توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره
قوانین:
1_ اسم شاعر حتما ذکر شود.
2_ از شعر نو به هیچ وجه استفاده نشود.
3_ کسی حق پست پشت سر هم زدن ندارد مابین پست ها در مشاعره باید یک شخص دیگر پست بزند.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
فردوسی
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
حافظ(فک کنم)((72))
دلیری کجا نام او اشکبوس / همی بر خروشید بسان کوس
فردوسی
سـاقـیـا در گـردش سـاغـر تـعـلـل تا به چند
دور چـون بـا عـاشـقان افتد تسلسل بایدش
حافظ
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان,
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
حافظ
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی /سنگ دل این زود تر میخواستی حالا چرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارارا
آسایش دو گیتی تکرار این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
حافظ
ان قصر که جمشید در او جام گرفت/اهو بچه کرد و رو به ارام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر/دیدی چه گونه گور بهرام گرفت
خیام
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
شیخ بهایی
نمیدونم از علی بپرس!
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا/چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در ترنجانه ی خاک/ نقاش عزل بهر چه آراست مرا
خیام
ابر آمدو باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
خیام
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز/ کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو
وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد
به تلخ کامی دریا شکر چه خواهد کرد
دارم امید عاطفتی از جناب دوست/ کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
Blue moon
2013/08/20, 14:38
توانا بود هرکه دانا بود/ز دانش دل پیر برنا بود
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
حافظ
ریش را در گرو دوست نهادن خطاست
دوست شدن با من عاشق خطاست
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است /ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
ترحم بر پلنک تیز دندان
ستمکاری بود برگوسفندان
filagond
2013/08/20, 18:18
نبرگیرد از جای گرزش نهنگ
اگر بفکند بر زمین روز جنگ
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
عطار نيشابوري
filagond
2013/08/20, 18:21
تهمتن ز اندر کمان راند زود
بر آن سان که سیمرغ فرموده بود
در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه
مشو غره به امروزت زفردا را نه ای آگه!
filagond
2013/08/20, 18:30
همه در هوای فریدون بدند
که از جور ضحاک پر خون بدند
دل میرود زدستم،صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان،خواهد شد آشکارا
filagond
2013/08/20, 18:33
ایا شاه محمود کشورگشای
ز من گر نترسی بترس از خدای
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
filagond
2013/08/20, 18:36
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنک
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سراید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
filagond
2013/08/20, 18:40
ای صاحب کرامت شكرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
filagond
2013/08/20, 18:45
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
filagond
2013/08/20, 18:55
تنومندیم ده چو دادی تنم
چو از خاک برم داشتی مفکنم
sasan2012
2013/08/20, 19:25
من آن نيم كه حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام
سعدي
filagond
2013/08/20, 19:29
تو دانی که بیداد کوشد همی
همی جنگ و مردی فروشد همی
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز/یا اتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عشقی به هم ناید راست/گر پرده نخواهی که درد,دیده بدوز
سعدی
اخه چرا شعر نو نمیشه
من شعر نو می خوام((227))((227))((227))((227))((227))((227))
filagond
2013/08/20, 21:08
ز تیر گز و بند و اروند زال
همی مویه کردند بسیار سال
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
حافظ
filagond
2013/08/21, 13:35
شهنشاه ایران زبان بر گشاد
وز آن تشت و خنجر بسی کرد یاد
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
filagond
2013/08/21, 13:49
یکی رخش دارد به زیر اندرون
تو گفتی روان شد که بیستون
sasan2012
2013/08/21, 13:51
يار gرفته ام بسي chون تو نديده ام كسي
شمع chنين نيامده اسب از در هيch مجلسي
سعدي
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است /با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
تهمتن برآشفت و با توس گفت/که رهام را جام باده ست جفت
maryam1994
2013/08/22, 14:12
تا این برادران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد میکشد و کور می شود
یوسف همیشه وصله ناجور می شود
Blue moon
2013/08/22, 14:17
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بچه ها سعی کنید تکراری نزنید تا جایی که میشه و حافظه اجازه میده!
sasan2012
2013/08/22, 18:11
دیرست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
حافظ
دمی آب خوردن پس از بدسگال
به از عمر هفتاد هشتاد سال
فردوسی
در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم / بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است!
sasan2012
2013/08/22, 18:33
چی شد دوتا پشت سرهم و بی ربط
لباس عاصیان بر خود بپوشید
فساد و خون کنید و می بنوشید
عطار
ولش کن دوتایی با بیت تو جواب دادیم!
