PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد فن فیکشن بی نام و نشان اثر پروتی



arwen
2013/09/15, 18:51
با سلام دوباره به اعضای محترم
از اونجایی که هدف بخش ما نقد نویسندگان هس رفتم سراغ یکی از دوستام و از ایشون درخواست کردم کتابش رو برای نقد بهمون بده
اسم فن ایشون بی نام و نشان هستش
http://s3.picofile.com/file/7561183224/bi_nam.rar.html

آوردن نویسنده برای جواب دادن به نقداتون هم با من
حالا ببینم چه میکنیدا
اگه استقبال بشه چند تا از نوشته های نویسندگانی رو که براشون پیام گذاشتم با اجازه خودشون اینجا میذارم

aaq
2013/09/15, 19:10
سلام

نسبت به 90 در صد بقیه بهتره
به نظرم جزو 5 تای اوله

ولی وخصوصا اوایلش خیلی لوس و ناپخته بچه گانه و داغون هست
بعدش کمکم بهتر میشه

نمیدونم چرا دفعه ی اولی که می خوندم به نظرم بهتر بود
بعضی موقع ها دیالوگ ها شدیدا قابل پیش بینی میشن

در کل چیز خوبیه
هر چند هنوز 5 فصل آخر رو نخوندم
ولی به نظرم از هفت رولینگ مخصوصا بخش اولش خیلی بهتره
شاید بگیم کلا از جلد هفت بهتره
گه یک دور دیگه بعضی بخش هاش ویرایش بشه
خیلی بهتر میشه
فعلا

sigyn
2013/09/15, 20:08
درواقع بهترین فن فیکشن دنیاست.((46)) از فن های خارجی هم بهتره(البته من هنوز دختری در برج رو کامل نخوندم((77)))
توصیفات خوبه. وقایع به خوبی پرداخته شدن وهیچ کجای این داستان لوس و بچه گانه نبود. برخلاف سنت فن نویس ها که مرگ شخصیت های داستان و به خصوص ولدمورت یه اتفاق بی اهمیت و حتی خنده دار محسوب میشد((224)) تراژدی هاش خیلی غم انگیز بود.((84)) قهرمانان های جدیدی که تو داستان اومدن خیلی دوست داشتنی و آدم بد هاش هم خیلی بد و نفرت انگیز بودن.
ما در داستان رولینگ اکثر مواقع پیش هری بودیم که قهرمان داستانه و درنتیجه یه آدم خوب. هیچ تصوری نداریم که شرارت ولدمورت تا کجا می تونه پیش بره. فقط چند تا قتل و چند تا شکنجه و حدود دوسه مورد حمله گرگینه ها که چون خیلی سریع ازشون رد میشد، انگار که نویسنده انتظار داره خودمون وسعت بدی ولدمورت رو حساب کنیم.((77)) توی کتاب آخرشم که یه عالمه کشت و کشتار بود، گفت به پایین 11ساله ها توصیه نمی کنم!((73))
ولی تو این کتاب، میشه نفرت و شرارت ولدمورت و اسنیپ و یارانش رو به خوبی لمس کرد. از اون کارهایی که با اون مشنگ ها کردن گرفته تا بلاهایی که سر هری و دوستاش آوردن.((220))((105))
قسمت های عاشقانه هم خیلی خوب بود و عین بیشتر فن های ایرانی حال به هم زن نشده بود.((88))
حالا می پردازیم به قسمت عیب ها:
یه سوتی توی یه جای کتاب هست، اونجا که هری پیش کیته. کیت دنبال سوابق هری می گرده. این که تا ده سالگی توی یه مدرسه بوده و اثر دیگه ای ازش نیست. خوب کیت می تونه با مدرسه تماس بگیره تا آدرس خونه رو بهش بدن. ((82))
یه قسمت کتاب که به نظرم خوب بهش پرداخته نشده بود، قسمت هکتور واتسون بود.((94)) همه ی شخصیت های جدیدی که داخل شدن، ما داستان زندگیشون رو می دونیم، بعضی وقت ها هم شاهد کارایی که می کنن هستیم و از این جزئیات خبر داریم. اما درمورد اون چیزای خیلی کمی می دونیم.دوست هم مدرسه ای چارلی بوده، جاسوس درجه یک محفل، و از بیرون یه مرگخوار سنگدل وبی احساسه همین تموم شد.ما درمورد این که برای این که مشاور شماره دو ولدمورت بشه، مجبور به چه کارایی شده، هیچ چی نمی دونیم((60)) فقط یه دفعه از زبون استیو شنیدید که اون دو تا جادوگر رو اونقدر شکنجه داد تا اطلاعاتی رو از زبونشون بیرون کشید. و ظاهرا از پانسی پارکینسون استفاده می کرد که به اطلاعات مورد نیازش برسه. اونم یه اشاره ی کوتاه.
و بعدش مرگ دردناک اون که من از اونجا خیلی ناراحت شدم. اون قسمتش غم انگیز ترین قسمت بود برام((203))((84))((84)) بعدش هیچ اشاره ی دیگه ای بهش نشد.نفهمیدیم با جسدش چطور رفتارشد و از اون بالا آوردن پایین یا نه.آیا به مردم هویت حقیقی اون گفته شد؟((225)) و این یکی از عیب های فصل آخره که پنج سال براش وقت گذاشته شد.((9))
فصل آخر از خیلی نظرها مشکل داره. بار اول که خوندمش ناامید شدم. خیلی کوتاهه. به سرنوشت خیلی (تکرار میکنم، خیلی) از آدمهای داستان نامعلوم موند.((77))
علاوه براین، ما انتظار داشتیم بعد از همه ی بلاهایی که نویسنده سر هری آورد، اون آخرش به یه آرامشی برسه که این اتفاق نمی افته.
به نظر می رسه که نویسندگان عجله داشتن هرچه زودتر از دست فصل آخر داستانشون که این همه طول کشید، خلاص بشن.((231))((93))

