوتاه، کفششم که نگم بهتره...!!((223))


فاطمه: تو بیخود کردی! تو که هر روز با اون کوله و چادر شبیه گوژپشت نتردامی!((9))


زهرا: اولا اون چادر مشکیه، نه چادر رنگی پیرزنی! دوما تو خودت رو با من مقایسه می کنی، بابالنگ دراز؟


فاطمه: نه کوتول خانوم، نگران نباش! خب بگذریم؛ منم به حرفای خانوم گوش دادم و به حساب اینکه تا حالا این قدر رو مخ کتابداره راه رفتیم که ما رو می شناسه، قبول کردم که بریم!((82))


زهرا: بله این گونه شد که عروس خانوم بعد کلی ناز و ادا بله رو داد!( کوتول عمته، خوبه فقط 4 سانت ازت کوتاهترم ها)((21))


فاطمه: چی فکر کردی، تازه قول دادی واسم کتابم بگیری!


زهرا: بله دیگه، کدوم عروسی تا حالا بدون زیر لفظی بله رو داده که تو دومیش باشی؟


فاطمه: هورس!((102)) این قدر لقب اون رو به من نچسبون!((68))


زهرا: خب، داشتیم می گفتیم؛ از خیلی قبل پیش من و فاطمه خیال داشتیم بریم اتما، سی دی بازی بخریم!


فاطمه: گفتیم کی بهتر از الان، همین الان می ریم! ته جیبمون هم روی هم هول و حوش 20 تومن پول داشتیم و می خواستیم باهاش ناهار بخریم.


زهرا: رفتیم که بریم فروشگاه!((217))


فاطمه: اول بیرونش پرنده هم پر نمی زد، فکر کردیم بسته است!((94))


زهرا: یه زنه ای اومد بیرون و فهمیدیم که بازه!((46))


فاطمه: حواسمون پرت زنه بود که از خروجی رفتیم تو!


زهرا: نگهبانی که اون جا بود، با خاک یکسانمون کرد و گفت برین از ورودی بیاین.((119))


فاطمه: گفتیم حالا که اومدیم، بزار بریم![-o<


زهرا: یه نگاه عاقل اندر صفی بهمون انداخت و گفت راه نداره، گیر می کنین.


فاطمه: ما هم مثل اسکولا برگشتیم از ورودی رفتیم!((205)) وقتی وارد شدیم، به من گفت کولتونو بدین نگه می دارم واستون.


زهرا: ولی ما فکر کردیم می گه پولاتونو بدین عین این عقب مونده ها برگشتیم بهش زل زدیم.((105))


فاطمه: با خودمون گفتیم، به 20 تومن ما چشم دوخته؟! این از کجا فهمید ما 20 تومن داریم!((222))


زهرا: نگهبانه هم که دید ما شوت می زنیم گفت، کیف های بزرگو راه نمی دیم!((106))


فاطمه: منم مثل بچه های سر به زیر کوله ی عزیزمو دادم بهش، اونم یک پلاک داد بهم!((79))


زهرا: بالاخره وارد فروشگاه شدیم، اولش که می خواستیم از خوشحالی ذوق مرگ شیم،((2)) انگار که از هفت خان رستم گذشتیم؛ ولی بعد...


فاطمه: همه چی دیدیم غیر از سی دی، همه هم مثل موجود ناشناخته بهمون نگاه می کردن!


زهرا: خودمون رو جمع و جور کردیم و سرعتمون رو کم کردیم که مثلا داریم به دور و بر نگاه می کنیم و مثل یه خریدار نمونه گشتیم.((91))


فاطمه: واسه این که خیلی سه نشه، گفتیم دست خالی نریم، یک چیزی هم بخریم!


زهرا: جهنم الضرر...


فاطمه: حالا از شانس خوبمون همش شامپو و صابون می اومد سر رامون!((85))


زهرا: این فاطمه هم که شامپوش تموم شده بود، گفت بزار شامپو بخریم.


فاطمه: خلاصه یک شامپو برداشتیم و دو تا چیپس به خیال اینکه 500 تومنه!


زهرا: خیر سرش قیمتش رو نگاه کرد [-( بی خیال، رفتیم که صندوق داره حساب کنه، اونم حساب کرد و گفت 10700 می شه.


فاطمه: بس که همه کار هارو من می کنم! پول رو حساب کردیم و فاکتور و کولمم گرفتیم و رفتیم!


زهرا: حالا اومدیم بیرون این فاکتور رو نگاه می کنیم و هیچی ازش نمی فهمیم، یهو دیدیم چیپسه هزار و پونصده!'@-@


فاطمه: جیغمون رفت هوا، چه غلطی کردیم اومدیم از این جا گرفتیم!~x( بعد حساب کردیم دیدیم هنوز برای نهار پول هست.((212))


زهرا: رفتیم تو ایستگاه اتوبوس واستادیم تا خط 12 بیاد، فاطمه خانومم که حالا می گیم برای کارت و چادرش یه دلیل داشت، ولی این که من کارتشو نیاورده بود...؟!( نمی دونم فکر می کرد قراره با چی بره خونه، با جت؟! ) نمی دونم می خواد چه دلیلی بلغور کنه؟((62))


فاطمه: پس فکر کردی واسه چی قبول کردم با تو بیام حرم؟ اینم یکی از دلایلش بود!((3))
من و هی اسکول جلوه نده، فکر می کنن مثل پیرزنا هر روز همه چی رو فراموش می کنم. خودت رو چی می گی که با این که هر روز با اون اتوبوس می آی ایستگاهش رو بلد نبودی، همین جوری گازتو گرفته بودی می رفتی!((223))


زهرا: حالا من یه بار حواسم نبود، تو چی؟ کارتتم به چیزای زیر تختت پیوسته بود که پیداش نکردی؟((69))


فاطمه: خیلی طولانی شد، حوصله دارین که بقیش رو بخونین یا نه؟ هنوز قسمت اصلی ماجرا مونده!