دل داده ام بر باد
بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی
شیرین تر از فرهاد
دوتایی با بیت تو جواب دادیم
دلا تا کی در این زندان فریب این و ان بینی/یکی زین چاه ظلمنی برون شو تا جهان بینی
سنایی
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
فکر کنم دیگه شاعر لازم نباشه!
شاه ما شاه است و نامش مرتضی است
در دوعالم شاه ما شیر خداست...
sasan2012
2013/08/22, 18:59
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای دل به فدای تو این چه نگاه کردن است
تا زهره و مه در اسمان گشت پدید / بهتر زمی ناب کسی هیچ ندید
sasan2012
2013/08/22, 19:02
دوش آگاهی ز یار سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هرچه نیز بادا باد
حافظ
در شگفتم، گناه باد چه بود؟
برگ، خشکیده بود، باد ربود.
دلا بسوزکه سوز تو کار ها بکند / نیازیم شبی دفع صد بلا بکند
sasan2012
2013/08/22, 19:10
در چنین طره تودل بی حفاط من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد
حافط
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند....
sasan2012
2013/08/22, 19:21
درخت دوستی بنشانکه کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
حافط
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
در میخانه نبد بسته چرا حافظ گفت:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند...
دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
sasan2012
2013/08/22, 19:25
دل ما به دو رویت ز چمن فراغ دارد
که چو سرو پاینده است و چو لاله داغ
حافط
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی وریا کرد
sasan2012
2013/08/22, 19:32
دلی که غیب نما است جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
حافط
دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
sasan2012
2013/08/22, 19:43
لا وضحن بسری و لوتهتک ستری
اذا لا حبه ترضی دع اللوائم تعرل
سعدی
یک مقدار عریبتون رو قوی کنید دوستان
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
ممنون از برنامه های آموزشی عربیت!
شه چو عجز ان حکیمان را بدید / پا برهنه جانب مسجد دوید
sasan2012
2013/08/22, 19:56
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر نشنه ایی ببارد
سعدی
اول کلاس های فارسی رو نمره بگیرد بعد برید سراغ عربی
در این شب سیاهم گمگشته را مقصود
از گوشه ای برون آ ی ای کوکب هدایت
sasan2012
2013/08/22, 20:05
تا تو را آمد چنین انگشتری از شهریار
از حسد خشم تورا در کالبد آذر گرفت
بهار
تو وطوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست
اصلاح شد!
sasan2012
2013/08/22, 20:13
بلی است ولی چه میشه کرد(خودم میخواستم همینو بگم دیدم تکراریه)
تا تو نشستی به تخت تا تو رسیدی به گاه
گشت سمرها درست گشت خبر ها عیان
بهار
نی حریف هرکه از یاری برید
پرده هااش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
sasan2012
2013/08/22, 20:23
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو وباد صبا نتوان کرد
حافط
دردم از یارست و درمان نیز هم/دل فدای اوشد و جان نیز هم
حافظ
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت / مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
پروین اعتصامی
sasan2012
2013/08/22, 21:04
مرغ روحم كه همي زد ز سر سدره صفير
عاقبت دانه خال تو فكندش در دام
حافظ
مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفته رب جلیل...
پروین اعتصامی
sasan2012
2013/08/23, 12:14
لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت میخورند
خسرو شیرین به عشرت جام رواق میزند
پروین اعتصامی
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینـه مـا را عطـشی دست داد
sasan2012
2013/08/23, 12:19
دل روشن من چو برگشت از وی
سوی تخنت جهان شاه کرد روی
فردوسی
یادم نمی كنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموش كار من
sasan2012
2013/08/23, 12:27
نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
بدست هجر بسپردی خدایم داور باد
سنایی
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی*کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد.