arwen
2013/09/16, 09:14
دوستان منتقد ممنون بابت نقدهاتون
من به نویسنده خبر میدم که تشریفشون رو بیارن اینجا جوابگو باشن به حقوق خواننده .من اصرار داشتم کتاب جدید ایشان پادشاهی وحشت رو نقد کنیم اما نویسنده گفتن اون کتاب فعلا نیمه کارس پس فن فیکشن رو دادن بهم.با تشکر از سمیه ی عزیزم که قبول کرد کتابش رو برای نقد بگذارم و دست گرمی اول ما شد اعلام میداریم بنده به روح مقدس ایساک قسم میخورم که پوست نویسنده این کتاب رو کنده و زنده زنده سرخش کنم.

اول اینکه ایشون جون ما رو میگرفت تا فصل میداد.برای فصل دادنش هم کلی ناز داشت گاهی دو سه بار ویرایش میکرد.فکر کنم کتابش چار پنج سال طول کشید و از همه بیشتر این فصل آخرش طول کشید که آخر نامردی بود و همه ی خاننده هاشو پیر کرد
من با تمام حرفای مهشید خانم درمورد فصل آخر موافقم. نفهمیدم اخرش هری مرد.موند؟ با هرمیون یکی شد؟ دو تا شد؟دو دو تا چهار تا شد؟ چی به سر سیریوس و نانسی و دراکو اومد؟

با دوستمون که گفتن گاهی دیالوگها قابل حدس هستن هم موافقم اما به نظر من لوس نبود از نظرم یه پختگی خاص داره تو طول این کار توی نوشته های نویسنده ایجاد میشه.فصلهای اول هم به نظر من به هیچ وجه بچه گونه نبود
دفعه اولی که خوندم واقعا قاطی کردم طوری که به نویسنده یه ایمیل بلند بالا درباره فصلهای اول بی سرو تهش زدم چون من با ایشون یه آشنایی جزئی هم دارم.
خلاصه سمیه به ما گفت دوباره با دقت بخوان وقتی خواندم فهمیدم که اون تیکه ها در واقع سازماندهی خوبی هم داشتن.شاید نویسنده مجبور شده کوتاه بنویسه چون نمیخواسته از بچه گی هری بگذره و هم میخواسته هری رو تو بزرگسالی جا بندازه.خود من خیلی خوب هری کاراگاه رو درک کردم.سختی هاشو احساس کردم خشمش رو حس کردم و پدر بودن هری برام غابل لمس بود
سه تا از صحنه های این کتاب واقعا من رو به گریه انداخت.صحنه ی مرگ جینی که من پا به پای هری اشک ریختم و درمونده شدم و صحنه هایی که سیریوس و نانسی پدرشون رو میشناسن.احساسات رو خیلی قشنگ نشون داده بود.مثلا تو صحنه ی نانسی وقتی نانسی و رابرت دم در خونه ی ویزلی ها با هری رو برو میشن دقیقا رفتار یک دختر رو در مقابل پدرش میبینیم و به نظر من چیز جالبی بود.از صحنه ای که رابرت توی خونه ی هرمیون هری رو میشناسه هم خوشم اومد.

