PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بچه های دیروز و امروز



shiny
2013/12/19, 21:07
اگه چیزی در اینباره تو دلتون مونده بگین خودم میشنوم ...

حالا وایستین یه مورد خودم بگم : اینقده حرصم میگیره وقتی میبینم هی میان میگن بچه های امروزی باهوش ترن درس خون ترن قبلا بچه ها کودن بودنن ، چیزی تو مخشون نمی رفت و...نمیان بگن ما کجا درس میخوندیم اینا کجا...
مثلا همین پنکه سقفی که ما داشتیم...
همه میدونسن فایده ای نداره ولی بازم محض دلخوشی روشنش میکردن ...اون موقه دیگه اصلن صدای معلم محو میشد و فقط صدای دل نشین لخ لخ پنکه رو میشنیدیم تازه این یه طرف قضیه بود از طرف دیگه هر وقت این پنکه هه روشن میشد و حرکتش سریع میشد من یکی که شیش دنگ حواسم میرفت پیش اینکه اگه الان این پنکه هه بیوفته کله کیا قطع میشه ؟ یا خودمو اماده میکردم که اگه افتاد چجوری جا خالی بدم ... شما اینجوری نبودین ؟؟؟
یعنی اصلا کل زنگو من به پنکه فکر میکردم... حالا اونوقت اصلا وقتی باقی میموند که به درس گوش بدم... همش ترس ...خوف...وحشت ...خودتون قضاوت کنین...((72))
شانس که نداریم کل دبستانمون با فکر پنکه سقفی گذشت بعد رفتیم راهنمایی یه سه سالی راحت بودیم حالا دوباره تو دبیرستان یار قدیمیمون برگشته....کلا داستانایی داریم ما...
یا سیستم گرمایشی فوق العادمون که یه بخاری پت پتو بود...اصلا به نفس بچه ها بیشتر از این بخاریه امید داشتیم ... روزایی که برف میومد میرفتیم تو حیاط برف بازی میکردیم بعد که میومدیم تو کلاس اصلا دیگه بخاریه دیده نمیشد پشت بچه ها محو شده بود ... بعد کم کم خودمونو واسه عملیات اماده میکردیم : کلاه شال گردن و کاپشنمونو در میاوردیم تا حجممون کم شه بعدشم دستکش های خیسمونو میزدیم زیر بغلمون و حمله ....
بعد کلی فشار فشور و جیغ و غر غر میرسیدیم به بخاری و خوشحال و شاد اول یه جا واسه دستکشمون باز میکردیم و بعدم دستمونو یه جا میگرفتیم تا گرم شه ... بعدش هنوز گرم نشده یه بی اعصابی از پشتمون پیدا میشد یه حول کاری میداد که کلا با کف دودست میوفتادیم رو بخاری و....
اونوقت میگن نسل سوخته که میگن الکیه (البته فک کنم نسل سوخته رو بیشتر واسه دهه شصتیا میگن ... حالا چون دهه هفتادیم نیمه سوخته ((72)))
در هر صورت ....
ما چجوری الفبا یاد گرفتیم حالا اینا چجوری دارن یاد میگیرن ... تو خونه نشستن بالا بالا میخونن .... هعیییییییییی....

Fateme
2013/12/19, 21:26
الان دعوا میشه دوستان آماده باشین....

والا این قضیه ی بخاری رو که عرضم به خدمتتون ماهم داشتیم...تازه جورابای خیسمونو در میاوردیم توی طول زنگ میزاشتیم روی بخاری خشک شه...((42))((54)) این بخاری نسل من و تو نداره...تازه لامصب بخاری های ما اکثرا زیر پنجره بود، از یه طرف جزغاله میشدیم از یه طرف از سوز پنجره یخ میزدیم...

بعدم عاقا این سیستم درسی سال به سال پیشرفت میکنه، ما کلاس سوم بودیم وقتی آموزش کلاس اولیا رو میدیدم احساس نسل سوخته بودن بهمون دست میداد((73))

خلاصه این نسل سوخته بودن احساسیت که خر همه ما رو خواهد گرفت منو شما نداره...((64))((64))

Paneer
2013/12/19, 21:45
اخی ما که از این چیزا تجربه نکردیم

اما بازم نسل سوخته ایم شما خودتون قضاوت کنید دور اول ششم دبستان دور اول هفتم و البته در اینده دور اول هشتم و ...... حالا شما جای ما بودید نمی سوختید؟؟ من حاظرم با اون پنکه کشتی بگیرم دور اولی نباشم اصن معلما نمی دونن چه طوری درس بدن ((121))

Mr.Amir
2013/12/19, 21:53
اگه چیزی در اینباره تو دلتون مونده بگین خودم میشنوم ...

حالا وایستین یه مورد خودم بگم : اینقده حرصم میگیره وقتی میبینم هی میان میگن بچه های امروزی باهوش ترن درس خون ترن قبلا بچه ها کودن بودنن ، چیزی تو مخشون نمی رفت و...نمیان بگن ما کجا درس میخوندیم اینا کجا...
مثلا همین پنکه سقفی که ما داشتیم...