زهرا: اگه موافقین ادامه بدیم تشکر کنین!((122))


زهرا و فاطمه: مدیونین اگه تشکر نکنین، دو ساعته دارم ور می زنیم.((17))


زهرا: دست من یکی که رسما خشک شد، من تایپ می کنم، تاپیکش به نام این خانوم ثبت می شه!


فاطمه: ایش، خودت اصرار کردی که تایپ کنی! به من چه!


زهرا: آخه تو تحریفش می کردی، این طوری مطمئن تره!((72))


فاطمه: پس دیگه حرفت چیه؟ فعلا تا بعد!


.................................................. ..........................................

فاطمه: از استقبال گرمتون ممنون و حالا اذامه ماجرا.

زهرا: اتوبوس اومد و رفتیم سوار شدیم و ردیف آخر نشستیم.

فاطمه: وقتی که نشستیم چشمم افتاد به مامور من کارت( شخصی که وایمیسته ببینه همه من کارت می زنن و گاهی اوقات ایستگاه ها رو اعلام می کنه )که داشت با فیس و افاده کاپشنشو در می آورد تا روپوشش رو بپوشه!
به زهرا نشونش دادم و گفتم نگاه کن خوبه روپوش دکتری تنش نمی کنه، این قدر کلاس می آد!
زهرا هم بعد از این که کلی خودش رو کج و راست کرد، بالاخره سرجاش آروم نشست و نگاه کرد ببینه کیو می گم...((231))

زهرا: چی کار کنم چادرم کج شده بود، داشتم درستش می کردم!((68))بگذریم، برگشتم بهش نگاه کردم و دیدم نافرم آشنا می زنه!
یکم فکر کردم،((62)) یادم اومد که قبلا هم توی اتوبوس دیده بودمش و از صدای قشنگش فیض برده بودم!((224))به فاطمه گفتم حالا کجاشو دیدی، هنوز صدای دکتریش رو نشنیدی!

فاطمه: خلاصه، رسیدیم ایستگاه بعد که یکدفعه آقا زبون باز کرد و من و زهرا غش کردیم!((206))

زهرا: البته از خنده!((42))

فاطمه: پ ن پ، واسه صدای قشنگش غش و ضعف رفتیم!((228))

زهرا: گفتم که رفع ابهام شه! بگذریم، این سبزی فروش های دوره گرد هست که با وانت تو کوچه ها و اینا می گردن ینی صداش دقیقا شبیه همونا بود.

فاطمه: بعد از مدتی تصمیم گرفتیم چیپس های خوشمزمون رو با حلاوت بخوریم!((111))

زهرا: بگذریم از این که فلفلی بود و حلاوتمون خورد تو سرمون!((228))

فاطمه: خب حالا، گفتم یکم کلاس بزارم، مگه می زاری؟! رک می گم، با قیافه های کج کوله داشتیم به زور چیپسرو قورت می دادیم که یهو جلوییامون برگشتن مثل منگلا بروبر نگامون کردن و خندیدن.((223))
من و زهرا هم رفتیم تو شک که اینا دیگه به کجامون می خندن؟!((225))

زهرا: بعد از کمی فکر بالاخره فهمیدیم که به بغلیامون می خندیدن ولی به خاطر کمبود جا و عدم انعطاف پذیری به ما ئو تا نگاه می کردن.((85))

فاطمه: بغلیامون عرب بودن اونا هم مثل این ندیده های ضایع به هم نشونشون می دادن.((119))

زهرا: یهو عربه جن زده شد و برگشت به ما گفت مَدرَسی؟

فاطمه: حالا من و زهرا عین اسکولا نگاش می کنیم و با خودمون می گیم این دیگه چی از جون ما می خواد؟!(5)

زهرا: من فکر کردم منظورش خیابون مُدَرِّس، برای همین گفتم منظورتون مُدَرِّس؟!

فاطمه: زنه یهو آمپر چسبوند و با عصبانیت به سمت کیفم حمله ور شد و باشدت تکونش دادو گفت، مَدرِسی؛ منم که داشتم با خودم می گفتم چیه امروز همه به کیف من گیر می دن، دوزاریم افتاد که بنده خدا منظورش مدرسه اس!((92))

زهرا: با ذوق فهمیدن مسئله مثل این ذوق زده ها گفتیم آره از مدرسه میایم!((25))

فاطمه: یهو زنه ننه قاسم شد دید جوابشو میدیم یه سوال دیگه پرسید.