اینقدر با حرف(د)نده دیگه!
sasan2012
2013/08/23, 12:35
دوش رفتم به سر کویه به نطاره دوست
شب هزیمت شده دیدم به دو رخساره دوست
سنایی
مگه (د) چه شه؟؟؟
تا به کي آخر چنين ديوانگي
پيلگي بهتر از اين پروانگي
چش نیست؟!
((72))ذخایرم رو به زوال گذاشته!
sasan2012
2013/08/23, 12:43
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
حافط
مال من که بی نهایته و تو این صد سال تموم نمیشه
اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر بگریبان کشیدهام
پس اشکال نداره منم مجبورمیشم دایره شعرامو بالا ببرم!((72))
sasan2012
2013/08/23, 12:49
مرا عهدی است با جانان چو جان در بدن دارم
هواداران کویش را و جان خویشتن دارم
حافط
ما به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
پروین
من از بیقدری خار سر دیوار دانستم
كه ناكس كس نمیگردد از این بالانشینیها
sasan2012
2013/08/23, 12:56
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر از کجا به کجا میفرست
حافط
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
sasan2012
2013/08/23, 14:28
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد
حافط
در نیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسلام
مولانا
sasan2012
2013/08/23, 19:34
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
سعدی
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت/جانم از اتش مهررخ جانانه بسوخت
sasan2012
2013/08/23, 19:49
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
سعدی
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست/مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
حافظ
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست/مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
حافظ
sasan2012
2013/08/23, 19:59
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز رنج درست
بمیر تا برهی ای حسود کین رنجییست
که از مشقت آن جز مرگ نتوان رست
سعدی
تکیه بر اختر شب دزد مکن ناین عیار/تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
حافظ
sasan2012
2013/08/23, 20:11
ویرانه ساخته یکسره کاخم را
آشفته کرده یکسره کارم را
بهار
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/منو ساقی به همسازیم و بنیادش بر اندازیم
منکه ملول گشتمی از نفس فرشتگان /قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
حافظ
sasan2012
2013/08/23, 20:18
دو عالم ازتو پیدا و تو درجان
همی گویی دمام سر پنهان
عطار
نه براوج هوا او را عقابی دل شکر یابی/ نه اندر قعر بحر او را نهنگی جان ستان بینی
سنایی
یارب این شمع دل افروز ز کاشانانه ی کیست/جان ما سوخت بگویید که جانانه ی کیست
sasan2012
2013/08/23, 20:27
تا جهانی در خور شرح غمت پیدا کنم
خویشتن را زین عالم فانی به در خواهم کرد
بهار
دلیر امدی سعدیا! درسخن/چو تیغت به دست است فتحی بکن
سعدی
sasan2012
2013/08/23, 20:46
نوبهار و رسم او ناپیدار است ای حکیم
گلشن طبع تو جاودان بهار است ای حکیم
بهار
ما زنده به انیم که ارام نگیریم/موجیم که اسودگی ما عدم ماست
تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو...
وحشی بافقی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش/چو بشگانگانش براند ز پیش
سعدی
sasan2012
2013/08/23, 22:39
شادی به روزگار گدایان کوی دوست کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
سعدی
تو که از محنت دیگران بی غمی / نشاید نهند نامت ادمی
sasan2012
2013/08/23, 22:53
یاد مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
حافط
ای غایب از نظر به خدا می*سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری /یا انک کنی ویران هر خان که می سازم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان رو که توام راهنمایی
آرمیتا37
2013/08/29, 00:10
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
khdragon
2013/08/29, 14:13
انان که تهی دستند از گفته ی خود مستند
کس را نکنند هشیار الا غزل حافظ
فیض کاشانی
ظلم ماریست که هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش
"عبید ذاکانی"
khdragon
2013/08/29, 14:41
شاخ عشق اندر ازل دان بیخ عشق اندر ابد
این شجر را تکیه بر عرش و ثری ساق نیست
مولوی
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد!
