توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره با حروف انتخابی
سلام این مشاعره با حروف انتخابی هستش.
قوانینش:
1_ حتما حرف بعدی تعیین شه.
2_ اسم شاعر حتما ذکر شه.
3_ نمی تونید دو تا پست پشت سر هم بزنید حتما باید وسطش یکی دیگه پست داده باشه.
به نام نقش بند صفحه خاک
عذار افروز مه رویان افلاک
خواجوی کرمانی
حرف ف
maryam1994
2013/08/22, 14:32
فراخی در جهان چندان اثر کرد
که یک دانه غله صد بیشتر کرد
ب
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هرچه خواهی کن
س
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
م
sasan2012
2014/07/14, 20:23
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
س
Percy Jackson
2014/07/14, 21:51
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
ظ
:دی خیلی عوضی و بدجنسم میدونم
ظالم بمرد و قاعده زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
سعدی
با ث دلم نمیاد اذیت بشین :wufaccouqb69c4kz31z
sasan2012
2014/07/15, 11:38
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
با ر
Percy Jackson
2014/07/15, 12:08
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باته دیوانه رویی بودیم
بسته بر سلسله سلسله مویی بودیم
وحشی
با ژ بده :دی
ژغ ژغ دندان اودل می شکست
جان شیران سیه می شد ز دست
مولانا
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار
سعدی
ژاله بر گل فتاده چون عرقی
که به رحسار یار من باشد
بهرامی
ژغ ژغ آن عقل و مغزت را برد صد هزاران عقل را یک نشمرد
ژرف است محیط این جزیره خاکش سیه است و آب تیره
ژاله بارید کوچه ها گل شد رفتن ما به خانه مشگل شد
ژاله و ژوله را حباب کنم
مرغ را گیرم کباب کنم
ژوليده پسر به راه ميرفت
موي سر وي به چاه ميرفت
با ط بنویسید d:
راستی من همین الآن پستو دیدم و جواب دادم. یه وقت نگین رفت 6،7 ماه دنبال شعرر با ژ گشتا؟
ژاله بارید کوچه ها گل شد
رفتن ما به خانه مشکل شد
با((غ))((10))
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ببخشید اشتباه شد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
طلب نمی کنی از من سخن جفا این است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی
با((غ))((10))
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد
حافظ
ص:دی
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
با((ج))((99))
جمعه یعنی در فراقش سوختن
دیده حسرت به راهش دوختن
جمعه یعنی آه والغوث، الامان
انتظار مهدی (عج )صاحب زمان
با حرف (گ)
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیکن به خون جگر شود
با((و))((99))
و گر رسم وفا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
حافظ
با ث
ثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود
با((ل))((93))
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
با ی
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بر دست تو می بوسمش
با((ق))
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
قراری نیست در دور زمانه بیقراران بین
سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس
استاد شهریار
با س
سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را
((ح))((71))
حاشا كه من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و كرامت
با ج
جوانی شمع ره کردم که جوییم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
((ش))((230))
شمع را شاهد احوال من و خويش مگردان
خلوتي خواسته ام با تو که تنها بنشينم
سيمين بهبهاني
با (ب)
بر در گه دوست هر که صادق برود
تا حشر ز خاطرش علایق برود
با((93))((ک))
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف از این بساط که برچیده می شود
بعدی "پ"
پیش از آن کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
با((و))((71))
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو می رسی به لب چشمه ای و آب روانی
بعدی با "ج"
جوانی گفت پیری را چه تدبیر
که یار از من گریزد چون شوم پیر
با((ذ))((93))
ذکر لبم همیشه وهرجا شدی عزیز
ای نام تو همه پاکی وغم گریز
با (ژ)((71))
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
با((ر))((71))
روزی تو خواهی آمد با کوله بار باران
امید دارم اینکه آیی امید یاران
با ط((79))
طمع را نباید که چندان کنی
که صاحب کرم را پشیمان کنی
((گ))((2))
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
حافظ
با«و»
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
مهرداد اوستا
با((ع))((42))
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ما سوا فکندي همه سايه ي هما را
شهريار
با «پ»
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
با((ه))((4))
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست
مولوی
با«ز»
زتاب آتش سودای عشقش
بسان دیگ دایم میزنم جوش
با((ت))((42))
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم«حافظ»
با«ک»
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
با((ن))((223))
نشـانـم پـیـش تـیـرش کـاش تـیرش بر نشان آید