زهرا: به مچ دستش اشاره کرد و گفت ساعت، مَدرِسی؟ منم عین اسکولا گفتم الان ساعت چنده؟!((96))

فاطمه: بعد زنه با چشم و ابرو گفت نه و بعد از اینکه کلی توضیح داد و اشاره کرد فهمیدیم منظورش اینه که صبح ساعت چند می رین مدرسه؟((106))

زهرا: فاطمه هم گفت الان زمان امتحانا 8 تا 10 صبح میریم؛ زنه هم گفت لاعراق، هفت!

فاطمه: منم گفتم ما هم روزای معمولی هفت می ریم... زنه هم گفت آها و خدا رو شکر ساکت شد.:-@

زهرا: خدارو شکر!

فاطمه: طرفای میدون شهدا که رسیدیم زنه باز دوباره برگشت گفت، شلوغ، کل ایران شلوغ...( یه چیزی تو همین مایع ها )

زهرا: با خودم گفتم بابا بکن از ما،~X( ولی برای حفظ ظاهر یه لبخند کج زدیم و گفتیم آره!((231))بعد برگشتم به فاطمه گفتم، همچین می گه ایران شلوغه انگار عراق بهشت برینه، لااقل این جا تمیزه!

فاطمه: بعد از کلی جون کندن رسیدیم حرم، رفتیم که کولمو بدیم به امانت،( ینی به چیز خوردن افتادم که کولمو با خودم آوردم ) کولمو و دادم و پرسیدم از کجا می شه چادر گرفت؟! اونم گفت از پنجره بغلی بپرس، نمی دونم بهت می دن یا نه، آخه به ایرانیا نمی دن!
برای همین به زهرا گفتم بیا عرب بازی دربیاریم!((76))

زهرا: منم گفتم حرف مفت نزن، ما تو مَدرِسی عربه مونده بودیم، حالا می خوای با لهجه عربی واسه من حرف بزنی؟!((228)) بریم بپرسیم شاید یه فرجی شد و به ما هم دادن.((227))

فاطمه: خلاصه رفتیم پرسیدیم مرده هم گفت برین بخرین تا ذوباره فراموش نکنین، به همین خوشمزگی!>:D<

زهرا: من گفنک بیا بریم از اون خادمایی که بازرسی می کنن بپرسیم شاید داشته باشن! رفتیم پرسیدیم و اون ها هم گفتن، یا باید بخرین یا کرایه کنین!

فاطمه: با خودم گفتم که من دیگه به هفت پشتم بخندم که دوباره پاشم این جوری بیام حرم!

زهرا: رفتیم که ببینیم کرایه چادر چه صیغه ایه؟!:-?

فاطمه: به اولین مغازه ای که رسیدیم، یه چند تا چادر مرتب و تمیز رو پیشخونش دیدم، گفتم از کجا می شه چادر کرایه کرد؟ گفت از همین جا! گفتم پولش چقدره؟ گفت 10 تومن می زاری، هزار تومن کم می شه!

زهرا: ما هم که ففقط 12 تومن برامون مونده بوده، چون تا 4-5 می خواستیم بمونیم، باید همه پول رو می دادیم واسه چادر و هوا میل می کردیم!((228))

فاطمه: برای همین من گفتم حالا اگه بیشتر بمونیم چی؟ یه مرده غظمیتی یهو خودش رو انداخت وسط بحث و گفت حالا خیلی باشه بعد از نماز برمی گردین دیگه، نمی خواین که بسط بشینین.

زهرا: فاطمه هم گفت آره، می خوایم بریم کتابخونه!~X(
من کلی خودم و کنترل کردم که یه چیزی به مرتیکه بیشعور نگم؛ حیف که چادرمون به اون بند بود مگرنه حسابشو می زاشتم کف دستش!((9))

فاطمه: مرده گفت باشه بابا برین تا صبحم آوردین هزار تومن می گیرم؛ پولو دادیم بهش و منتظر بودیم یکی از اون چادر مرتبا بهمون بده، یهو یه مرده ای از ته مغازه گفت بیا و یه چادر پوسیده بهم داد! حیف که مجبور بودم، مگرنه می گفتم برو این چادر رو سر ننت کن، انگار از تو دهن گوسفند درش آورده!((104))

زهرا: بالاخره چادر رو گرفتیم و رفتیم که بریم تو حرم! وسط راه بودیم که اسکول خانوم یادش اومد برگشتنا باید از در دیگه بره و همون جا استپ کردیم به فکر چاره!

فاطمه: می تونیم یه کاری کنیم من، تو حرم وایمیستم این چادر رو می دم به تو ببر بده به مرتیکه برگرد حرم!
ولی بعد من چادر ندارم و تو حرمم چی کار کنیم؟

زهرا: منم گفتم، اشکال نداره دیگه بهشون می گیم که داریم می ریم بیرون، اگه خیلی دیگه گیر داد می گیم چادر نداریم دیگه از کجا چادر بیاریم؟!

