PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد داستان (غار ارواح)



arwen
2013/08/31, 09:54
خب به این وسیله اولین تاپیک رسمی نقد رو در سایت برپا میکنیم
از اونجا که هنوز نویسنده داوطلبی نداریم که به سیخ بکشیم میریم سراغ یک کتاب پر طرفدار برای دست گرمی کتاب غار ارواح انتخاب شده که میتونین لینک کاملش رو از اینجا دانلود کنین
جلد چهارم وراثت
که اسمش هست غار ارواح
http://www.mediafire.com/download.php?pdichh3zlkzdgu4

خب چون ما نویسنده ای برای پاسخگویی به این کتاب نداریم پس روش بحث رو در مورد کتابهای نویسندگان غیر سایتی انتخاب میکنیم
بیاین شروع کنین


اول از خودم بگم
به نظر من این سری کتابهای وراثت تو جلد اول و دوم یه جورایی تقلید سازمان یافته بود
اما جلد سه نسبتا خوب بود و جلد چهار که غار ارواح باشه بد نبود با اینکه خیلی کلیشه ای حساب میشد اما از نظر پرداخت داستانی بد نبود.
شخصا میتونستم حدس بزنم که در آخر مبارزه دو ازدها سوار بر علیه شاه متحد میشن
با قضیه الدوناوی ها کلا مشکل داشتم شده بود مثل یه فن که یهو قدرت رو نویسنده میخواد بده به شخصیت اولش و نمیدونه چطوری بریزه براش
آخر داستان هم به نظر من تراژدیک بود.میتونست مبهم تر باشه یا باشکوه تر
هرچی باشه الان اراگون یه کوه تخم ازدها داره
میتونست یه پرش به آینده اژدها سوارها باشه یا خیلی چیزهای دیگه
نه اینکه بعد اون همه مبارزه اژدها سوار در به در بشه و بذاره بره به نمیدونم کجا
خب این اولین نقد منه
منتظر نقد دوستان هستیم

Jina
2014/07/13, 17:47
سلام!
نمیدونم نقد واسه عموم آزاده یا نه، ولی از اونجایی ک اشاره ای نکردید با اجازه اتون منم نقدم رو میگم.
البته فقط راجع به جلد آخر (یعنی همین غار ارواح) حرف میزنم چون یه سه چهار سالی از موقعی ک جلدهای قبلیش رو خوندم میگذره و راستش جزییات چندان خاطرم نیست و فقط روند کلی داستان یادمه.

و اما در مورد غار ارواح:
یه سری قسمتهاش به حالت مایوس کننده ای قابل پیشبینی بود.
مثلا اینکه اژدهای سوم برای آریا بود.یکم لوس شد و به نظرم بهتر بود این اتفاق نمیفتاد، یجورایی ابر قدرت شد با این کار.
یا اینکه مورتاگ و اراگون باهم علیه شاه متحد شدن. حتی علاقه مورتاگ به ناسوادا و اینکه این باعث بشه از زیر سلطه شاه خارج بشه هم قابل پیشبینی بود.
هرچند که به نظرم میتونست نقش مورتاگ خیلی خیلی پررنگ تر از این حرفا باشه. کاملا شخصیتش پتانسیل اینو داشت و داستان جذابتر هم میشد. منتها نمیدونم چرا نویسنده انقد راحت از کنارش گذشت. رو شخصیت اراگون تمرکز بیشتری داشت و یا حتی روران هم(و تمرکز رو روران،ب جلد سومش (بریسینگر بود فک کنم) یا حتی همین جلد جذابیت خاصی داده بود). و هنوز معتقدم از مورتاگ به سادگی گذشت و در آخرم ک عملا از دور خارجش کرد!
و منم با ارون عزیز موافقم و با الدوناری ها مشکل داشتم. یه جورایی تزریق قدرت بود، اونم در لحظات آخر.
و شاید قشنگتر میشد اگه اینهمه تخم اژدها ناگهان پیدا نمیشد و همین سه تا آخرینها از نسلشون میبودن.
خوشحالم ک تهش همه چی به خوبی و خوشی تموم نشد!(مثه این فیلم هندیا ک همه به هم میرسن تهش!). و به نظرم نسبتا خوب تموم شد.
هرچند ک قبول دارم شاید پایان بهتری هم میتونست داشته باشه.





موفق باشید و شاد :)