تا توانی میگریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر دین و بر ایمان زند
در زمین ها واسمان ذره ای/پر نجنباند نگردد پره ای
مولوی
يا رب تو چنان كن كه پريشان نشوم
محتاج به بيگانه و خويشان نشوم
بي منت خلق خود مر ا روزي ده
تا از در تو بر ايشان نشوم
من به هر جمعیتی نالان شدم / جفت بد حالان وخوش حالان شدم
مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من ،دولت پاینده شدم
می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است
آن زمان، هردل فقط یک بار عاشق می شود
خلیل ذکاوت
دیدبان دل نبیند در مجال / کز گدامین رکن جان اید خیال
khdragon
2013/09/01, 19:57
لاله اش از سیلی ات نیلوفری شد آه آه
ای معلم !شرم ازان رویت نشد؟رویت سیاه
وحشی بافقی
هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
اب خوش صورت اتش مده / اندر اتش صورت ابی منه
آرمیتا37
2013/09/02, 02:10
همیشه فاصله*ای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله*ای هست.
filagond
2013/09/02, 10:06
تهمتن برآشفت چو شیر ژیان
ز ناباکی و خواب ایرانیان
نقل اعراض است این بحث و مقال / نقل اعراض است این شیر و شگال
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
در ته دریا گهر با سنگهاست / فخر اند میان ننگهاست
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
مشک خود روپوش بود وموج فضل / می رسید از امر او از بحر اصل
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
دیو خانه کرده بود سینه را / قبله ای سازیده بود کینه را
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من
نمی توان غم دل را به خنده ها بیرون کرد
ر خنده رویی گل تلخی از گلاب نرفت
صائب
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
نه کم از خاک است کز عشوهی صبا / سبز پوشید سر برآرد از فنا
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را!
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
Sarafatemi
2013/09/09, 13:34
در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال پرنده پر نمی زند
دوستت دارم و دانم تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدم دوست ندام.
از کجا بفهمیم این شعر ها تکراری نیست از بس این تاپیک طولانی شده(5)
معمولاً سرچ جواب میده ولی در این مورد راه غریزه هم بدک نیس!!!!
منم که همشو خوندم یادم نمونده...ولی فکر کنم اولیت تکراریه...(اگه نبود ببخشی دیگه!)((200))
پس با دومیت:
موجیم و وصل ما از خود بریدن است
ساحل بهانه ایست ،رفتن،رسیدن است
تغالی بشکند ماستی بریزد / جهان گردد به کام کاسه لیسان
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
sasan2012
2013/09/10, 15:20
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
حافظ
تو با اين مردم كوته نظر ،در چاه كنعاني
بمصرآ ، تا پديد آيند يوسف را خريداران
sasan2012
2013/09/12, 22:48
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
حافظ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
ممنون از فعالیتتون...
در میخانه نبد بسته چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند....
پ.ن: من یادم نیس ایا از این قبلا استفاده کردم یا نه ((225))((225))....فرض رو بر این میزاریم که نکردم!
در کارگه کوزه گری رفتم دوش دیدم
دو هزار کوزه گویا وخموش
ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
سلام...
نه تکراری نبود...((225))
Sepehr.Dejavou
2013/10/17, 14:52
دوش می امد رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دله غم زده ای سوخته بود؟
Blue moon
2013/10/17, 17:32
دوش می امد رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دله غم زده ای سوخته بود؟
در ناامیدی بسی امید است ...... پایان شب سیه سپید است
تا نگردی بی خبراز جسم و جان / کی خبر یابی از جانان یک زمان
نی حریف هرکه از یاری برید
پرده هااش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
چه عجب یکی اومد!((212))
دیوانه به حال خویش بگذار/که این مستی ما نه از شراب است
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
خیام
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ قمری - ۶۱۸ قمری)((204))
البته این مال عطار نبوده ،از مولوی هستش فکرکنم
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو
مولوی
Percy Jackson
2013/12/14, 23:25
وداع جان وتنم استماع رفتن توست
مرو، که گر بروی، خون من به گردن توست
وحشی بافقی
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام
رهی معیری
ممنون از مشارکتتون!((97))
من به هر جمعیتی نالان شدم/جفت بد حالان و خوش حالان شدم
Percy Jackson
2013/12/23, 18:26
مرا پرسی که چونی چونم ای دوست
که دل پر درد و دل پرخونم ای دوست
نظامی(فک کنم)
دل می*رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
آخر وزن بود شعر قبلی...!((204))
آن یکی کش صد هزار آثار خاست کمترین آثار او عمر بقاست
مولانا
تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
Percy Jackson
2014/02/02, 19:33
مگر عهد خردیت یاد امدی
که بیچاره بودی دراغوش من
شیخ سخن سعدی شیرین زبان
نی ،حریف هرکه از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
همچونی ،زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی،دمساز و مشتاقی که دید
مولانا
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
Percy Jackson
2014/02/02, 20:04
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
وحشی بافقی
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