کـه پـیـشـم از پـی تـیـر خـود آن ابـرو کـمان آیدوحشی بافقی
با «و»
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
((شهریار))
با((ف))((73))
تا ترا جان و دل خود خوانده ام
بی دل و بی جان شدم ای جان من
با«ط»
((42))
طفل اشکم خویش را رسوای مردم کرده است
می دود هر سو نمی دانم که را گم کرده است ؟
با((چ))
چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه میشد گر بهار عمر ما هم باز میآمد
صائب تبریزی
با«الف»
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
ک عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
گ
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
با((ب))
با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما
سعدی
با س
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوی سر کوی تو برفت از یاد
با((ق))
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی حافظ
با ش
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
استاد شهریار
با((ص))
صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت (پروین)
با ژ
ژاله بر گل فتاده چون عرقی
که به رحسار یار من باشد
بهرامی
با((ظ))
ظاالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
سعدی
با ف
فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل
چو بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
با((ل))
لب بر لب كوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطة عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و می گفت براز
می خور، كه بدین جهان نمی آیی باز!
خیام
با غ
غرقه وهمیم ورنه این محیط
از تنک آبی کناری بیش نیست
با((م))
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
مولوی
با ع
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورزبی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند!
ش
شهریست پرکرشمه و حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ارنه خریدار هر ششم
حافظ
با((ث))
ثـــــلاثین و ثـــــلاثین و ثـــلاثین
به حق سوره ی طه و یاسین
با ن
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
مهدی سهیلی
با((خ))
خیزید و خزآرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
با ح
حال دنیا را چو پرسیدم من از فرزانه ای
گفت یا ابریست یا برقیست یا افسانه ای
با((ذ))
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سعدی
با ق
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس
با((ی))
یار شو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره ی بیچارگان
قافله شد بی کسی ما ببین
ای کس ما بی کسب ما ببین
نظامی
با پ
پیش از آن کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
با((ت))
تا کسی رخ ننماید، نبرد دل زکسیدلبر ما، دل ما برد و به ما رخ ننمود
با ج
جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
با((ب))
بترس از خدای و میازار کسره رستگاری همین است و بس
با ض
ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد
صائب
با((ق))
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
ناصر خسرو
با خ
خدایا به نور صراحی و جام
به آن می که خصم است با ننگ و نام
با((س))
سال ها رفت و زیادم نرود دوست هنوز
تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز
مشفق کاشانی
با و
وصل است رشته سخنم با جهان راز
زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند
شهریار
با((گ))
گفتم از دل بــــرود چــــون ز مقابل برود
غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود
با «ل»
لبش به خنده و چشمش به غمزه می گوید
كه خـــون هــر كه بریزیم خونبهــا اینجـاست
با((غ))
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در درنیایی از دلم غم کی شود
عطّار
با «ف»
فرزند بنده ای است خدا را، غمش مخور
تـــو کیستی که بــه ز خـــدا بنــده پروری
سعدی
با((خ))
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
حافظ
با «ط»
طاعت آن نیست که بــر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
با((ث))
ثناها کرد بر روی چو ماهش
بپرسیداز غم و تیمار راهش
با «آ»
آتش پـــــر از قهــــــر تــــو مــی گفت: بـــــــرو
جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت بایست
با((ب))
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد
حافظ
با«چ»
چون اشتر مست در قطاریم همه
چون گرگ گرسنه در شکاریم همه
گر پرده زروی کارها برگیرند
معلوم شود که در چه کاریم همه
(ع)
Dark Lord
2015/08/26, 10:00
عهدو پیمان فلک را نیست چندان اعتبار......... عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
با حرف ژ
((122))((75))
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
با((ن))
Dark Lord
2015/08/26, 10:43
نبايد بستن اندر چيز و کس دل ....... که دل برداشتن کاريست مشکل
سعدي
با حرف خ
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان برم
حافظ
با((ت))
Dark Lord
2015/08/26, 11:56
ترسم آن سیمین بدن باشد در آغوش رقیب
دیده ام تقویم را امشب قمر در عقرب است...