چیز دیگه ای که برام جالب بود شخصیت دراکوی جدید بود.دراکو اینجا مغرور هست اما غرورش یه حالت خوبی داره . اول کتاب که دیدم دراکو وارد محفل شده اولین چیزی که گفتم این بود....مزخرفه...
اما آخر کتاب همش دنبال این بودم که دراکو چیکار میخواد بکنه چه عکس العملی داره.غالب دراکو مالفوی اسلایترین خیلی خوب حفظ شده و فقط به سمت خاسته ی نویسنده چرخیده.به نظرم پروتی دراکو رو خیلی خوب به عنوان یه پدر نشون داد و یه دوستی آروم آروم و قدم به قدم بین دراکو و سه تا دشمن قدیمیش درس کرد که وقتی دراکو از همه جا میمونه سراغ هرمیون میره یا مثلا در اوج همون روابط اعصاب خوردکنی که قدیما با هری داشته برای نجاتش تلاش میکنه
یه جاهایی نویسنده شخصیتهای رولینگ رو کنار زده و کتاب رو عملا دست شخصیتهای خودش گرفته که اینم به نظرم زیبا بود.من بیشتر از هری پاتر جهانی نگران سیریوس و رابرت بودم.اما منم فکرمیکنم روی هکتور بیشتر میتونستن کار کنن
به طور کلی در مقایسه با فن فیکشن اول نویسنده بی نام و نشان یک چیز دیگری بود اما خیلی خوب بود اگر کتاب طور دیگری تمام میشد

aaq
2013/09/16, 13:53
من کی گفتم نکلش ناپخته و بچه گانه و لوس و اینا بود

گفتم چهار پنج فصل اوب این جوری بود

arwen
2013/09/16, 16:40
من کی گفتم نکلش ناپخته و بچه گانه و لوس و اینا بود

گفتم چهار پنج فصل اوب این جوری بود

من هم درباره ی چهار پنج فصل اول این رو گفتم.به نظر من برنامه ریزی داشت البته قبول دارم که به قوت بقیه ی داستانش نبوده



داستان من رو که سهراب قبلا داخل قسمت داستان های بلند قرار داده. بعد اگر مشکل نباشه فعلا داستان های دیگه رو نقد نکنید، دلیلش هم اینه که داستان من به مراتب شاید ده برابر داستان های دیگه نقد شده که اگر هدفتون کمک به نویسنده های جون هست بهتره روی اونها سرمایه گذاری کنید. ما ها به نواقص کار خودمون آگاهیم و اینکه داستان هایی که نقد می کنید یک شرح درست در موردش بذارید. مثلا بی نام و نشان سمیه
اول اینکه این داستان برنده قسمت فن نویسی امسال سایت افسانه ها بود. شما باید در زمانی که داستانی رو برای نقد قرار می دید، مدت زمان نگراش اون رو بذارید. داستانی که در عرض شش سال نوشته شده، قطعا اوایلش مثل آخراش نخواهد بود.
اونجایی که بچه ها نوشتن بچه گانه، من درک نکردم که چرا؟ مگر اونها نمی دوند داستان سمیه چقدر طور کشید نوشته شد و اینکه مگر به یاد ندارن که نویسنده های اماتور به مرور تجربه کسب می کنن و همین نوشتنشون نوعی ترجبه هست( داستان فصل به فصل گذاشته شده). درسته این برای خواننده های جدید مصداق نداره اما شما باید شرحی در مورد داستان و روند نوشتن و ویرایش اون قرار بدید که در این مورد بهترین فرد برای کمک به شما خود نویسنده هست. بعدش در سایت گودلایف سمیه دیگه اونجا فعلایت نمی کنه منم نمی کنم و شانسی پیامتون رو دیدم. شما برای این کار باید با ایمیلش تماس بگیرید یا زمانی که فصل گذاشت اون موقع تماس بگیرید باهاش. البته فکر میکنم باهاش هماهنگ کردید، هر چند که فعلا گرفتاره.خب دیگه، ممنون از پیشنهادتون.