فاطمه: اونا هم قبول کردن! می گن یهو از آسمون نازل شدین، شاید تو رو بفرسته واسم چادر جور کنی!((102))

زهرا: ها، همینم مونده برم دوباره به اون بی شخصیت بگم چادر بده!((228))

فاطمه: آره، حتی اگه بتونیم به سلامت رد شیم، کولم اون ور مونده، اون رو چی کار کنیم؟ بیخیال مجبورم برگردم دوباره جای مدرسه، از اون جا برم ولی برای من کارت چی کار کنم؟((85))

زهرا: اشکال نداره اگه با 12 بریم، من فقط باید یه جا اتوبوس عوض کنم، من کارتم رو می دم به تو!((64))

فاطمه: خب پس بریم دیگه حل شد!((19))

زهرا: بعدم که تصمیم گرفتیم بیایم این ماجرا رو بنویسیم، پس رفتیم دارالحجه اول زیارت نامه خوندیم، بعدم که شروع کردیم به نوشتن ماجرا( من نوشتم )

فاطمه: این ماجرا که تموم شده ولی از این ماجراها هر روز تو مدرسه داریم!((54))

زهرا: کلا بد نمی گذرونیم، همیشه شادیم!((93))((2))

زهرا و فاطمه: صمیمی نشین، اون هایی که گفتین خودتونین، اسپمه!((8))

((71))

Paneer
2014/01/06, 19:43
((105))
چه تاپیکی ((220))

شونه خانم من دیگه چیزی ندارم بگم ((205))

shiny
2014/01/06, 19:46
((105))
چه تاپیکی ((220))

شونه خانم من دیگه چیزی ندارم بگم ((205))
همین قد بسه عروس خانوم ((19))
اصن خوندیش حالا؟

argotlam
2014/01/06, 20:15
دوستان عزیز ما این جا با کسی تعارف نداریم، مطمئن باشید تشکرم نزنین ناراحت نمی شیم، ولی لطفا اگه خوندین یا قصد دارین بالاخره یه وقتی بخونین تشکر کنین!به جز اون تشکر نکنین چون من جونم در اومد تا این رو تایپ کردم اگه کسی نمی خونه دیگه بقیشو تایپ نکنم!

M.Mahdi
2014/01/06, 20:36
((206))((206))((206))((206))

عنوانی بس مناسبه

خیلی جالب بود حتما ادامه بدید ((207)) ((221))

راستی کدومتون اومده خونه اون یکی ؟؟((102))

حالا قصد خرید بازی خاصی داشتین یا همینجوری میخواستین یه چیزی بخرید ؟((200))

______________________
یکی بیاد اینو تو تاپیک ضد دختر کپی کنه ((42))((42))((42))((42))((42))((42))

shiny
2014/01/06, 22:17
((206))((206))((206))((206))

عنوانی بس مناسبه

خیلی جالب بود حتما ادامه بدید ((207)) ((221))

راستی کدومتون اومده خونه اون یکی ؟؟((102))

حالا قصد خرید بازی خاصی داشتین یا همینجوری میخواستین یه چیزی بخرید ؟((200))

______________________
یکی بیاد اینو تو تاپیک ضد دختر کپی کنه ((42))((42))((42))((42))((42))((42))
مرسی از استقبالت ...
هیچکدوم نرفتیم خونه اون یکی توهمون حرم نوشتیم
نه بابا بازی خاصی رو نمیخاستیم همین جوری رفتیم ببینیم بازی باحالی پیدا میکنیم یا نه...

He$tiA
2014/01/06, 22:45
خوب است.....متشکرم که منو خوشحال کردین که من و هلیا و درسا و مانیا خل و چل ترین ادم های دنیا نیستیم
((200))((200))((200))((200))((200))

smhmma
2014/01/06, 23:03
هه هه هه هه هه هه هه
روحم شاد شد
خخخخخخخ واقعا پت و مت بهش مییاد
چادری هستین؟مشهدیم هستید؟؟چه جالب اصن بهتون نمی خورد
بیشتر از قبل از دیدارتون خوشوقت شدم
واقعا می گم ادامه بدید روحم شاد بود شادترم شد

argotlam
2014/01/06, 23:43
خوب است.....متشکرم که منو خوشحال کردین که من و هلیا و درسا و مانیا خل و چل ترین ادم های دنیا نیستیم
((200))((200))((200))((200))((200))
بله نظر لطفتونه!
خوشحالم که خوشحال شدی!

هه هه هه هه هه هه هه
روحم شاد شد
خخخخخخخ واقعا پت و مت بهش مییاد
چادری هستین؟مشهدیم هستید؟؟چه جالب اصن بهتون نمی خورد
بیشتر از قبل از دیدارتون خوشوقت شدم
واقعا می گم ادامه بدید روحم شاد بود شادترم شد
ممنون از این که خوندی، آره مشهدی ایم، من چادریم، فاطمه نیست!

خب پس بقیش رو هم می نویسم!

Galexy
2014/01/07, 09:21
جالب بود فرزندان!!!

ادامه بدید احتمالا میشه یه پت و مت جدید از روش ساخت!خخخ!



خوب است.....متشکرم که منو خوشحال کردین که من و هلیا و درسا و مانیا خل و چل ترین ادم های دنیا نیستیم
((200))((200))((200))((200))((200))

عزیزم شک نکن هرکی میاد تو این سایت خل و چله!!! از جمله من و تو و هلیا (؟) و مانیا (؟) و درسا (؟) و بقیه!

(البت دوستای مدیر و معاون و اینا به دل نگیرن ولی اینجا اصلا به نظر نمیاد فصل امتحانا باشه و کسی درس بخونه!
-جز یکی دو تا خرخون-خوب خل و چلیم دیگه...)