س
سبک باران به شور آیند از هر حرف بی مغزی
به فریاد آورد اندک نسیمی هر نیستان را
صائب تبریزی
با((ث))
Dark Lord
2015/08/26, 12:08
ث هااااا؟؟؟؟/
ثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود
با ذ
ذکرست کمند وصل محبوب
خاموش که جوش کرد سودا
مولوی
با((ج))
Dark Lord
2015/08/26, 12:34
جهان را حق به عشقش آفریده
وجودش کلِ هستی را خریده
بگویم از مه رویِ محمّد
کسی زیباتر از او را ندیده
ت
تامل کنان در خطا و ثواب
به از ژاژ خایان حاظر جواب
سعدی
با((چ))
Dark Lord
2015/08/26, 12:43
چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه میشد گر بهار عمر ما هم باز میآمد
با ه
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
استاد شهریار
با((ح))
Dark Lord
2015/08/26, 12:51
حلاوتی که تورا در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق
حافظ
با ءیائ
Dark Lord
2015/08/26, 12:58
تبریک میگم تو باختی... خخخخخخخخخ
حالا یه شعر دیگه میگم با ذ تو هم با ذ بگو!
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
ذ
دست شما درد نکنه!!
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
حافظ
با((د))
Dark Lord
2015/08/26, 13:12
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا
حروف انتخابی ات را نزدی پس من با حرف آخر شعرت میزنم
دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين
به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را
شهریار
با((ر))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:07
راز دل همان به نهفته ماند
گفتنش چو نتوان نگفته ماند
«عارف قزوینی»
با حرف ی بگو!
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
مولوی
با((ز))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:20
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب نده،تا ندهی بر بادم
«حافظ»
ل بده!
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کندمولوی
با((س))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:24
سعدی تو در این بند بمیری و نداند
فریاد بکن یا بکشد یا برهاند
«سعدی»
ک بده.
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
با((ش))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:28
شمع هر جمع مشو،ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن،تا نروی از یادم
«حافظ»
پ بده.
johnsnow
2015/08/27, 10:30
پدر، آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
شیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
پروین اعتصامی
(ژ) بده
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار
سعدی
با((ط))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:42
طره ی شاهد دنیی همه بند است و فریبعارفان بر سر این رشته نجویند نزاع
«حافظ»
با خ بده.
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت صحرجلوه گری بود
حافظ
با((ظ))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:48
ظلمت از دلم برده، مسجدم بنا گوشی
درد دل شنو از من، پای تا به سر گوشی
با ف بگو.
فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت
هوشنگ ابتهاج
با((ع))
Harir-Silk
2015/08/27, 10:59
عاشقان را بگذارید بنالنند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
«معین کرمانشاهی»
با د بگو((82))((82))((82))
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
حافظ
با((غ))
Harir-Silk
2015/08/27, 11:05
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم
«فرخی یزدی»
((227))((227))((227))خیلی غم انگیز بود....
ز بده.
زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
با((ق))
Dark Lord
2015/08/27, 11:37
قیمت دُر نه از صدف باشد
تیر را قیمت از هدف باشد
ه
Harir-Silk
2015/08/27, 11:43
هر چيز که بشکند ز بها افتد و ليک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است
«هادي رنجي»
ج بده
Dark Lord
2015/08/27, 11:48
جذاب ترین مرحله عشق همین است
از من تو همان چیز بخواهی که ندارم
ن بده
Harir-Silk
2015/08/27, 11:55
نژاد و گوهر من از محیط یکرنگیستمرا به زور چو شبنم به رنگ و بو بستند «صائب»
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو
تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟مهدی سهیلی
با((ف))
Harir-Silk
2015/08/27, 11:58
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم«حافظ»
گ بده
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر براید
با((ک))
Harir-Silk
2015/08/27, 12:05
کز کرم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا،
گیرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا
«معینی کرمانشاهی»
ر بده
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
حافظ
ب((ل))
Harir-Silk
2015/08/27, 12:09
لب بر لب كوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطة عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و می گفت براز
می خور، كه بدین جهان نمی آیی باز!