دوستان این پیام بالا رو نویسنده محترم snap برای من فرستادن
با تشکر از حسن نظر ایشون باید بگم خب من با بیشتر حرفاتون موافقم
در مورد دسترسی به نویسنده من به ایشون دسترسی دارم دورادور در تماسیم اما از اشاره ای که کردید ممنون من هم میدونم اونجا نمیرن دیگه و با چیزایی که دوستان گفتن فکر میکنم انتخاب به جایی بود
حقیقتش قبلا باهاشون هماهنگ کردم حدودا دو سه هفته ی پیش اما فرمایش شما کاملا متینه من یه شرح از دا ستان میگیرم از ایشون و به صفحه اضافه میکنم

aaq
2013/09/20, 16:19
خب این دوستانی که از پایان کتاب ناراضی هستند
طبق معمول کتاب ها می تونن یک فن فیکشن بنویسن
برای فصل آخر

arwen
2013/09/22, 13:27
خب این دوستانی که از پایان کتاب ناراضی هستند
طبق معمول کتاب ها می تونن یک فن فیکشن بنویسن
برای فصل آخر

من میدونم که نویسنده ش خودشون دارن این کار را میکنند چون از همان موقع گفته بود که پایانشو دوست نداره

proti
2013/09/22, 21:20
سلام به همه ی دوستان مخصوصا نسترن عزیز
ممنونم از اینکه داستان من رو برای نقد انتخاب کردین خب حقیقتش اینه که من دوست داشتم پادشاهی وحشت نقد بشه اما نقد بی نام هم مدتهاس که فراموش شده و کسی نقدش نکرده
باعث افتخار منه که نقد دوستان رو جواب بدم و فردا در خدمتتون هستم برای چواب دهی
ب

sir m.h.e
2014/03/26, 19:30
من تا حالا دوبار این کتاب و خوندم ((71)) به نظرم داستان خوبی است. نسبت به بیشتر فن فیکیشن ها که در آن ها هری فردی غیر قابل شکست است بهتر بود اما یک ضعف داشت آخر داستان خیلی بد تموم شده بود. انتظار می رود که یک فرد بعد از این همه سختی به آرامش برسد نه این که به سایه ای وحشت آور تبدیل شود و منتظر آرامش باشد

Dark 3had0W
2015/05/12, 12:39
عالی بود....ولی.....به سمیه خانم بگید این آخرش خیلی رو مغزمون راه میره...یعنی چی یکی.شد?! مرد?! زنده شد?! تلپاتی شد? هرمیون مرد?! اصن دوتاشون رفتن به جهنم?!! این بچه ی بدبخت چی شد?! هرچند از قسمت روابط هری و هرمیون خیلی خوشم میومد.در واقع از همون اول هم که کتاب هفت رولینگ.رو خوندم ...جینی رو انتخاب شایسته ای ندیدم((220))

smhmma
2015/05/12, 14:29
درکل در همه فن فیکشن هایی که خوندم یه جاهایی یه لوس بازی هایی بوده که اصلا شایسته نبود
خوشبختانه در بی نام نشان بسیار کمتر از بقیشون بود.
پایانش خیلی مناسب نبود و... هیچی ولش کن:دی:دی (سمیه جان منو نکش:دی)
یه قسمت های بزرگی از داستان یعنی ورود ابرفورث و نیکلاس فلامل و... کاملا تکراری بود.اموزش دادنشون به هری هم تکراری بود.
اما از وسطای داستان سیر تکاری داستان کنار رفت که خیلی بهتر بود.
همین دیگه چیز دیگه به ذنم نمیاد