Hermion
2014/01/07, 10:05
آغا من می خوام حق ساخت فیلم اینو بخرم((108))
بدویین ادامشو بنویسین((223))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

آهان راستی بازیگرا ی اصلی هم خودتون باشین.

shiny
2014/01/07, 10:17
باشه پس ادامشو مینویسیم...((99))
خیلی ممنون که خوندینش ....((65))
هانیه تو فیلمشو بساز من و زهرا پایه ایم ((114))

babak_qazvini
2014/01/07, 10:39
من اول فکر کردم لینک قرار دادی فیلم گرفتی :d
((223))

argotlam
2014/01/07, 11:25
بقیشم نوشتم بیاین بخونین!

ThundeR
2014/01/07, 11:31
با حال بود( می ذاشتید پت مت در دنیای واقعی بهتر بود) ظاهراً علاوه بر کارتونش فیلمشم ساختن دادن بیرون.
بازیگریتون حرف نداشت. خخخخخخخ.

shiny
2014/01/07, 11:39
زهرای دیوونه اخرشو ننوشتی
اخر رفتیم کتابخونه کتابم گرفتیم بعدم رفتیم چادره رو همون جوری مچاله بهش پس دادیم و پولمونو گرفتیم...
تهشم من بایه بدبختی با اتوبوسای ناشناخته برگشتم خونه ینی کلا بیخیال کتابخونه حرم شدم....

Hermion
2014/01/07, 12:10
همه ی کادر من آمادن!
از پارسال دنبال یه سوژه ایم فیلم بسازیم((14))
الان بهشون بگم خیلی خوشحال می شن((86))
من تهیه کننده و کارگردان((73))
شما دوتا هم بازیگرای اصلی.
بقیشم تا فردا حله((27))
کی قرارداد ببندیم؟

shiny
2014/01/07, 12:15
هروقت تو بگی ما هستیم ((99))((93))((42))((42))

babak_qazvini
2014/01/07, 12:41
ورژن جدید میزنیم برای پت مت و جهانیش می کنیم

khas
2014/01/07, 17:28
عاااااقاااااااا نمیدونم چند وقت بود نخندیده بودم ولی میدونم زمانش زیاد بود
ولی یعنی عااااااااااالی بود هاااا
دوستم اتاق بغل خواب بود
اینقد بلند خندیدم بیچاره چون عادت ندارم بخندم گیر داده میگه بیا ببرمت دکتر
خخخخخخ
باحال بود اساسی

Alaveh
2014/01/07, 18:18
خدایی خیلیییییییی باحال بود...(ما هم مثل شما همیشه وقتی بعد از مدرسه با دوستام میرم بیرون روحم شاد میشه)

حالا یک سوال: کدومتون مت بود و کدومتون پت؟!

یعنی واقعا نام برازنده ای بود!

shiny
2014/01/07, 18:25
خدایی خیلیییییییی باحال بود...(ما هم مثل شما همیشه وقتی بعد از مدرسه با دوستام میرم بیرون روحم شاد میشه)

حالا یک سوال: کدومتون مت بود و کدومتون پت؟!

یعنی واقعا نام برازنده ای بود!
من و زهرا تو مدرسه هم شادیم ینی بچه ها رکورد میشکنن به اندازه ما بخندن
اونش معلوم نیس قد بلنده منم قد کوتاهه زهرا((223))
نمیدونم کدوم مته کدوم پت...

argotlam
2014/01/07, 18:28
فاطمه نرو رو اعصاب من، به خاطر 4 سانت من رو کوتوله نکن!
لباس زرده فاطمه است( نمی دونم کدومشون بود! )

shiny
2014/01/07, 18:31
براچی من زرده ؟ من پالتومم قرمزه ...من لباس قرمزه خودت زرده...
خوب دیگه چه 4 سانت چه یه متر به هر حال کوتاه تری

argotlam
2014/01/07, 18:32
پالتو منم مشکیه!
چه ربطی داره؟
در هر صورت من زودتر گفتم پس زرده تویی!

shiny
2014/01/07, 18:37
تو بیخود کردی زرده خودتی ....
چطور موقه مسخره کردن رنگ پالتومو میگی حالا میگی چه ربطی داره ؟ من اون روز قرمز پوشیده بودم پس قرمزه منم

argotlam
2014/01/07, 18:38
هی باشه بابا تو قرمز!
خوشحال شدی الان؟!

shiny
2014/01/07, 18:40
اررررررررررره ((86))
اخه من اسماشونو یادم نیس ولی یادمه زرده کودن تر بود ((223))

argotlam
2014/01/07, 18:41
می دونم برا همین گفتم تویی که قبول نداری!
در هر صورت این ورژن جدیدشه می تون هر تفاوتی با قبلی داشته باشه!

shiny
2014/01/07, 18:44
نه عزیزم هر فرقی بکنن این یکی توشون کاملا مشترکه...