«خیام»
ت بده.
تورا این همه بلبل نوای عشق زند
چه اتفات بود بر صدای منکر زاغ
سعدی
با((م))
Harir-Silk
2015/08/27, 12:17
مزن بانگ بر من که این است جرمم
که خورشید خواندم به بانگ بلندت
غلط گفتم این زانکه خورشید دایم
رخی همچو زر، میرود مستمندت
عطار
با ط بده
طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش عمل باطل کرد
با((ن))
Harir-Silk
2015/08/27, 12:24
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
«هوشنگ ابتهاج»
ف بده.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
با((و))
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
هوشنگ ابتهاج
بعدی با ط بگه
mastermind
2015/08/27, 13:51
طاعت از دست نیاید گنهی باید كرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد
منظر دیده قدمگاهِ گدایان شده است
كاخ دل در خور اورنگ شهی باید كرد
روشنان فلكی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید كرد
شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است
طیِ این مرحله با نور مهی باید كرد
خوش همی می روی ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم كرده رهی باید كرد
نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید كرد
جانب دوست نگه از نگهی باید داشت
كشور خصم تبه از سپهی باید كرد
گر مجاور نتوان بود به میخانه، ‹‹ نشاط ››
سجده از دور به هر صبحگهی باید كرد
نشاط اصفهانی
از ض
Dark Lord
2015/08/27, 14:57
ضماد صبر همی کن بر این دل مجروح
طلای اشک همی کش بر این رخ چو زریر
با ک
کسانی که بدرا پسندیده اند
ندادنم زنیکی چه بد دیده اند
سعدی با((ه))
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه شود اگر که من هم برسم به آرزویی
با «ع»
عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق
تا چند بخوانیم به اوراق کتابت
استاد شهریار
با((ی))
Harir-Silk
2015/08/28, 12:17
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
«فروغ فرخزاد»
با پ بده.
پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است
به طــــرزی که کـــم آوردند توضـیح المسـائل ها
با «من»
Harir-Silk
2015/08/28, 12:57
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری چی شبنم نمی گردم...
ر بده...
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
حافظ
با((الف))
Dark Lord
2015/08/29, 11:09
آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم
احساسِ سوختن، به تماشا نمیشود
با چ
چون اشتر مست در قطاریم همه
چون گرگ گرسنه در شکاریم هم
با((ن))
ناز کمترکن که من اهل تمنا نیستم
زنده باعشقم واسیر سود وسودا نیستم
با «ض»
Harir-Silk
2015/08/29, 16:41
ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای
«مولوی»
با ژ بده
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار
سعدی
بعدی ظ
ظلظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد
حافظ
با «ق»
Harir-Silk
2015/08/29, 19:00
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست
«ناصر خسرو»
ل بده.
لاله داغ است از فغان بلبل و گل بی خبر
آشنا رحمی نکرد امادل بیگانه سوخت
کلیم کاشانی
با((ق))
Harir-Silk
2015/08/29, 19:54
قضا رفت و قلم بنوشت فرمان
تو را جز صبر کردن چیست درمان
«ویس و رامین»
ف بده
فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن
که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم
استاد شهریار
با((ر))
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
حافظ
با ک
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد کس که درین نکته شک و ریب کند
حافظ
با((س))
Dark Lord
2015/08/30, 10:14
سالها با بار پیری خم شدم در جستجویش
تا بچاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
خ بده
خیال حوصله ی بحر می پزد هیهات
چهاست بر سر این قطره ی محال اندیش
با((پ))
Dark Lord
2015/08/30, 12:07
پرنده قشنگم.. کی میایی؟
.
.
.
