PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دعوای تمام شاعران درباره ی ترک شیرازی.



Warrior
2013/08/31, 22:40
در این تایپیک ما به دعوا ترک شیرازی می پردازیم در صورتی که شعری که به این دعوا ربط داره یا نظری دارید بگید.

با تشکر.

حتما از دعوای تاریخی حافظ شیرازی و صائب تبریزی و شهریار چیزی شنیده اید! گویا صائب تبریز متاثر از شعر حافظ، که نوشته بود:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

اینگونه می نویسد که:

هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

بله، زمان می گذرد و شهریار نامی، پس از خواندن شعر صائب که بیشتر در جهت تحقیر حافظ سروده شده بود، اینگونه می سراید که:

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

چرخ زمان را که می شناسید، می گردد و می گردد. جالب اینجاست که این چرخ در 5 شهریور 1388 در مقابل وبلاگ «جواهر کلام» می ایستد و «علی» نامی، افاضات خود را بر رقعت دعوای تاریخی این شعرای نامی، مکتوب می نماید:

هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را

تا به اینجا که به خیر بگذشت! نه یقه ای در دست رفت و نه پیراهن کسی را خاک گرفت، جمیع شعرا نیز در کار خود کیفور اند و به سان تیر مژگانی، قلب «ترک شیرازی» را نشانه گرفته اند. شما هم که شنیدید و خواندید، بلکه خوش خواندید و مزاجتان نیز شیرین گشت و حال نوبت به parham از یکی از انجمن ها می رسد که بگوید:

هر آن کس چیز می بخشد، به لطف خویش می بخشد
یکی جان و یکی روحش، یکی دیگر بخارا را
یکی شاید ندارد چیزی و هیچ اش نمی بخشد
یکی چون من نه می بخشد، نه می خواهد که بخشیدن
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش این من، نه می بخشم، نه خواهم خواست بخشیدن




جالب این جاست که عزیز دیگری در بیان نظرات خود در سایت http://porzila.com که منبع این مطلب است این گونه آورده است که :
هر انکس چیز می بخشد، ز درک خویش می بخشد،
یکی جان و یکی روح و دیگر هیج می بخشد.
یکی از بخشش عریان است و ان دیگر به عصیان است،
و هرکس از برای دل دوصد بس بیش می بخشد.
اگر ان ترک شیرازی، دلی را دست اوردی،
تو عنوان دان که او هم نیز، یکی ناچیز می بخشد.



و جالب تر این که انگار این داستان ختم شدنی نیست چرا که انگار هرکسی که دستی در ادب دارد قصد آن کرده که به این دعوا ادامه دهد،اگر قبول ندارید این هم شاهد مثال:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را
من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم-
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را

ویا در جایی دگر کمی طنزآلود:

آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا

اما داستان باز هم ادامه دارد:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را

و باز هم:

اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
به خورشید و فلک سایم از این عــــزت کف پا را

روان و روح و جان ِ ما همه از دولت شــــاه است
مــــن ِ مفلس کیم چیزی ببخشم خـــال ِ زیبــا را

اگـــر استاد مــــــا محو ِ جمال یار می بـــودی
از آن ِ خود نمی خواندی تمام روح و اجــــزا را

"خانم یاری"

ولی بار هم این داستان یا بهتر بگم دعوا تمامی ندارد و این بار آقای بیژن خمیسی این گونه می گویند که:

اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل ، او را كه بوسد او دل ما را
نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را
نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روح و اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را

سمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــا را
سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را با سودُ اينـهـــــا را
و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستي كه از رب الكريم است روح و اجــــزا را
تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار مي بودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا

و نهایتا به این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند .

چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را


اینم طنزی دیگر از محمد عيادزاده:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟

و حالا:
فغان کین ترک شیرازی فسیل شد بس که هی دل برد
به خاکش دفن کردندی و چه خوردندی حلوا را!

((66))((66))((66))((66))((66))((66))

Nicolas Brown
2013/08/31, 22:49
من موندم این ترک شیرازی گداست هر کی از راه می رسه یه چیزی بهش می بخشه شاید ایت ترک شیرازی عضو یه دارو دسته ای باشه ها بهش چیزی نبخشید چون چند صد ساله اموالش سر به فلک کشیده از شهر بگیر تا دست و پا می گم بیل گیتس گه بخوره

*..raha..*
2013/09/01, 00:20
عاقا شاید این ترک شیرازی نخواست چیزی بگیره شما این وسط چی کاره این

m_ali
2013/09/01, 01:17
آقا من موندم ایرن ترک شیرازی مگه چه تحفه ای بوده گذشته از اون اینم به اشعارت اضافه کن

فغان کین ترک شیرازی فسیل شد بس که هی دل برد
به خاکش دفن کردندی و چه خوردندی حلوا را!
باید خوردندی رو با یکم تاکید بخونید تا قشنگ تر شه