M.Mahdi
2014/01/07, 19:26
((42))((42))((42))((42))
ایول قسمت دومشم خیلی باحال بود ! ((86))

راستب چرا سر قرمزه دعوا میکنید ؟ من دقت کردم دیدم کارای زرده عاقلانه تره تو کارتونش ((62))((200))

shiny
2014/01/07, 20:12
نه زرده کودن تر بود ((62))
نمیدونم یادم نیس اصن هردوتامون هردوتاشونیم خوب شد؟

smhmma
2014/01/07, 23:35
هاهاهاهاهاهاهاها
خیلی پت و متین
اصن همین جا هم عین پت و متین
البته یکمکی باهوش تر خخخخخخخخ
خ باحال بود

منم هروقت تو اتوبوس میشینم باید بقل یه پیرمرد بیوفتم که یا نصیحتم می کنه یا درمورد بدبختیای زندگیش می گه تا من نصیحتش کنم
یعنی رابطه ی تنکاتنگی با پیرمردا دارما خخخخخ از بیست کیلومتری به طرف هم جذب می شیم
یادمه یکیشون هی دارواش رو نشونم می داد و از مریضیاش می گفت منم مونده بودم چی بگم همین جوری با لبخند سرتکون می دادم تا زمانی که گفت بعضی وقتا به خودم می گم برم بالا پشت بوم خودمو پرت کنم پایین
راحت بشم از این همه درد
منم تو ذهنم با دوتادست و چهار تا دست غرضی می زدم تو سرم که ای بدبخت شدم دوباره یه مورد خودکشی به پستم خورد
نمی دونم چرا هرچی خود کشی هست دور و ور من باید باشه
فک کنم از ترفندای جدید عزراءیله تا منو خام کنه و فکر خودکشی بندازه تو سرم
ولی از همین ترببون استفاده می کنم تا بگم هیچ کسی نمی تواند مرا ترقیب به مرگ کند حتی تو عزی جون وگرنه مشتی بر دهان شما مستکبران عالم می زنم که به پت مت بپیوندید

چی گفتم
واقعا بعضی وقتا خودمم می مونم این چیزا رو از کجای ذهنم در میارم و می گم
خخخخخخخخ

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یادش بخیر جز شما دوتا ما قبلا دوتا دختر مشهدی دیگم داشتیم که از یه مدرسه بودن
یادشان بخیر و روحشان شاد باد
برای پدرروحانی سایت یعنی بهاره و اریانا فاتحمت صلوات
)درست گفتم یا یه جور دیگه می نویسنش؟؟؟(

Hermion
2014/01/08, 00:06
هاهاهاهاهاهاهاها
خیلی پت و متین
اصن همین جا هم عین پت و متین
البته یکمکی باهوش تر خخخخخخخخ
خ باحال بود

منم هروقت تو اتوبوس میشینم باید بقل یه پیرمرد بیوفتم که یا نصیحتم می کنه یا درمورد بدبختیای زندگیش می گه تا من نصیحتش کنم
یعنی رابطه ی تنکاتنگی با پیرمردا دارما خخخخخ از بیست کیلومتری به طرف هم جذب می شیم
یادمه یکیشون هی دارواش رو نشونم می داد و از مریضیاش می گفت منم مونده بودم چی بگم همین جوری با لبخند سرتکون می دادم تا زمانی که گفت بعضی وقتا به خودم می گم برم بالا پشت بوم خودمو پرت کنم پایین
راحت بشم از این همه درد
منم تو ذهنم با دوتادست و چهار تا دست غرضی می زدم تو سرم که ای بدبخت شدم دوباره یه مورد خودکشی به پستم خورد
نمی دونم چرا هرچی خود کشی هست دور و ور من باید باشه
فک کنم از ترفندای جدید عزراءیله تا منو خام کنه و فکر خودکشی بندازه تو سرم
ولی از همین ترببون استفاده می کنم تا بگم هیچ کسی نمی تواند مرا ترقیب به مرگ کند حتی تو عزی جون وگرنه مشتی بر دهان شما مستکبران عالم می زنم که به پت مت بپیوندید

چی گفتم
واقعا بعضی وقتا خودمم می مونم این چیزا رو از کجای ذهنم در میارم و می گم
خخخخخخخخ

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یادش بخیر جز شما دوتا ما قبلا دوتا دختر مشهدی دیگم داشتیم که از یه مدرسه بودن
یادشان بخیر و روحشان شاد باد
برای پدرروحانی سایت یعنی بهاره و اریانا فاتحمت صلوات
)درست گفتم یا یه جور دیگه می نویسنش؟؟؟(

محمد حسين جان تو هم بيا فردا سر صحنه يه جايى بگنجونيمِت
حيف ابن همه استعداد سخن گفتنه كه در اولين فيلم پت و مت ايرانى به كار نره ها!!
اونم به كارگردانى من!!!
يه جورى خودتو برسون مشهد
راستى ما چندين تا پت و مت ديگه تو مدرسه داريم مى تونيم از اون ها هم استفاده كنيم سريال ١١٢٠ قسمتى بسازيم!

argotlam
2014/01/08, 00:11
هاهاهاهاهاهاهاها
خیلی پت و متین
اصن همین جا هم عین پت و متین
البته یکمکی باهوش تر خخخخخخخخ
خ باحال بود

منم هروقت تو اتوبوس میشینم باید بقل یه پیرمرد بیوفتم که یا نصیحتم می کنه یا درمورد بدبختیای زندگیش می گه تا من نصیحتش کنم
یعنی رابطه ی تنکاتنگی با پیرمردا دارما خخخخخ از بیست کیلومتری به طرف هم جذب می شیم
یادمه یکیشون هی دارواش رو نشونم می داد و از مریضیاش می گفت منم مونده بودم چی بگم همین جوری با لبخند سرتکون می دادم تا زمانی که گفت بعضی وقتا به خودم می گم برم بالا پشت بوم خودمو پرت کنم پایین
راحت بشم از این همه درد
منم تو ذهنم با دوتادست و چهار تا دست غرضی می زدم تو سرم که ای بدبخت شدم دوباره یه مورد خودکشی به پستم خورد
نمی دونم چرا هرچی خود کشی هست دور و ور من باید باشه
فک کنم از ترفندای جدید عزراءیله تا منو خام کنه و فکر خودکشی بندازه تو سرم
ولی از همین ترببون استفاده می کنم تا بگم هیچ کسی نمی تواند مرا ترقیب به مرگ کند حتی تو عزی جون وگرنه مشتی بر دهان شما مستکبران عالم می زنم که به پت مت بپیوندید