طی نگشته روزگار کودکی ، پیری رسید
از کتاب عمر ما فصل شباب افتاده است
sasan2012
2014/02/03, 15:00
تا کی به هوس چون سگ تازی تازی
روباه صفت به حیله سازی سازی
از لهو و لعب نه ای دمی واقف خویش
ترسم که همه عمر به بازی بازی
Percy Jackson
2014/02/03, 22:08
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خیام
sasan2012
2014/02/03, 22:24
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
حافظ
Percy Jackson
2014/02/03, 22:38
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی گنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خورده ای نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
Percy Jackson
2014/02/04, 00:18
نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته*ای دمی آبی سرد
خیام
sasan2012
2014/02/04, 12:30
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
حافظ
Percy Jackson
2014/02/04, 15:32
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
حافظ
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
صائب تبریزی
sasan2012
2014/02/04, 15:50
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
حافظ
تا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگ بخشایش کجا آید به جوش
مولوی
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
Percy Jackson
2014/02/20, 20:11
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
فردوسی
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
دیگه یادم نیومد ...!
Percy Jackson
2014/02/20, 20:13
دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
حافظ
دوش می آمـدو رخساره برافروخته بـود
تـا کجا باز دل غـمزده یی سوخته بود
Percy Jackson
2014/02/20, 20:18
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
ینی ندونین واسه کیه باید برین پیش دکتر
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
Percy Jackson
2014/02/20, 20:21
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
راجه به اینم همینطور
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
Percy Jackson
2014/02/20, 20:24
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
بافقی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
Percy Jackson
2014/02/20, 20:29
می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد نکن تو حیله و دستان را
خیام
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
Percy Jackson
2014/02/20, 20:33
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که اهسته دعا نتوان کرد
حافظ
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا
Percy Jackson
2014/02/20, 20:35
ای دوست بیا تا غم فردا مخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
خیام
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
Percy Jackson
2014/02/20, 20:37
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خیام
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
Percy Jackson
2014/02/20, 20:42
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
یار را غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
Percy Jackson
2014/02/20, 20:46
الا یا ایها ساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
حافظ
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته هاهست ولی محرم اسرار کجاست
Percy Jackson
2014/02/20, 20:49
ترکیب پیاله*ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
خیام
تا نیست نگری ره هستت ندهند
وین مرتبه با همت پستت ندهند
Percy Jackson
2014/02/20, 20:53
دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست
باد را افزون بده تا برگشاید این گره
مولوی
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
Percy Jackson
2014/02/20, 20:58
در هر دشتی که لاله*زاری بوده*ست
از سرخی خون شهریاری بوده*ست
خیام
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
Percy Jackson
2014/02/20, 21:00
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی ز چه رو کند همی نوحه گری
خیام
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
Percy Jackson
2014/02/20, 21:02
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
فردوسی
هنوز هم اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمـــــــــرقند و بخارا را
حافظ با کمی دخل د تصرف((222))((222))
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
حافظ
ممنو بابت همکاری برو بچ
Percy Jackson
2014/03/14, 22:19
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
حافظ
خواهش میکنم
sasan2012
2014/03/14, 22:24
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از مبارک بادم
حافظ
مبادا جز از داد آیین من
مباد آز و گردنکشی دین من
همه کار و کردار من داد باد
دل زیردستان به ما شاد باد
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
ازان می همی کفشگر مست بود
به دیده ندید آنچ بایست بود
Percy Jackson
2014/03/15, 20:00
دست در حلقه ان زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
حافظ
در ته دریا گهر با سنگهاست / فخر اند میان ننگهاست
Percy Jackson
2014/03/15, 21:48
تبریز از او چو آسمان شد
دل گم مکناد نردبان را
مولوی
اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام
خارم ولی بسایه گل آرمیده ام
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.