احیانا شما یخ حوض نمیشکستی؟؟؟
یا برق قطع میشد با نور شمع درس نمیخوندی؟؟
احتمالا موشک بارونم بوده البته با این که جنگ تموم شده بوده نمیدون از کجا به کجا!!!!
بابا بیخیال
پنکه سقفی!!!!
خوبه همینم دارین
ما که والله تنها تهویه مطبوعمون یه پنجره است که 90% طول سال بسته اس که سرما نیاد همون شوفاژم نداره.
ولی همچین گله مند نیستیم به خدا
در باهوشی بچه های جدید هم شکی نیست بالاخره میگن دست بالای دست بسیارست البته از اون ورم همین طور دست زیره دست خیلی زیاده نسل قبل ماها چی بگن دیگه
هوروس جان شما چند سالته؟؟؟
ولی در کل خانوما یکم در کل کاراشون اغراق به خرج میدن
ما که برف بازی میکنیم خاک بازی میکنیم گل بازی یا سنگ بازی هم میکنیم میریم تو کلاس خط کش بازی هم میکنیم(هی از معلم کتک میخوریم) جیکمونم در نمیاد
به قرآن
من که راضیم از این زندگی
هورا

argotlam
2013/12/20, 00:00
نه بابا من به این چیزا فکرنمی کنم، بیشتر خوابم می گیره، معلم از اون ور لالایی می گه این پنکه ام از این طرف، مخصوصا سر زنگ شیمی که چشای من به زور بازه، یک وضعیه به خدا! حالا هم که زمستونه و پنکه سقفی نیست، آدم تو کلاس خفه می شه و اکسیژن به مغزش نمی رسه سی و دو نفر آدم تو یک کلاس جغله با پنجره ها و در بسته!
همه ی این هارو گفتم که بگم یا خوابیم یا اکسیژن به مغزمون نمی رسه که بخوایم به جفنگیات معلم گرام گوش کنیم((77))
ولی این که بچه های الان باهوش ترن رو نمی دونم ولی می دونم خرخون ترن، برای همین دلم براشون می سوزه ما حداقل اگه تو این وضعیت درس خوندیم یک چند سال اول زندگیمون رو با فراغ خیال زندگی کردیم این بدبختا که باید از سه سالگی کوفت و زهرمار بریزن تو مخشون، زندگی نمی کنن که!

khas
2013/12/20, 00:10
خدایا ما دبستان بودیم هر زنگ نیم کیلو گچ می رفت داخل ریه هامون
حالا ماژیک و کلاس هوشمند اومده و بچه های امروزی هنوز ناراضی هستن
موقع امتحانات روی زمین داخل سالن می نشستیم
لباس هامون خاکی میشد و امتحان می دادیم
بخاری که هیچ فقط یه هیتر بود که اونم اصلا گرم نمی کرد
ولی بازم یاد اون موقع ها که می افتم حاضرم همه چی رو بدم برگردم به اون موقع ها

Hermion
2013/12/20, 00:19
اى بابا هر چى كلاس خوب باشه فايده نداره مهم معلمه
معلما بد شدن واقعا
خانم غفرانى رو زهرا و فاطمه مى شناسن
دو ماه پيش زنگ پرورشى اومد سركلاسمون دستبندارو جمع كرد
ازمنم يكى از اين دستبنداى دوستى گرفت
بعد هم خيلى شيك ورداش گفت:
شما دير به فكر افتادين دوست دختراى پسر من كه دانشجويه سه سال پيش براش از اينا مى بافتن
يعنى ما تا دو ساعت دهنمون باز بود
معلم پرورشى...
خانوم هاديزاده رو هم همه مى دونن بهم مى گه مرغابى!!!!!

argotlam
2013/12/20, 03:24
آخ که من چه قدر دوست داشتم غفرانی که می یومد ور ور می کرد و از پسرش و نمی دونم فامیلاش که هرکدوم تو یک قبرستونی بودن و جد و آبادش حرف می زد که فلان طورن و فلان کار رو کردن یک به درک غلیظ بهش می گفتم که یکم دلم خنک شه، هم این هم اون هادی زاده عقده ای به تمام معنا بودن!نافرم باهات موافقم.

shiny
2013/12/20, 12:51
اخی ما که از این چیزا تجربه نکردیم

اما بازم نسل سوخته ایم شما خودتون قضاوت کنید دور اول ششم دبستان دور اول هفتم و البته در اینده دور اول هشتم و ...... حالا شما جای ما بودید نمی سوختید؟؟ من حاظرم با اون پنکه کشتی بگیرم دور اولی نباشم اصن معلما نمی دونن چه طوری درس بدن ((121))
اخی...برو کلاتم بنداز اسمون چیه کاباتون همه داستانه ... ما چی میخوندیم شما چی

وای کامپیوترم قاط زده....راستی هانیه درکت میکنم غفرانی که اصلا ادم نبود ...والا هرچی مد میشد فامیلای خانوم چن سال پیش دستشون میکردن
ولی هادیزاده رو خداییش دوس داشتم ادم بدی نبود

Hermion
2013/12/20, 13:44
مى دونى چرا به من مى گه مرغابى؟
چون يه روز نفر جلويى من برگشت با من حرف زد
منم مودبانه فقطبهش گوش دادم
برگشت سمت من گفت:
كدخداى ده كه مرفابى بود واى در آن ده چه رسوايى بود