چی گفتم
واقعا بعضی وقتا خودمم می مونم این چیزا رو از کجای ذهنم در میارم و می گم
خخخخخخخخ

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

یادش بخیر جز شما دوتا ما قبلا دوتا دختر مشهدی دیگم داشتیم که از یه مدرسه بودن
یادشان بخیر و روحشان شاد باد
برای پدرروحانی سایت یعنی بهاره و اریانا فاتحمت صلوات
)درست گفتم یا یه جور دیگه می نویسنش؟؟؟(

آخ چه قدر آدم این موقع ها حرصش می گیره، از بین اون همه آدم یکیشون که دست به درد و دل و فکش پره کنارت می شینه!((228))
از این اتفاقا واسه منم زیاد افتاده یه بار یک پیرزنه ای کنارم نشسته بود پنج شش تا بچه داشت با کلی نوه، از هر کدوم از اعضای خانوادش یه بیوی کامل داد که نمی دونم فلان نوش دکتره و اون یکی مهندسه و... بعدش که تموم شد شروع کرد به نصیحت که نمی دونم درست رو بخون و اگه نخونی به هیچ جا نمی رسی و از این جور چیزا((73))ینی می خواست موهامو از ته بکنم این قدر که این پیرزنه حرف زد و رو مخ من راه رفت ~x(


فکر خوبیه حانیه عملیش کنیم!((62))

smhmma
2014/01/08, 02:29
هرمیون تو هم توی مشهدی؟؟
توی مدرسه ی اینا؟؟؟
بابا ایول

argotlam
2014/01/08, 09:35
آره، حانیه هم تو مشهد زندگی می کنه ولی یه سال از ما کوچیکتره و تو مدرسه ی پارسال ماست!

M.Mahdi
2014/01/08, 10:43
آره، حانیه هم تو مشهد زندگی می کنه ولی یه سال از ما کوچیکتره و تو مدرسه ی پارسال ماست!


چرا الان داری میگی اینو ؟؟؟((104))

shiny
2014/01/08, 10:45
چرا الان داری میگی اینو ؟؟؟((104))
براچی؟ مگه چی شده؟

M.Mahdi
2014/01/08, 10:47
براچی؟ مگه چی شده؟

همین جوری
اومدم عین این کتابا حرف بزنم ((3))

shiny
2014/01/08, 10:50
همین جوری
اومدم عین این کتابا حرف بزنم ((3))
اوه خدایا کم کم دارم به این نتیجه میرسم واقعا من و زهرا تنها نیستیم

argotlam
2014/01/08, 10:51
موافقم از ما بدترم هست!
حالا ینی چی می خواستی مثل کتابا حرف بزنی؟

M.Mahdi
2014/01/08, 11:14
اوه خدایا کم کم دارم به این نتیجه میرسم واقعا من و زهرا تنها نیستیم


موافقم از ما بدترم هست!

شرمندم نکنید ! شما پت و مت ، منم پلنگ صورتی ! خوبه ؟


حالا ینی چی می خواستی مثل کتابا حرف بزنی؟

پوففففف اون وقت به من میگی از تو بدترم ؟
توی کتابا معمولا توی اوج داستان وقتی کاراکتر یه چیز مهمی رو از یه فردی که همیشه در دسترسشه میشنوه اینو میگه !


ضمنا دیگه به شلغم هلمز کبیر از این چیزا نگیدا ((104))

argotlam
2014/01/08, 11:16
خدایا...همه خلیم!به هممون یه عنایتی بفرما!
شلغم هلمز کبیر؟!
اون کبیرش دیگه چه صیغه ایه؟

M.Mahdi
2014/01/08, 11:28
اون کبیرش دیگه چه صیغه ایه؟
اون کبیرش برای امضای مفهومیمه ! ((102))
شما که بردی تو مسابقات بگرد مفهوماشو پیدا کن ((57))

Galexy
2014/01/08, 11:30
عاقا این قضایا داســـــــــــــــــــتــ ــــــان داره!

یه روز یکی (نپرسید کی، چون نمیدونم!) واسه محمد مهدی این اسمو میذاره ، بقیه هم خوششون میاد!
به نظر من که خیلی بهش میاد "شلغم هلمز کبیر" بر وزن "کاترین کبیر" ! خخخخخخ!((206))

من که گفتم ما همگی خل و چلیم . . .