خارج از شوخی:
پیوستگی به حق ز دو عالم بریدن است
دیدار دوست، هستی خود را ندیدن است
با ت
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
سعدی
با«ل»
لطف حق با تو مدارا ها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
مولوی
بعدی چ
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
حافظ
با(ک)
Dark Lord
2015/08/31, 11:12
کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن کم نشود مهر من از دوری و افزود بیا
با ث
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
با «ج»
جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
با((ث))
ثمری گرندهد آه فغان خواد داد
اثر گر نکند ناله دعا خواهم کرد
با «ذ»
Dark Lord
2015/09/01, 10:33
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم
سعدی
بعدی
با ن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
حافظ
با«ب»
بی تو یک ثانیه تکرار شدن حال بدی است
خاطرت جمع ، نبودی که چنین سال بدی است
ابراهیم پور جاسم
با((گ))
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
عطار نيشابوري
با«ع»
عقابها به هوا پر گشاده اند و دریغ
که این نمایش پرواز نقش در قاب شماست
هوشنگ ابتحاج
با((ر))
راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگارنظامیبا«ش»
شبهای هجر بود دلی همنفس مرا
آنهم کنون نماند ببر یکنفس مرا
همای شیرازی
با((پ))
پدر، آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
شیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
پروین اعتصامی
با«چ»
چوبا طفلان سرو کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
مولانا
با((ف))
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
نظامی
نزدی!خب من باید باچی بزنم؟؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
با((ح))
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
حافظ
نزدی!خب من باید باچی بزنم؟؟
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
ور بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
با((ص))
صبح روزی پشت در می آید و من نیستم
قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم
میثم امانی
با«ز»
زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت
با((ض))
ضعف و عجز و فقر ما دانستهای
درد ما را هم دوا دانستهای
«مولوی»
با «گ»
گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز
که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد
استاد شهریار
با((ل))
ليک چون اغلب بدند و بد پسند
بر همه مي را محرم کرده اند
مولانا
با«پ»
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
با((خ))
خدا گر ز حکمت ببندد دري
ز رحمت گشايد در ديگري
سعدی
با «ک»
کاروان بار سفر بست واز آن می ترسم
که کنم گریه و سیلاب برد محمل را
ندیم شیرازی
با((ش))
شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد
حافظ
با «ژ»
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا
تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد
حافظ
با «ژ»
همه دعوی کنی و خایی ژاژ
در همه کار ها حقیری و ژاژ
ابو شکور
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
بعدی با ک بگه
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد
حافظ
با((ث))
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
حافظ
با«ج»
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
<<حافظ>>
با((الف))
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ
بعدی با ت
تورا این همه بلبل نوای عشق زند
چه اتفات بود بر صدای منکر زاغ
سعدی
با((ب))
بار محبت از همه باري گرانتر است
وان کس کشد که از همه کس ناتوانتر است
فروغي بسطامي
بعدی ل
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کندمولوی
با((پ))
پدر، آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
شیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
پروین اعتصامی
بعدی ه
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
حافظ
با((و))
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
شهریار
بعدی م
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوی را
استاد شهریار
با((ث))
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
حافظ
بعدی خ
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
حافظ
با((ج))
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا بهره ی ما همه غفلت است
فردوسی
بعدی گ
گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز
که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد
استاد شهریار
با((چ))
سخت شد -_-
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
شهریار
بعدی غ
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
با((ح))
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه داردحافظ
بعدی ز
ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
((ملک الشعرای بهار))
با((د))
دام تزوير كه گسترديم بهر صيد خلق
كرد مارا پايبند و خود شديم آخر شكار
پروين اعتصامي
بعدی ط
طفل را گوشه ی گهواره جهانی است فراخ
همه آفاق ، بر همت مردان قفسی است
با((ژ))
ژغ ژغ دندان اودل می شکست
جان شیران جمله سید می شدزدست
مولانا
بعدی ظ
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
مولانا
با((س))
سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
قیصر امین پور
بعدی ح
حریف بزم شراب تو شهریار نباشد
مگر شبی بغلامی به کف ایاغ تو گیرم استاد شهریار
با((ش))
شعر و شرع و عرش از هم خواستند
اين دو عالم زين سه حرف آراستند
عطار
بعدی ض
ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای
مولوی
با(ص))
صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت
میوه ی شیرین دهد پر منفعت
مولوی
بعدی ع
عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق
تا چند بخوانیم به اوراق کتابت
استاد شهریار
با((ف))
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست
حافظ
با «ق» (:
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بیامرز به دشنامی چند
حافظ
بعدی ط
طاووس را به نقش و نگاری که هست ، خَلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
با((ژ)) (:
اینقد با ژ نگو :(
ژاله از صحبت بلبل ، خندان شد
لاله از غره گل بودن خود شادان بود
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
حافظ
با و (:
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
شهریار
بعدی ل
لاله بسی تنگ ودلم تنگ نیست
بس هنرم هست ولی دلم تنگ نیستپروین اعتصامی
با((گ))
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش
حافظبا «ج»
جوانی شمع ره کردم که جوییم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
با((م))
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
حافظ
با «ث»
ثاقبا بخت چنین خواست که من خوار شوم
تا به کوهش برسم طالع بهتر گیرم
با((ه))
هر که نان از عمل خويش خورد
منت حاتم طايي نبرد
سعدي
بعدی ح
حریف بزم شراب تو شهریار نباشد
مگر شبی بغلامی به کف ایاغ تو گیرم
استاد شهریار
با((ق))
shayan23
2015/09/12, 09:35
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت
.
.
حافظ
ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شوم
آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم
فرخي يزدي
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چقد این بیت تاثیر گذار بود :(
حیلی قشنگ گفته
shayan23
2015/09/13, 08:34
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
.
.
حافظ
بعدی با ((ژ))
ژغ ژغ دندان اودل می شکست
جان شیران جمله سید می شدزدست
مولانا
بعدی با ت
mastermind
2015/09/14, 15:49
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟
واین یک دم عمر به خوشدلی گذارم یا نه؟
پر کن قدح باده که معلومم نیست
این دم که فرو برم برآرم یا نه!
«خیام»
بعدی با ن
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
اقبال لاهوری
با((س))
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
حافظ
بعدی ذ :دی
shayan23
2015/09/17, 07:57
ذره ام لیک ز خورشید نخواهم مددی
با همه تشنگی ام منت دریا نکشم
با چنین عمر شتابان غم امروز بس است
دم غنیمت شمرم محنت فردا نکشم.
.
.
نمیدونم از کی :/
.
بعدی با ((ظ))
ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش
مکتبی
با «ک»
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهانی شود پر
نظامی
بعدی با ق
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش
مکتبی
با «ک»
مینا جان من احساس میکنم دقیقا همین بیت با همین فونت و رنگ رو توی یه سایتی دیدم :/
دوستان لطفا شعر از خودتون بگین ک حق کسایی ک 6 سال میشینن شعر حفظ میکنن خیر سرشون خورد نشه :|
لینکشم پیدا میکنم الان نشون میدم بهتون
http://mehraboonbash2.blogfa.com/cat-21.aspx
بفرمایید :/
shayan23
2015/09/17, 15:25
قیاس امروز گیر از حال فردا
که هست امروز تو فردای دیروز
.
.
.
شاعرشم دقیق یادم نیست عارفی عرفی عرفانی یه همچین چیزی :/
بعدی با ث
شایان تو هم ک هیچ شاعری رو یادت نمیاداا :|
چ حروفیم میگهه :/
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
حافظ
بعدی با چ
shayan23
2015/09/17, 15:38
خخخخخخخخخخخخ اونایی که خیلی خوشم میاد ازشون همیشه یادم میمونه شاعرش
حروف سخت گفتن حال میده اخه
چو بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست
مولانا
.
.
.
بعدی با پ
پدر، آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
شیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
حافظ
بعدی ف
shayan23
2015/09/17, 15:46
فتاده مرده تنی بودم از جمال تو دور
به یک نفس لب تو روح در دمید مرا
.
.
.
جامی
بعدی ل
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.