M.Mahdi
2014/01/08, 11:35
یه روز یکی (نپرسید کی، چون نمیدونم!) واسه محمد مهدی این اسمو میذاره ، بقیه هم خوششون میاد!
آره یه مدت بهم میگفتن انیشتین

khas
2014/01/08, 11:41
شلغم هلمز کبیر
یعنی خللللل هاااااا
بعد همه به من میگن دیوونه
خداییش بیاین من براتون جلسه مشاوره بزارم شاید درست شدین
نیاااااااااااز داااااااارین هاااااااااا((102))((102))((102))((102)) ((102))((102))((102))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

شلغم هلمز کبیر
یعنی خللللل هاااااا
بعد همه به من میگن دیوونه
خداییش بیاین من براتون جلسه مشاوره بزارم شاید درست شدین
نیاااااااااااز داااااااارین هاااااااااا((102))((102))((102))((102)) ((102))((102))((102))

M.Mahdi
2014/01/08, 11:45
شلغم هلمز کبیر
یعنی خللللل هاااااا
بعد همه به من میگن دیوونه

اتفاقا شلغم هلمز ( یا شرلوک شلغم ) پیشینه زبانی قوی داره توی فروم قبل ! الکی که که بهم نگفتن ((3))((3))

shiny
2014/01/08, 11:45
ما به مشاوره نیاز داریم؟؟؟((104))
اوه حالا اقا مشاورم شدن...
تو که لالایی بلدی براچی خودت خوابت نمیبره واس چی پس بت میگن دیوونه؟

khas
2014/01/08, 12:10
نگران پول مشاوره نباشین تخفیف میدم بهتون
((102))((102))((102))((102))((102))((102))
خب توی صف باشین اولین نفرکه مشاوره می خواد آروم بیاد جلو((102))((102))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اصلا نگران نباشید درمان میشید

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اینقد من باشعور و فهمیده و پرفسور هستم بقیه چشم ندارن ببینن میگن دیوونه

shiny
2014/01/08, 12:16
بپا چش نخوری پرفوسور
باشه کسی هست بخاد جان فشانی کنه ؟ برو بچ؟
من که فعلا لازم ندارم

khas
2014/01/08, 15:25
اسفند دود کردم نگران نباش
خجالت نکشید بیایین جلو

Hermion
2014/01/08, 18:37
من می یام
واقعا الان نیاز دارم
بچه های مدرسه هم به من می گن دیوونه اونم خیلی غلیظ
هر کی از درس خوندن خسته می شه یه زنگ به من می زنه یا اس می ده
یعنی وضع درس خوندن خودم که براشون تشریح می کنم همچین اعتماد به نفس می گیرن که...((68))

khas
2014/01/08, 18:42
برات وقت تعیین می کنم
بعدی کیه؟؟؟؟؟؟؟

Hermion
2014/01/08, 18:44
مرسی...
پارتی بازی کنی من شرایطم بحرانیه ها!
قبلش یه ندا هم بده که سر صحنه فیلمبرداری نباشم((58))

shiny
2014/01/08, 18:47
برات وقت تعیین می کنم
بعدی کیه؟؟؟؟؟؟؟
خودت ((102))

حانیه بپا از این بدتر نشی فیلممون میره رو هوا ... یه لشکر ادم بیکار میشن خدا رو خوش نمیاد

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -


برات وقت تعیین می کنم
بعدی کیه؟؟؟؟؟؟؟
خودت ((102))

حانیه بپا از این بدتر نشی فیلممون میره رو هوا ... یه لشکر ادم بیکار میشن خدا رو خوش نمیاد

Hermion
2014/01/08, 18:57
فاطمه جان فیلم با من غمت نباشه!

BOOKBL
2014/07/09, 19:46
اینا به عالم هپروت گفتن زکی!
به پت و مت گفتن زکی!
به تام و جری گفتن زکی!

نظیر ندارن اینا بوخودا!!!

sir m.h.e
2014/07/09, 21:54
دختر هم دخترای قدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ماجرا سر پول کم آوردن منم زیاد داشتم ولی این یکی نوبر بود به خدا
ممنون که موجبات خنده و شادی ما رو وسط ماه رمضون فراهم کردید

Percy Jackson
2014/07/10, 08:48
اهم من همون اولش خونده بودما...دوباره پست زدم بینم ادامه نمیدین؟؟؟؟ کارگردانتونم که ماشالله ترکوند با اون فیلم ساختنش ((42))((42))ادامه بدین من پتانسیلشو میبینم در شما....فیلم بعدی رو خودم میسازم:دیدو: :دیدو: تهیه کنندشم خودم شما اگه خواستین خودتون فیلمنامه رو هم میدیم ویرایش کنن:دی
فقط جاذبه طنزش یکم بیشتر باشه لطفا:دی میخوام بترکونه!!!:))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اهم shiny argotlam

shiny
2014/07/10, 12:53
اهم من همون اولش خونده بودما...دوباره پست زدم بینم ادامه نمیدین؟؟؟؟ کارگردانتونم که ماشالله ترکوند با اون فیلم ساختنش ((42))((42))ادامه بدین من پتانسیلشو میبینم در شما....فیلم بعدی رو خودم میسازم:دیدو: :دیدو: تهیه کنندشم خودم شما اگه خواستین خودتون فیلمنامه رو هم میدیم ویرایش کنن:دی
فقط جاذبه طنزش یکم بیشتر باشه لطفا:دی میخوام بترکونه!!!:))

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اهم @shiny (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=1670) @argotlam (http://forum.pioneer-life.ir/member.php?u=967)
خخخخخ عماد جان امر دیگه؟؟!
بگو مینویسم!
همین یه فیلم از سرمونم اضافه اس!